به نام خدا
یکی
از رئوس مثلث درمان مبحث مهم و سرنوشتساز جهانبینی است، هر انسانی با تعریفی که
از جهان پیرامون خود ارائه میدهد زندگی خود را شکل و سرنوشت خود را رقم خواهد زد،
شاید بتوان گفت جهانبینی دریچهای است که تابع تفکر و اندیشه انسان است هراندازه
تفکرات انسان در مسیر ارزشهای انسانی رشد و توسعه یابد، نگاه انسان به زندگی
زیباتر و کلیتر خواهد بود، چنین نگاهی درمییابد که زندگی انسان آمیزهای است از خوبیها
و بدیها، زشتیها، زیباییها، از دست دادنها و به دست آوردنها، تاریکیها و روشناییها
و...یعنی اضداد، رشد و تکامل انسانی درگرو درک و فهم این مفاهیم و عبور از آنها
است، زمانی میتوان به درک روشنایی رسید که از تاریکیها عبور کرد.
بعد از پشت سر گذاشتن دو وادی، یعنی وادی اول، تفکر
سالم، دانستم بدون تفکر سالم هیچ ساختار ارزشی پدید نمیآید، دانستم اگر میخواهم خوب
زندگی کنم و فرمان را اجرا کنم باید یک تفکر سالم داشته باشم، با گذراندن و رد شدن
از وادی دوم این را فهمیدم که نهتنها من بلکه هیچ مخلوقی بیهوده قدم به جهان خاکی
نگذاشته، این را یاد گرفتم در من استعدادهایی وجود دارد که در اثر سوءمصرف مواد آنها
را در نطفه خفه کرده بودم، خداوند انسان را خلق کرد و نعمت اختیار را به او داد تا
زندگی راحتتری داشته باشد اما من از اختیارم طور دیگری استفاده کردم آنطور که زندگی
خودم را منهدم کردم.
اما وادی سوم به آموخت کارهایی میتوانم انجام دهم
که هیچکس دیگری نمیتواند انجام دهد، متوجه شدم من بهعنوان اشرف مخلوقات بهعنوان
کسی که روح خداوند در آن دمیده شده برای هدفی والا قدم به حیات گذاشتهام که بایستی
خود را آماده کنم تا به آن هدف برسم.
وادی
سوم برای من تأکید قطعی شده که باید این را بدانم هیچکس بهاندازه خود من به من فکر
نمیکند، هیچکس بهاندازه خود من به من نمیتواند کمک کند، یاد گرفتم در این مقطع
برای خروج از تاریکی نبایستی از خانواده، اطرافیان، آشنایان و...و...انتظار زیاد داشته
باشیم و این قانون در تمام سطوح زندگی ما حکمفرماست.
وادی
سوم به من یاد داد که هیچکس بهاندازه خود من به من دلسوزتر نیست، هیچکس نمیتواند
مشکلات من مصرفکننده را به دوش بکشد.
من
در دوران مصرف بهشدت آدم متوقعی بودم، هر وقت تصمیم به ترک میگرفتم از عالم و آدم
توقع داشتم که همه کار وزندگی خود را رها کنند و به من کمک کنند، در دوران مصرف نشئگی
هم اگر بود مال من بود، اما بدبختیهای خماری من مال همه بود.
وادی
سوم به من یاد داد، به من یادآور شد که باید اعتیادت را گردن بگیری، این تو بودی که
مصرفکننده شدی، به من یاد داد که میتوانم مشورت کنم اما تصمیمگیرنده خود من هستم.
با
پذیرفتن وادی سوم این را دانستم که این خود من هستم که باید تصمیم بگیرم و حرکت کنم
و به مقصد برسم، این را یاد گرفتم که اعتیاد درمانگر ندارد، راهنما دارد و کار راهنما
فقط راهنمایی کردن من در این راه پرپیچوخم است، راهنما نمیتواند مشکلات اعتیاد و
خانوادگی من را بدوش بکشد، فقط و فقط این خود من هستم که بایستی این بار را حمل کنم
و بهتدریج به زمین بگذارم.
در
این مرحله نیروهای خود و نیروهای تخریبی و بازدارنده را شناختم و فهمیدم ناامیدی جز
اینکه من را دوباره به قعر جهنم ببرد هیچ کار دیگری نمیکند.
بایستی
با تفکر سالم و بدون شتابزدگی همانطور که تدریجی و پلهپله بالا رفتم و مصرفکننده
شدم، همانطور هم بایستی تدریجی و پلهپله پایین بیاییم تا سلامتی خود را به دست آوریم
اما در این راه باید بدانیم.
1
) کلیه مسئولیت کار وزندگی و مشکلات خود را بپذیریم
2
) کلیه سختیهای راه را باجان و دل پذیرا باشیم
3
) سعی کنیم با تمام توان مسائل را با تفکر و تدبر حل کنیم
4
) سعی کنیم ازنظر مشورتی دیگران و انسانهای صالح استفاده کنیم اما تصمیم نهایی را
خود بگیریم
این
را باید بدانیم که اوضاع فعلی ما یکشبه به وجود نیامده که یکشبه برطرف شود، بایستی
از حرکتهای نسنجیده و بدون تفکر خودداری کنیم، آنچه مسلم است با بهبودی اوضاع و کاهش
مشکلات جسمی و روحی شرایط مساعدی در زندگی حاکم خواهد شد و فرصت مناسب فراهم خواهد
گردید تا کمبودها و کاستیها را با تفکر جبران نماییم، در آخر از دوستان عزیز میخواهم
که CD وادی سوم آقای مهندس را بهخوبی
گوش کنند.
با
احترام کمک راهنما مسافر جواد