ازدواج؛ مزدوج شدن یا به عبارتی جفت شدن است.
به نظر من اگر ما خواهان تکامل باشیم ازدواج میتواند مکمل بسیار خوبی برای به تکامل رسیدن ما باشد. در مسیری که ما حرکت میکنیم میتوانیم با مقوله ازدواج شرایط آسایش یکدیگر را فراهم کنیم. همانطور که میدانیم انسان در جمع به تکامل میرسد، بهتنهایی حرکت کردن و یا تنها ماندن میتواند مسیر را برای کامل شدن سختتر کند.
اما چرا سن ازدواج بالا رفته و فرزندانمان از ازدواج گریزاناند؟
عشق ورزیدن...
آیا عشق ورزیدن را در خانواده به فرزندانم آموختهام و یا خودم انجام میدهم؟
آیا تابهحال شده احساساتم را بروز بدهم و در حضور فرزندانم به همسرم محبت کنم؟
آیا تاکنون همسرم را با القاب عاشقانه و با احترام صدا زدهام؟
آیا شده است که مشکلاتمان را در جمع خانواده بروز ندهیم؟
آیا توانستهایم مسئولیتپذیری را به فرزندانمان آموزش بدهیم؟
آیا توانستهایم بهطور غیرمستقیم به فرزندانمان درسی در مورد ازدواج بدهیم؟
خداوند هستی را خلق کرد و همهچیز را در اختیار ما گذاشت تا تجربه کنیم و آموزش بگیریم و به ما اجازهٔ اشتباه کردن داد؛ آیا شده است که من نیز اجازه اشتباه کردن را به فرزندانم بدهم؟
اگر میبینیم که سن ازدواج بالا رفته، ماهم بدون اشتباه نبودهایم.
انشا الله که بتوانیم با آموزش گرفتن و رعایت قوانین و حفظ حرمت خانواده، زندگی کردن را به فرزندانمان آموزش دهیم تا:
1- از مسئولیت گرفتن ترس نداشته باشند.
2- همهچیز را مادیات نبینند.
3- در انتخاب خود آزاد باشند و با مشورت گرفتن پیش بروند.
4- مسئول انتخاب خود باشند.
5- کاری کنیم که اشتیاق در آنها زنده شود.
به امید آن روز...
با تقدیم احترام؛ کمک راهنما مسافر اصغر.
نگارش: مسافر اشکان