حس های زیبا
جمعه 27 دی 1398 ساعت 23:06 | نوشته ‌شده به دست رضا رئیسیان | ( نظرات )
 

اینجا کنگره است یا کعبه جان و دل .... 
خداوندا از تو سپاسگزارم که اینها خواب نیست ! ...

 
همسفر زهرا میرزایی:
از درب شعبه که وارد شدم؛ بادکنک های طلایی و نقره ای، مانند حلقه ای که بیانگر پیوند محبتهای ابدی اعضای آن بود به چشم می آمد. گلهای معطر قرمز 
و سپید بر روی میز استاد خودنمایی می کرد و تلالویی از نورهای آبی و بنفش در شعبه نور می فشاند و طنین موسیقی شادی، گوش را می نواخت... اینجا کنگره است و امروز روز جشن همسفر است. همه ملبس به لباس سپیدند و چهره و ُرخ همه شاد است و لبخندها از ُبن جان، فضا را می لرزاند. در بین همسفران نقل ماچ و بغل است. اینجا هر غریبه ای را آشناتر از جان می بینی، اینجا همه زمانی همدرد بودند و اینک آن غم ها و غصه ها و خماری ها و تاریکی ها رخت بربسته و همه غرق نور و سپیدی و شادی اند.
اینجا کنگره است یا کعبه جان و دل .... 
خداوندا از تو سپاسگزارم که اینها خواب نیست!
چگونه همه فارغ از اندوهند و چگونه همه غرق در سپیدی و پاکی و نورند!
اینجا همه تاریکی ها را سپری و از گذرگاه های سختی عبور نموده اند، در اینجا همه دوباره متولد شده اند؛ چرا که همه از طوفان در آمده اند، طوفانی به نام اعتیاد، اینجا دیگر مصرف کننده نیستند، مسافرند و همسفرانی دارند که به کمک آنها بر طوفان پا نهاده اند و دیگر ناامید نیستند‌.
از بین آشفتگی های زندگی شان، معنای تازه ای خلق شده است .... بله و همه اینها از وجود حرکت مسافر و بال پروازی به نام همسفر تحقق پیدا نموده است. همسفر واژه ای بسیار مقدس و سخت  است، چرا که ما نیز مسافر انتی ایکس ضد ارزشهای خود شدیم و سفر کردیم. ما قهرمان زندگی خود شدیم؛ چرا که ایستادیم و تغییر کردیم و بالاتر پذیرفتیم که تنها می توانیم خود را تغییر دهیم و این چنین ظرفیت های وجودی مان تحقق پیدا کرد و بهبود زندگی مان آغاز یافت ...
در اینجا دعای راهنمای جان تر از جانم را به یاد می آورم که:
اول قدردان خداوند هستیم که اجازه داد ما در جایگاه همسفر باشیم و از خداوند سپاسگزاریم 
و از خودش می خواهیم به همه ما کمک کند که در تمام ابعاد زندگی مان نقش همسفر را به نحو احسن برای همه آدمها در واقع اجرا نماییم.





















    
  






همسفر مهدیه:
پارکینگ پر از ماشین است، چقدر همه زود آمده اند. چند نفر از مسافران با پوششی سر تا پا سفید جلوی در ایستاده اند و روز همسفر را تبریک گفتند. خدایا! چقدر خوب قدردانی را حتی از جلوی در شروع کردند. داخل حیاط همه تبریگ می‌گویند و هر کدام دنبال کاری می‌دوند تا این روز برای همسرانشان زیبا و خوشایند باشد. وارد شعبه که شدم، مرزبانان و ایجنت محترم در یک طرف و اسیستانت و کمک راهنماها و مرزبانان در طرف دیگر ایستاده اند، به به! چه خوشامد گویی ای! اینجا همان بهشت مطلوب من است، همه خوشحال، با لباس هایی سفید مثل فرشته ها، همدیگر را در آغوش می کشند و تبریک می گویند، کمک راهنماها به نوبت از مهمانان پذیرایی می کنند، یک عده خوشامدگویی می کنند و یک عده نشسته اند تا نوبتشان بشود. امروز همسفران جلسه را اداره می کنند. هر مسافری را که می بینم گلی در دست دارد، همراه با پاکت یا کادو، خیلی ها هم حتی طلا خریده اند. اسیستانت و ایجنت در تکاپو هستند و همه چیز را کنترل می‌کنند. همسفران کوچک را بگو که چقدر خوشحالند! خب من هم از کادو گرفتن خوشحال می شوم، چه برسد به این فرشته های کوچک!
بعد از سخنان استاد، یکی یکی اسم مسافران را صدا می زنند. وای کاش زودتر اسم مسافر مرا هم بخوانند!
همان طور که حواسمان به استاد است از ما با کیک و چای پذیرایی می کنند، هر مسافر به همراه همسفران در جایگاه قرار می گیرد و بعد از کادو دادن و قدردانی عکس می‌گیرند. راستی از جایگاه عکس بگویم، با بادکنک های نقره ای و طلایی تزئین شده، یک قلب بزرگ که کبوتران زیبایی در آن نقش بسته اند، البته این صحنه دیدنی است، خیلی زیباست!





همسفر مریم:
امروز حال و هوای دو سال پیش به سراغم آمد، روزهایی که مسافر نداشتم و همه ی همّ و غمّم این بود که مسافرم همراه من به کنگره بیاید تا آرامش بگیرد. زندگی نا آرامی داشتیم و سکّان زندگی مان در هم شکسته بود.
به راستی آن زمان هیچ آرزویی جز این نداشتم که مسافرم به کنگره بیاید و همه ی نگرانی ام از این بود که اگر مهلت شش ماهه ی کارت ورودم به کنگره پایان یابد و مسافرم نیاید، عذرم را می خواهند و برای من که از جام شیرین کنگره نوشیده ام، دور شدن سخت است. سعی می کردم در جشن نهایت لذت را ببرم و بغضم را فرو می خوردم تا کسی متوجه نشود چون آموزش گرفته بودم که من برای خودم به کنگره می آیم و باید خودم به خودم بها دهم و از هیچ کس انتظار نداشته باشم ولی برایم سخت بود.
در ردیف جلو نشسته بودم و خانم راضیه؛ کمک راهنمای محترم، عکاسی جشن را به عهده داشتند. خیلی دلم می خواست من نیز عکس بگیرم ولی خجالت می کشیدم بیان کنم. بالاخره بر نفسم غلبه کردم و عکسی برای یادگاری گرفتم و امروز آن عکس و آن روز جزء شیرین ترین خاطرات زندگی ام است.


















همسفر اعظم:
کنگره به من یاد داد خود را به عنوان همسفر معرفی کنم اما در واقع من برای مسافرم، همسفر نبودم زیرا در زمان سفرش او را رها کردم.
تا قبل از آن بر این باور بودم که همسفر بودن به معنی سوختن در کنار مسافری است که اعتیاد زندگی اش را بر باد برده است. همسفر بودن را نابودی آرزوهایم در کنار یک مصرف کننده می دانستم.
همسفرها را آدم های ضعیفی می دانستم که قدرت تغییر سرنوشتشان را ندارند و تسلیم، در ویرانه های یک مصرف کننده شده اند و از این بابت برای همسفر بودن همراه و هم پا نبودم اما در فضای کنگره بود که دانستم مسافر و همسفر هر دو از اعتیاد آسیب دیده اند. یکی جسمی و دیگری روحی و یا شاید هر دو با هم.
من روزی با فضای کنگره و معنی همسفر آشنا شدم که مسافرم گل رهایی اش را گرفته بود و از آن پس او بود که همسفر و بال پرواز من شد، برای رهایی از ظلمت درون به سوی نور و آرامش.
پس اینک می خواهم خود را گونه ای دیگر معرفی کنم: من اعظم هستم یک مسافر
اکنون اگر از من بپرسند: قویترین افراد چه کسانی هستند؟ می گویم: کسانی که قادرند از یک ویرانه، بنای جدیدی بسازند.  مسافرین و همسفرانی که عزم خود را جزم کردند برای تغییر سبک غلط زندگی. زیرا بزرگترین کار، ایجاد تغییر و از بین بردن طرحواره های غلط در خودمان است و راحت ترین کارها، رها کردن هر چیزی به حال خود.
و از همسفر زندگی ام؛ محمد علی سپاسگزارم که مرا در این راه همراهی می کند.




















همسفر زهره سالمی:
امروز ساعت ۴ به شعبه آمدم، برای جشن همسفر. موقع ورود، مسافران و همسفران منظم با پوشش سفید در سالن منتظر بودند. از قبل همه چیز آماده برای جشن بود، تزئینات سالن، وسایل پذیرایی، سالن با صندلی های چیده شده، مرزبانان مسافر و همسفر، خدمتگزاران و مهمانداران، همه آماده بودند و ما را به جای خود هدایت می کردند، عکاسان آماده بودند، گروه صدا و موسیقی آماده بودند و با آهنگهای شاد، جلسه با هیجان خاصی شروع شد. دبیر و نگهبان منتظر و آماده بودند.
امروز مثل پنج شنبه های معمولی نیست، استاد و دبیر و نگهبان از همسفران انتخاب شده اند. سالن کم کم شلوغ شد که صندلی ها راجلوتر می بردیم و خیلی نزدیک به هم بودیم، صمیمیت بیشتر شده بود، مانیتوری که روبروی ما بود، عکسهای جشن سال گذشته را نشان می داد و خاطرات تجدید می شد. مسافران با دسته های گل و شاخه های گل وارد می شدند. در کنار من همسفرانی بودند که سال گذشته در جشن نبودند، خیلی برای آنها جالب بود، همه لبخند بر لب داشتند. جلسه ساعت ۵ شروع شد. ابتدا استاد این روز را به اولین همسفر کنگره؛ خانم آنی تبریک گفتند و بسیار عالی از مقام و جایگاه همسفر صحبت کردند.
بعد از سخنان استاد،  با خواندن اسامی مسافرانی که می خواستند به همسفرشان تبریک بگویند و هدیه بدهند وعکس بگیرند را می خواند و مسافران هم عالی تبریکات عاشقانه خود را می گفتند و در جایگاه زیبایی که درست کرده بودند عکس می گرفتند.
بسیار جالب بود کسانی که یک روز مصرف کننده بودند، با آموزش های جناب مهندس، حالا هم درمان شده اند و هم جهان بینی آنها بالا رفته است. پسرانی که دست مادر یا پدرشان را می بوسیدند و همسرانی که در مقابل همسر خود تعظیم می کردند و آموزشها را عملی نشان می دادند. واقعا باید سخنان جناب مهندس را طلا گرفت و دست ایشان را بوسید.
مسافران و همسفران یک زمانی در سرمای ۶۰ درجه زیر صفر بودند. حالا چقدر عاشقانه به هم احترام می گذارند و اشک شوق در چشمانشان می آید.
مسافرانی هم بودند که همسفر نداشتند و فقط تبریک می گفتند. من فهمیدم اگر همسفر در این جشن شرکت می کند، فقط به خاطر خودش و قدر و منزلت خودش هست که جناب مهندس هر سال یک هفته را به نام او اختصاص می دهند.  پس باید شرکت کند و لذت ببرد.























ادامه گزارش تصویری جشن همسفران در پستهای آینده...
منبع: وبلاگ همسفران سلمان فارسی

Print Friendly Version of this pageپرینت مطلب داغ کن - کلوب دات کام Share
مرتبط با: کارگاه آموزشی عمومی ، آرشیو تصاویر، دستور جلسات هفتگی،


می توانید دیدگاه خود را بنویسید
سه شنبه 1 بهمن 1398 14:07
با سلام و خدا قوت خدمت اقای مهندس که بانی تمامی این روزهای خوب هستندمن هم این روزرا در راس به خانم انی و خانم کماندار و تمامی همسفران عزیز تبریک میگویم
همسفر نجمه لژیون ۱۶ شنبه 28 دی 1398 23:52
خدا رو شکر می کنم بابت این همه حس و حال زیبا.بهترین هدیه نیز برای من همین حس های آسمانیست.کجای دنیا به این زیبایی از همدیگر قدردانی می کنند؟
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.
 
درباره ما ...
دریافت نشریات و فایل های صوتی ...
دریافت کتاب «عبور از منطقه 60 درجه زیر صفر» نویسنده: مهندس حسین دژاكام دانلود نوشتارها و فایلهای صوتی کنگره 60 در قالب فایل Mp3 و PDF
اشعار شاعران کنگره 60
اشعار شاعران کنگره 60
مسافران و همسفران محترم کنگره 60 می توانند اشعار خود را به ایمیل: adezhakam@gmail.com برای آقای امین دژاکام ارسال کنند.
آمار سایت ...
• تعداد مطالب:
• تعداد نویسندگان:
• آخرین بروز رسانی:
• بازدید امروز:
• بازدید دیروز:
• بازدید این ماه:
• بازدید ماه قبل:
• بازدید کل:
• آخرین بازدید:

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات