شعری از مسافر : رسول
خواستم درمان کنم هر دم خودم چون ز حرف و کرد خودم بودم به تنگ
پس برفتم پیش آن دکتر ، طبیب تا نباشد بهر درمانم درنگ
من که بودم چند سالی گرفتار در غم و ظلمت ، فراوانی ننگپس برفتم پیش آن دکتر ، طبیب تا نباشد بهر درمانم درنگ
خواستم درمان کنم هر دم خودم چون ز حرف و کرد خود بودم به تنگ
پس برفتم پیش آن دکتر ، طبیب تا نباشد بهر درمانم درنگ
یا برفتم من به کمپ اعتیاد تا رها گردم ز دست آن شرنگ
بعد آن چندی نمودم من تلاش هر زمان می خوردمی این سربه سنگ
تا ندایم داد یکی از کنگره که چرا داری تو با خود سر به جنگ
هم به کمپ و هم به دکتر رفته ای آخرش هستی هنوز همچون ملنگ
تو نه که هیچ به درمان نرسی بل سرت همیشه خورده ست به سنگ
گر تو خواهی به رهایی برسی باید اکنون بی خوف و درنگ
آیی و در لژیون بنشینی تا شیاطین ، نکنندت نیرنگ
من که هردم پی درمان بودم لاجرم خود را رسانیدم به آهنگ
همان آهنگ که در گوشم ندا کرد سبب شد تا شوم من هم هماهنگ
تا پس از ماهی و ماه های دگر فاصله گیرم از آن خانه ی تنگ
خانه ای بود سراسر رنج و درد کاهلی بود و جهالت بود و انگ
خانه ای بنا شده با افیون همچو تریاک و حشیش ، شیشه و بنگ
ما که در جامه ی الوان بودیم همگی شدیم سفید پوش و یرنگ
تا به فرمان رئیس لژیون کم کم آن برون کنیم لباس ننگ
تا برون شویم همه از آن همه ناسپاسی و بدی ، زشتی ، جفنگ
تا در ان سفر که در آن هستیم آخرش به حق شویم سر خوش و شنگ
ما همه سرباز و پیرو می شویم پیرو آن رهبر و سردار هنگ
او مهندس باشد و نامش حسین او جدامان می کند از سیخ و سنگ
یک روش ابداع نموده،آفرین آن بود تدریجی و چند ماه درنگ
آن که خود با سختی و رنج و تلاش پس بیا وردست این ره را بچنگ
او خودش سرباز سردار بوده است تا کنون گشته است سردار جنگ
جنگ او جنگ و جهاد اکبر است جنگ با نفس است و شیطان خدنگ
او بود استاد و ما شاگرد او او بودچشمه و راهش پر زسنگ
او که خود را صرف ما کرده است تا برون آییم از آن کردار ننگ
او که گفتارش همه حق است و راست می نوازد گوش ما را همچو زنگ
کو همی گوید که ای قربانیان غافل از شیطان ، شما را کرده رنگ
من به گرد آورده ام چندین کتاب از برای آن که او دارد درنگ
سی دی و گفتار من گوش کنید گر که می باشید شما بچه زرنگ
پس شما پند مرا گیرید به گوش تا نباشید همچو قبل خمار و منگ
شربت اوتی دواء است و شفاء پس خورید طبق همان فرمان هنگ
هم یکی صبح و نهار و شامتان هی خورید تا عافیت آرید به چنگ
تا رسد روز رها ، عهد و وفا پیش من گیرید ، گل ها رنگ به رنگ
پس به امید خدا ، رب رحیم عاقبت درمان است و آن حال قشنگ
تا در ان سفر که در آن هستیم آخرش به حق شویم سر خوش و شنگ
ما همه سرباز و پیرو می شویم پیرو آن رهبر و سردار هنگ
او مهندس باشد و نامش حسین او جدامان می کند از سیخ و سنگ
یک روش ابداع نموده،آفرین آن بود تدریجی و چند ماه درنگ
آن که خود با سختی و رنج و تلاش پس بیا وردست این ره را بچنگ
او خودش سرباز سردار بوده است تا کنون گشته است سردار جنگ
جنگ او جنگ و جهاد اکبر است جنگ با نفس است و شیطان خدنگ
او بود استاد و ما شاگرد او او بودچشمه و راهش پر زسنگ
او که خود را صرف ما کرده است تا برون آییم از آن کردار ننگ
او که گفتارش همه حق است و راست می نوازد گوش ما را همچو زنگ
کو همی گوید که ای قربانیان غافل از شیطان ، شما را کرده رنگ
من به گرد آورده ام چندین کتاب از برای آن که او دارد درنگ
سی دی و گفتار من گوش کنید گر که می باشید شما بچه زرنگ
پس شما پند مرا گیرید به گوش تا نباشید همچو قبل خمار و منگ
شربت اوتی دواء است و شفاء پس خورید طبق همان فرمان هنگ
هم یکی صبح و نهار و شامتان هی خورید تا عافیت آرید به چنگ
تا رسد روز رها ، عهد و وفا پیش من گیرید ، گل ها رنگ به رنگ
پس به امید خدا ، رب رحیم عاقبت درمان است و آن حال قشنگ
تایپیست:مسافر مهدی
دم شاعر گرم