خلاصه سخنان کمک راهنما
مسافر روح الله:
در ابتدا خداوند را شاکر و سپاسگزارم
و از همه شما عزیزان تشکر می کنم که با حضورتان جشن ما را شکوه مند کردید انشالله همه
دوستان این جایگاه را تجربه کنند. از راهنمای بسیار عزیزم آقای حسین باقریان تشکر می
کنم امیدوارم هر جا که هستند موفق و پیروز باشند. از آقای علی رحیمی تشکر می کنم و
در نهایت از همه خدمتگزاران شعبه سلمان تشکر می کنم. یک پیام در کتاب ۶۰ درجه
هست که من از هم از این پیام لذت بردم و هم با این پیام زندگی کردم، کتاب ۶۰ درجه
یک زمانی در زندگی به دادم رسید که من اگر این پیام را نخوانده بودم شاید برگشت کرده
بودم. پیام میگوید: بلی شما نمیتوانید تصور نمایید وقتی انسان آلوده مواد مخدر و
معتاد می شود چه اثر نامطلوبی روی نیروها می گذارد و چگونه چرخش نیروها را به نفع نیرو
های اهریمنی یا شیطانی عملی می نماید، نمی توان تصور نمود که چه تکرار هایی باید انجام
شود، نمی توان تصور نمود که چگونه قرن ها طول می کشد تا اثر یک اعتیاد از بین برود.
آن هنگام که مواد مخدر و اعتیاد مثل سد محکمی در مقابل تکامل انسان قد علم می کند نمی
توان تصور نمود که چه انسان هایی که آنها را به نخل تشبیه می نماییم پس از هزاران سال
به تولید مینشینند و به نخل بزرگ و پربار
و سر به فلک کشیده ای تبدیل می شوند یک مرتبه خشک می شوند. نمی توان تصور نمود ضربه
ای که اعتیاد به انسان می زند صد مرتبه بدتر از مرض وباست زیرا وبا فقط کالبد و جسم
را نابود می نماید اما اعتیاد جسم و روح و نفس و عقل و حس انسان را نابود می کند و
انسان را تحویل نیروهای شیطانی می دهد.
بنده مشکلات بسیار زیادی داشتم
چون وقتی که انسان سوار باشد و بعد پیاده شود خیلی سخت است اما باید قسمت من به این
طریق رقم میخورد تا یک ضربه مهلکی بخورم تا شاید راهم را پیدا کنم. من در زمان سوءمصرف
از لحاظ مالی مشکلی نداشتم اما رفته رفته هرچه داشتم از دست دادم، اما از این بابت
خوشحالم که در حال حاضر در این جایگاه حضور دارم من در سفر دوم هم با مشکلات دست به
گریبان بودم اما خدا را شکر اکنون در مسیر کنگره هستم و در بیرون از کنگره اکثر صحبت
ها مادی است. در کنگره یاد گرفتم که هر حرکت معنوی بار مادی هم به همراه دارد و من
واقعاً به این نکته ایمان دارم. من در سفر اولم وسیله نقلیه برای رفت و آمد به کنگره
نداشتم و خیلی اوقات با اتوبوس می آمدم و می رفتم ولی خوب ماندم و فهمیدم که باید بمانم
و همچنان هم خواهم ماند. زمانی که خداوند فرزندانم را به من عطا کرد واقعاً رحمتش را
شامل حال من کرد اما این رحمت یکبار دیگر هم شامل حال من شد و آن هم زمانی بود که خودم
و همسفرم شال کمک راهنمایی و کمک راهنمایی تازه واردین را از دستان جناب آقای مهندس
دژاکام دریافت کردیم و برکت آن را در زندگی خودمان به وضوح مشاهده کردیم، همه اینها
را مدیون هم سفرم هستم که با صبوری همدل و هم یار من بودند. من در کنگره خیلی لحظات
زیبایی را مشاهده کردم این که کرم های به هم تنیده که تبدیل به پروانه های زیبایی شدند
و اینکه جوجه اردک های زشت که تبدیل به قو های بسیار زیبایی شده اند. در پایان از آقای
مهندس دژاکام و خانم آنی و همه عزیزان تشکر میکنم.
سخنان کمک راهنمای همسفر سرکار خانم
ناهید:
خداوند متعال را شاکر و سپاسگزار هستم که یک بار
دیگر توفیق این را داشتم که در جمع دوستان محبت حضور پیدا کنم و در این جایگاه قرار
گرفتم و شاهد این تولد باشکوه بودم .من هم تولد سومین سال رهایی مسافر روح الله را
به خودشان و کمک راهنما های محترمشان و همسفرهای عزیزشان تبریک عرض می کنم و درراس
به آقای مهندس و خانم آنی عزیز تبریک می گویم. به ایجنت محترم و اسیستنت محترم و همه
خدمتگزاران شعبه که در این جشن با شکوه حضور دارید تبریک عرض می کنم، خانم فاطمه از
جمله همسفرانی هستند که آموزشها را به خوبی دریافت کردند و سعی کردند هر آنچه که دریافت
می کردند را به خوبی بازپرداختش را انجام دهند، اگر خدمتی به ایشان واگذار شد تمام
و کمال و به بهترین شکل ممکن انجام دادند و همیشه حرمت ها و اصول ها را حفظ و رعایت
کردند. چقدر زیباست که رهجو قدردان متد DST و آموزشهای
کنگره و خدمت هایی که به او شده است باشد و ایشان همیشه این قدردانی را به طور کامل
انجام دادند. ایشان قبل از آزمون کمک راهنمایی به بحران بسیارجدی برخورد کردند اما
با تلاش و همت بلند، خودشان و همسفرشان را به آزمون رساندند. بقدری خواسته کمک راهنمایی
در ایشان قوی بود که به لطف خداوند به این درجه مقدس دست پیدا کردند، که به این خانواده
محترم تبریک عرض می کنم که توانستند سه ضلع کنگره، خانواده و کار را به خوبی به تعادل
و تعالی برسانند و مدیریت بکنند و سپاسگزارم از خداوند که رهجویانی مانند خانم فاطمه
را در مسیر من قرار داده که من هم از آنها آموزش بگیرم.
سخنان راهنمای تازه واردین
همسفر خانم فاطمه:
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که
دراین روز به یادماندنی در شعبه حضور دارم و سومین سال رهایی مسافرم را جشن می گیریم.
تشکر می کنم از کمک راهنمایان مسافرم و از کمک راهنمای خوب خودم. خاطراتی که همه دوستان
در این جایگاه بازگو میکنند دارای یک وجه اشتراکی هست و همه ما این روزهای تلخ و سخت
را با یکسری تفاوت ها گذرانده ایم و امروز به یک آرامش نسبی رسیدهایم. برای همین خیلی
مایل نیستم که به عقب برگردم و بخواهم آنها را مرور کنم البته نه اینکه فراموششان بکنم،
بلکه به جهت قدردانی ،که چه روزهایی را گذراندم و الان چه روزهایی را دارم میگذرانم
ولی مهم آن درسی بود که از کنگره گرفتم. ما در روزهای سخت و شرایط بحرانی باید یک نتیجه
و یک درسی بگیریم و خود من باتمام بدی هایی که داشتم یک خوبی هم داشتم و این بود که
صبور بودم و این را از خدا خواستم که خدا صبری به من عنایت کند و بتوانم خودم را با
شرایط وفق بدهم. خدا را شکر توانستم صبر داشته باشم که درنهایت به آرامش برسم و درس
دیگری که من اسمش را می گذارم سازگاری، تحمل کردن و کنار آمدن ولی در واقع عشق به زندگی
هست چرا که اگر آن عشق و محبت در زندگی نبود سازگاری نبود و کنار آمدن اصلاً شدنی نبود
.یک چیز دیگر که در این روزهای سخت و شرایط بحرانی را آسان تر وقابل هضم می کرد یکسری
لذت هایی هست که ما آنقدر ذهنمان مشغول بود که از آنها غافل میشدیم. موقعی که دختران
گلم به دنیا آمدند و با فاصله سنی کم شرایط واقعاً سخت بود و من تنها بودم ولی الان
آن روزها گذشت و با تلاش خودم گذشت ولی اکنون که برمیگردم می بینم چیزی از سختی هایش
یادم نیست و تنها چیزی که دوست دارم یادم بیاید که بچههای من چه موقع راه افتادند
و چه کلماتی را در ابتدا میگفتند، اما همیشه پایان شب سیه سپید است. از خدا میخواهم
که در انجام این خدمتها سرافراز وموفق باشیم. در پایان تشکر می کنم از راهنمای خوب
مسافرم آقای حسین باقریان و آقای علی رحیمی، از کمک راهنمای خوب خودم خانم ناهید که
همیشه پشتیبان و حامی من بودند و از خانم ساجدی که کمک راهنمای اول من بودند تشکر میکنم
و در نهایت از مسافرم تشکر می کنم که از وقتی به کنگره آمدند راه واقعی خودشان را پیدا
کردند و سفر خیلی خوبی انجام دادند و از همان اول خدمتگزار بودند و با عشق خدمت میکردند
و از دختران گلم هم تشکر می کنم.
سخنان همسفر آفرینش:
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد
تو بخند، مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند، غصه ها فانی و باقی تو بخند، گر دلت از
ستم و غصه برنجد تو بخند. سلام دوستان آفرینش هستم یک همسفر خدا قوت میگم خدمت همه خدمتگزاران کنگره ۶۰. باید
راهی مییافت برای زندگی و زندگی را زندگی کردن نه فقط زندگی را گذراندن، باید راهی
را برای صبح ها با امید چشم گشودن، برای شبها با آرامش خیال خوابیدن، این طور که نمی
شود ، نمی شود که زندگی را فقط گذراند نمیشود که تمام شدن فصلی و رسیدن فصل جدید را،
فقط خنک های ناگهانی هوا یادت بیاورد نمیشود تا نوک دماغت یخ نکرده حواست به رسیدن
پاییز نباشد. این طور پیش بروی یک آن چشم باز می کنی خودت را میان خزان سرد زندگیت
می یابی و یادت هم نمیآید چطور گذرانده ای مسیر بهاری و سبز زندگیت را، اصلا خدا را
خوش نمی آید راهت داده به دنیا تا نقش خود را ایفا کنی، یک روز خوب و یک روز بد، یک
روز شیرین و حتی یک روز تلخ یک روز آرام و حتی یک روز پر هیاهو وظیفه تو زندگی را تمام
و کمال زندگی کردن است، با تمام سکانس های تلخ و شیرین. نمی شود که همیشه خسته باشی
وسط سکانس های تلخ بهانه بیاوری و گوشهای کز کنی و بازی نکنی حق داری که خستگی ات
را در کنی اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه
ندهی این طور که نمیشود، تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد باید زندگی را زندگی کرد.
سخنان همسفر ستایش:
یک همسفر آسمان تیره و تار است،
غرش رعد همانا امان انسان ها را بریده ،گوش آسمان کر است، آسمان صدای ضجه و فریاد دلخراش
انسانها را نمیشنود، درهای آسمان بسته شده است، الهام نیروهای قدرت مطلق دچار مشکل
است، شاگردان شیطان رقصکنان بسان کفتارها در خود ولوله ایجاد کردهاند و به یکدیگر
میگویند بنگرید فرزندان انسان را ابرهای تیره ضد ارزشی افکار مخرب و الکل با برخورد
به انسانها، صاعقه های وحشت آفرینی را خلق کردهاند، آتشی بینهایت و سوزنده مشاهده
میشود از برخورد صاعقه ها زنان، مردان، دختران، پسران و پیران نقش بر زمین می شوند
درحالی که جراحاتی روح و جسم آنها را فرا گرفته است. سیل های خروشان در مسیر خود خانه
و خانواده ها را به انهدام کامل می کشاند و آنها را به کام مرگ فرو میبرند و صدای
قهقهه نیروهای تخریبی و بازدارنده فضا را پر کرده است و خانوادهها بر مزار عزیزان
خود در سکوت کامل از درون فریاد می زنند چرا جانشین دست خود را پایین میآورد و اینگونه
ادامه میدهد؛ این داستان چوپانی بره از دست
داده و بره ها به دام گرگ ها افتادهاند و اگر نوای نی شنیده نشود به گرگها افزوده
می گردد می دانید چرا؛ برای اینکه آن دسته از نی نوازان هم در نی خود پوشال ریخته اند
و صدایشان شنیده نمی شود و بار بسیاری از گناهان انجام شده نیز در میان حفرههای نی
آنان است جانشین دوباره دو انگشت خود را به شکل V
باز میکند و میگوید بنگرید پایان هر نقطه سرآغاز خط دیگری
است .در این هنگام ناگهان جرقهای
از فراز آسمان و از دل بیکران بسان آذرخشی نیرومند و کوبنده فضا، زمان و مکان را می
شکافد و از تمامی دژها، استحکامات قلعه های مخوف و سدهایی که نیروهای تخریبی و بازدارنده
برپا کرده بودند عبور میکند و خود را به قلب نقطه های سیاه و تاریک در عمق تاریکی
ها می سپارد و بلافاصله پس از لحظاتی جرقه دوم و سوم به آن نقطه سیاه و تاریک اصابت
میکند. نقطه سیاه و تاریک با چرخشی از سمت تاریکی ها به طرف نور، جرقههای نور از
خواب گران بیدار میشوند، قطرات اشک از چشمانشان سرازیر می شود و به آرامی زمزمه می
کند و صدایش بلند و بلندتر میشود و میگوید: خداوندا دریا و آسمان و دشت پوشیده از
رقصنده های آسمانی است و روح ناآرام من خواستار رهایی است نه از خلاصی بلکه دیدار معشوق
است خداوندا تنها تو را می ستایم و تنها تو را ستایش می کنیم برای انجام این عمل عظیم
شکر شکر شکر.
و در پایان یوسف گمگشته باز آید
به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور ای دل غمدیده حالت به شود دل
بد نکن این سر شوریده باز آید به سامان غم مخور، دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.
گوارای وجودت داداش گلم