باید دانست هیچ موجودی بهاندازه خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند.
درمان
در کنگره بر روی سه اصل جسم، روان و جهانبینی هست. باید هر سه این مؤلفهها به
تعادل برسد تا ما هم به تعادل برسیم. یکی از این مؤلفهها جهانبینی هست و برای
اینکه بتوانیم به در این زمینه به تعادل برسیم باید دانایی خود را بالا ببریم.
چگونه؟؟
به
این منظور در کنگره از متون آموزشی استفاده میشود که یکی از آنها وادیها میباشند.14
وادی یا قانون در کنگره وجود داردکه اگر بتوانیم آنها را عملی کنیم بیاغراق توانستهایم
در کل زندگی به تعادل برسیم.
ما
همه بازیگران زندگی خود هستیم و باید برای درست زندگی کردن قوانین بازی را یاد
بگیریم تا نه به خود و نه به دیگران آسیب برسانیم. کنگره مسافر یا همسفر را نقش
اول بازی خود قرار داده است و برای اینکه خوب بازی کند به آنها آدرس وادیها را
داده است.
در
وادی اول از تفکر سخن گفته است. برای چه کسی؟ قطعاً برای من که اعتیاد فرماندهی
شهر وجودم را فراگرفته است و اصلاً چیزی به نام تفکر برای من غریبه است. البته
منظورم تفکر مثبت است چون من سرشار از تفکر منفی هستم. که از کجا مواد تهیه کنم،
چگونه افراد را دستبهسر کنم و به دنبال خواستههای منفیام بروم. حالا وقتی به
وادی تفکر رسیدیم تلنگری به من زده میشود تفکر مثبت هم داریم. باید فکر کنم ببینم
الآن چه جایگاهی دارم؟ چقدر تخریب دارم؟ با خودم چه کردهام؟ و آن موقع است که میفهمم
همهچیز رادارم ازدست میدهم یا ازدستدادهام.و دچار ناامیدی میشوم و ناامیدی به
من میگوید دیگر نمیشود کاری کرد و تو همهچیز را ازدستدادهای و قابل جبران
نیست و این ناامیدی سلاحی از شیطان است که انسان را در ظلمات هر چه بیشتر فرومیبرد.
ولی این فقط یک دعوت است که انسان نادان می پذیر و انسانی که مثلث جهالت (ترس،
ناامیدی، منیت) را رد کرده و به دانایی رسیده دعوت را قبول نمیکند و با خود میگوید
نه حتماً راهی برای خروج هست و من حتماً یک کورسوی نوری پیدا میکنم و از جرقه به
روشنایی میرسم که ناگهان وادی دوم به کمک او میآید و میگوید: (هیچ مخلوقی به
جهت بیهودگی قدم به حیات نمینهد، هیچکدام از ما به هیچ نیستیم حتی اگر خود به
هیچ فکر کنیم.) اینجا است که میگوید من درست است که تخریب زیادی در قسمت جسم و
روان خود به وجود آوردهام ولی من یک انسان هستم و هنوز صفات نیک انسانی درون من
وجود دارد ولی پشت پرده اعتیاد پنهانشده است. پس باید این پرده را کنار بزنم. در
این لحظه است که طبق خاصیت اعتیاد که به انسان روحیهی طلبکارانه میدهد و همه را
در مصرفکننده شدنش مقصر میداند و خود را بیتقصیر و مظلوم میداند میخواهد که
تمام زمین و زمان به کمک او بیایند و در این راه او را کمک کنند و بهجای او
مشکلات را حل کنند. ولی باید این را خوب بداند که هیچ نفسی بار نفس دیگر را به دوش
نمیکشد و هر انسانی باید از گذرگاهی سخت عبور کند که در این زمان برای من مسافر
این گذرگاه اعتیاد است.
در
این لحظه وادی سوم به سراغش میآید و میگوید: باید دانست هیچ موجودی بهاندازه
خود انسان به خویشتن خویش فکر نمیکند. الآن است که میفهمد در مقوله اعتیاد
درمانگر خودمصرف کننده است و همفکری دیگران باعث قوت قلب است ولی کلید اصلی نیست.
او باید خود نیروهای خفته و سرکوبشده درون را بیدار کند و از انرژی آنها استفاده
کنید. باید تخریبهایی را که در صور پنهان و آشکار ایجاد کرده است یکبهیک جبران
کند و از آنها انگیزهای برای حرکت در راه مثبت ایجاد کند. و این را باید خوب
بداند که همانطور که ذرهذره تخریب ایجاد کرده باید ذرهذره جبران خسارت کند و
پیش بهسوی خوبیها برود و یکشبه نمیتوان راه صدساله را رفت. پس نباید عجله کند
باید از مشورت و کمک دیگران بهره ببرد، این را بداند که نقش اول بازی به عهده خود
شخص است و خود باید مشکل را حل کند تا درنهایت قله رهایی را فتح کند و خودشیرینی
آن را درک کند.
با تشکر از کمک راهنمای محترم مسافر علیرضا توکلیان
تایپ: همسفر محمد جواد