این مطلب (از فرمانبرداری تا
فرماندهی) به صورت یک قانون است یعنی اگر کسی بخواهد در جایگاه فرماندهی قرار
بگیرد شرط لازم آن این است که فرمانبرداری را بصورت کامل انجام دهد. اکثر اوقات وقتی اسم فرماندهی به گوش
ما می خورد فوری یاد فرمانده نظامی و نظم می افتیم ولی اصل موضوع چنین نیست، فرماندهی
هم می تواند صور آشکار داشته باشد هم صور پنهان، صور پنهان یعنی فرمان دادن به
قسمت درون مانند فرمان دادن به دست برای بلند کردن شیئی یا فرمان دادن به چشم برای
نگاه کردن به چیزی و به این صورت بدن هم از ما تبعیت می کند.
حال این فرمان دادن در زمان اعتیاد
چگونه بود و ما این مسئله را کاملا درک می کنیم زمانی که یک فرد سالم فرماندهی جسم
خود را در اختیار دارد به این معنی که هر وقت اراده کند می تواند بخوابد یا هر
چیزی که می خواهد می تواند به راحتی میل کند حالا کمی تفکر کنیم آیا در زمان
اعتیاد هم به این صورت بود می توانستیم به راحتی هر وقت بخواهیم بخوابیم یا هر
چیزی را که دلمان خواست بخوریم. زمانی که انسان دچار بیماری می شود این فرماندهی
دچار اختلال می شود مثلا یک شخصی که بیماری قندی دارد نمی تواند به راحتی قند و
شیرینی بخورد پس این شخص فرماندهی را در مورد این مسئله خاص از دست داده است. حال
برای یک شخص معتاد این مسئله کاملا آشکار و قابل لمس می شود و متوجه می شود که
خیلی از کارهایی که در گذشته برایش قابل اجرا بود دیگر برایش قابل اجرا نیست پس
نتیجه می گیریم که فرماندهی صور پنهان جزء خواسته های وجودی انسان است و انسان
ذاتا دوست دارد فرماندهی وجودی خود را بصورت کامل در اختیار داشته باشد.
اصولا وقتی انسان توانایی انجام دادن
کار جدیدی در وجودش پدیدارمی شود یعنی دامنه فرماندهی آن وسعت پیدا کرده است. هر
کاری که انسان انجام می دهد و از انجام دادن آن کار لذت می برد در اصل به نیروهای
خودش مسلط شده است و به فرماندهی قسمتی از صور پنهان خود رسیده است. مثلا فردی که
بدن انعطاف پذیری دارد مانند یک فرد ژیمناستیک کار، این فرد می تواند به عضلات و
استخوانهایش دستور بدهد و یک حرکت خاص انجام دهد و این بدین معنی است که فرماندهی
عضلات خود را در اختیار دارد ولی اگر یک شخص عادی بخواهد این حرکت را انجام دهد یا
عضلاتش پاره می شود یا استخوانهایش می شکند و این بدین معنی است که فرماندهی
عضلاتش را در اختیار ندارد.
زمانی که انسان دچار اعتیاد می شود
فرماندهی درونی خود را از دست می دهد و در قسمت صور پنهان و جسم خود فرماندهی از
او سلب می شود حال اگر این شخص بخواهد از این نقطه خارج شود و به زندگی عادی خود
برگردد باید یک مسئله خیلی مهم را مدنظر داشته باشد یعنی از فرمانبرداری تا
فرماندهی. اگر ما بخواهیم آن نیروهایی که از دست ما خارج شده است را دوباره در
اختیار خودمان بگیریم و یا به تعبیری دیگر همان شو شود در اختیار ما باشد باید
فرمانبردار خوبی باشیم و برای رسیدن به این امر هیچ راه دیگری وجود ندارد .
زمانی که نیرویی در گذشته برای ما
ناآشنا بوده وقتی که به آن شناخت پیدا می کنیم و به آن نیرو مسلط می شویم و پیرو
آن، نیرو هم از ما تبعیت می کند در ما انرژی و شادی زیادی به وجود می آید و بالعکس
زمانی که یک نیرو برای ما آشنا بوده و در اختیار ما قرار داشته وقتی که از دست ما
خارج می شود در ما احساس بازنده بودن یا بدختی و ناتوانی ایجاد می شود. پس زمانی
که ما نیروی جدیدی کسب می کنیم درما احساس شعف به وجود می آید و وقتی که نیرویی را
از دست می دهیم در ما احساس اندوه ایجاد می شود. حال مثالی دیگر برای روشن شدن این
موضوع می زنیم تا به حال به این موضوع فکر کرده اید که چرا پیرزن ها یا پیرمردها
بیشتر اوقات احساس اندوه در وجود خود دارند؟ علت این موضوع فقط یک چیز است، از دست
دادن نیرو. وقتی که آنها به نیرویی که در گذشته داشتند و الان دیگر تحت فرمانشان
نیست فکر می کنند احساس بازنده بودن به آنها دست می دهد و به این دلیل افسرده می
شوند.
انسان زمانی می تواند به دیگران فرمان
دهد که آن کاری که از دیگران می خواهد انجام دهند را در ابتدا خودش قادر به انجام
آن باشد، انسان زمانی می تواند به این نیروها(انجام کار) احاطه پیدا کند که به
دانایی موثر رسیده باشد و این دانایی محقق نمی شود مگر با آموزش و این آموزش نیاز
به استادانی دارد تا این استادان اطلاعات خود را درقالب آموزش در اختیار ما
بگذارند و تنها راه آموزش فرمانبرداریست.
ازصحبتهای شما بسیارلذت بردم وآموزش گرفتم انشاالله توی جایگاه کمک راهنمایی ببنیمتون
اززحمتکشان سایت هم کمال راشکررادارم
ازصحبتهای شما بسیارلذت بردم وآموزش گرفتم انشاالله توی جایگاه کمک راهنمایی ببنیمتون
اززحمتکشان سایت هم کمال راشکررادارم
بدون اغراق از مقاله و بیان شما اموزش گرفتم
تشکر از زحمات تک تک دوستان سایت