پاییز
سال ۱۳۸۴ است.
سرمای هوا اثر مضاعف بر جسم و جانت میگذارد، وقتیکه
گرمی وجودت بسته به افیون است...
مثل
امروز نیست که بدانی سردی ۶۰ درجه زیر صفر یعنی چه! ترس برجانت چنگ میاندازد بااینکه
خبر از دربسته و قفل و نگهبان نیست.
بااینکه
در پارک نشستهای و او با لبخندی بر لب و چشمانی خسته اما پر امید روبرویت نشسته و
از مسیری حرف میزند که باورش برایت سخت است.
فرسنگها
راه پیموده تا اینجا مقابلت بنشیند و از آغازی برایت بگوید که پایانی دلچسب به
همراه دارد.
چهرهاش
آشناست، بااینکه هیچ شباهتی به آن دیگریها ندارد. نه به آن پزشک که در مقابل دریافت
قدری از پساندازت، سم را از بدنت بیرون کرد اما نفس مسموم را نه نه به آن نگهبانی
گه که تو را مهار کرد در سالن کمپ، اما آن میل نیرومند را نه.
نه
او شبیه هیچیک از آن قبلیها نیست. آشناست چون شبیه خودتو است. آنهمه راه پیموده
تا بی چشمداشتی دستت را بگیرد و با خود بهجایی ببرد که فکرش را نمیکنی.
نه
دفترودستکی دارد، نه تختخوابی نه حتی یک سرم، اینجا روی نیمکت پارک نشسته و همه
ابزاری که در اختیار دارد یک گاز پیکنیک است و یک قوری و یک کتری، تنها اوست و دلی
به وسعت اقیانوس مهربانی که هر قطرهاش مرهمی است بر زخم ناسورت
با
خود میاندیشی این عشق از چه مایه میگیرد که مشقت پیمودن این مسیر طولانی را اینچنین
برایش هموار کرده، حتماً هموار کرده که نه اخمی بر ابرو دارد و نه کلامی که گویای
سختی راه باشد.
یکبار
و دو بار نیست و هر هفته میآید و چنان تو را در آغوش میگیرد که گویی دلش سخت برایت
تنگ است.
علی
خدامی بزرگمرد بیادعا است بهحق تکتک حاضرین در این جشن پرشکوه سلامت و آرامش و
حرکت مثبت خود را مدیون او هستیم.
دیدهبانها
ستونهای کنگرهاند افرادی چون ایشان که هر یک برای برقراری این سازمان مردمنهاد خوندلها
خوردهاند و مرارتها کشیدهاند تا ما از هر مبدأ ای که آغاز کردهایم. سفری امن و
آرام را تجربه کنیم تا مقصدی به ماندگاری رهایی و رهایی ماندگار
اگر
امروز برای خدمت برای کنگره ۶۰ سر و دست میشکنیم به آن افتخار میکنیم قدری با خدمتی
که علی خدامی به کنگره ۶۰ کرد توفیر دارد.
امروز هریک از ما عضوی هستیم از یکی از چندین
شعبه کنگره اصفهان که شعباتی در شهرهایی استان و حتی استانهای همجوار چون یزد از
دل آن بیرون آمده، خدمت در سازمانی اینچنین پرشکوه حسی بسیار زیبا دارد اما شکوه آن
خدمت در وجود خود آن مرد و همراهانش مسجل بود و بس.
خدمت
در شرایطی که آنان تجربه کردند چیز دیگری است شاید از جنس دیگر، امروز کنگره 60 در
اصفهان درختی تناور است با شاخ و برگهای انبوه که برریشهای نیرومند استوار گشته است.
پرواضح است وقتی مهندس ریشه باشند، قداست و قدرت. صلابت و هیبت، سلامت و صحت تنه این درخت محکمترین مأمن است برای آنان که طالب امنیت و سلامتاند. سکوی سالمی است برای پرواز آنان که خواهان پریدن به اوج هستند.
وقتی
مهندس بنایی را پی ریختهاند بیشک ستونها بهگونهای انتخابشدهاند که طوفان هیچ
حادثهای قادر به انداختن خطی بر پیکر آن نیست.
ستونهای
این بنای مقدس دیدهبانان خدوم و پاکدلاند امروز در این مکان مقدس گردآمدهایم
تا بگوییم حقشناسان آنهمه زحمت و پایمردی هستیم.
تا
بگوییم بر شاخههای درختی نشستهایم؛ که علی خدامی و همراهانش سال 1384 در پارک
بهزیستی با خوندل آبیاری کردند و پرواز میکنیم در اسمان رهایی با بالی که همانان
بر شانههایمان رویاندند.
ما
را ببین!
همه
اینجاییم که بگوییم: گل کاشتی عزیز، برقرار باشی برادر. دستمریزاد مرد
نگارش : مسافر حبیب
ویرایش : مسافر فرزاد
همانند همیشه نوشته های اثرگذارتان در تمامی جان و تن
جای گرفت و آرامشی زیبا را خلاق کرد.دستمریزاد و تشکر
از شما راهنمای خستگیناپذیر و صبور.
بسیار زیبا و دلنشین
سپاس