خلاصه
سخنان استاد:
یادگیری
به معنی آموزش و تعلیم و معرکهگیری به معنی جبهه گرفتن و نق زدن، غر زدن یا وقتیکه
زبان از منطق خارج میشود انسان شروع میکند به معرکهگیری کردن.
ما
زمانی که وارد کنگره میشویم باید همواره در حال حرکت کردن باشیم بامطالعه کردن و
استفاده از سیدیها، زیرا همین سیدیها به ما فرهنگ زندگی کردن، چگونگی برقراری
ارتباطات را، چه در داخل کنگره و چه در بیرون از کنگره می آموزد.
وقتی
انسان میخواهد درصدد ایجاد رابطه با همسرش یا بچههایش برآید باید قبل از آن
آموزش گرفته و یاد گرفته باشد و در اینجا، در کنگره است که میتواند این آموزشها
را یاد بگیرد. وقتی کسی وارد کنگره میشود و بخواهد آموزش بگیرد باید قبل از آن
کینه، حسادت، منیت را کنار بگذارد تا به آن خواسته و هدفش که رهایی است، برسد.
آموزش
در همهجا لازم است و تنها مختص کنگره نیست، آموزش در زندگی لازم است وقتی ما
بخواهیم یک موسیقی را یاد بگیریم باید قبل از آن آموزش ببینیم و هر رابطهای که
بخواهد بین افراد برقرار شود باید قبل از آن آموزش ببینیم.
آقای
مهندس در سی دی میگویند که کسی که حرکت نکند و سی دی گوش نکند مسلماً سقوط میکند
و شعبهای که اعضایش از سیدیها استفاده نکنند هم سقوط میکند و به اهداف نمیرسد.
معرکهگیری
همیشه در مقابل یادگیری قرار میگیرد. آقای مهندس در سی دی رابطه یادگیری و معرکهگیری
یک مثالی زدند و گفتند: شخصی وارد کنگره میشود و یک مدتی سفر میکند و بعد از
سفرش که به رهایی رسید، شروع میکند به تخریب واردکردن و بعد از تخریب، عذاب وجدان
میگیرد و ناراحت میشود و بعدازآن در کنگره واردشده و شروع میکند به معرکهگیری
کردن و ایراد گرفتن از کمک راهنما، ایراد میگیرد از مرزبانی، ایراد میگیرد از
لژیون؛ ایراد میگیرد و همه تقصیرات را به گردن دیگران میاندازد و نمیخواهد بپذیرد
که تقصیرکار اصلی، خودش بوده است! چون آموزش اصلی را نگرفته است و این منجر به معرکهگیری
در فرد میشود،
معرکهگیری
تنها اختصاص به کنگره ندارد، بعضیاوقات در خانهها و در زندگیهایمان هم اتفاق
افتاده است؛ مثلاً یک آقایی وارد خانه میشود و از همسرش سؤال میکند که چه چیز
برای خوردن داریم و خانم میگوید: نیمرو داریم. بنابراین آقا شروع میکند به نق
زدن و معرکهگیری کردن؟ که من صبح تا شب سرکارم و الآن که آمدم باید نهار نیمرو
داشته باشیم..... این چه زندگیِ..... و خانم هم در مقابلش شروع میکند به جبهه
گرفتن که همین است که هست.... حالا اگر خانه مادرت بودی یک تیکه نان خشک هم گیرت نمیآمد.....
در
اینجاست که آقا یا خانم باید به خودشان بیایند و ببینند که مشکل اصلی چیست؟ وبی
خود آرامش و آسایش زندگی را به هم نریزند و بخواهند در مقابل یکدیگر جبهه بگیرند و
معرکهگیری کنند.
تجربهای
که خودم در سفر اول داشتم به علت اینکه مسافرم سفر متادون داشت و این سفر خیلی سخت
است ...در طی این سفر من و مسافرم درگیر مشکلات مالی زیادی بودیم قبل از کنگره
بیشتر اوقات به مسافرم میگفتم چرا سرکار نمیروی؟ باید بروی سرکار، باید خرج خودت
و خانه وزندگی و بچهها را تأمین کنی و بهمحض اینکه میگفت: نمیتوانم شروع میکردم
به نق زدن و سرزنش کردن که تو نمیخواهی سرکار بروی، زورت میآید، اما بعد از دو
هفته که وارد کنگره شدم عید نوروز شد و من به مسافرم گفتم، که امسال را میخواهی
چکار کنی؟ گفتند: اگر امکانش است امسال نه جایی برویم و نه کسی به خانه ما بیاید.
چون من هم مشکل مالی دارم و هم درگیر سفر هستم؛ من هم قبول کردم و چشم گفتم. و این
چشم گفتن یک آرامش خاصی به زندگیمان بخشید و بعدازآن نه من نق زدم و نه غر زدم و
نه سرزنشی در کار بود و همیشه گوشبهفرمان راهنمایم بودم که میگفتند: سرزنش کردن
نق زدن و غر زدن ممنوع، چون مسافرتان سفر اولی است و اگر میخواهی به آرامش برسی
فقط بگو چشم.
نگارش: همسفر نفیسه
عکس: کمک راهنمای محترم همسفر راضیه
ویرایش: مسافر منصور
خدا قوت و آرزوی بهترین ها برای شما