در مقابل دانایی موثر چیزی که وجود دارد نفس اماره است؛ نفس
اماره می داند که اگر انسان دارای قدرت تشخیص شد و شناخت پیدا کرد متوجه می شود که
من به او بها نمی دهم و دیگر به حرف من گوش نمی دهد و فرامین من را اجرا نمی کند.
ما به کنگره آمدیم تا فرماندهی جسم را از نفس اماره بگیریم و تحت فرمان عقل
در آوریم، فرمانده هستی و جهانها خداوند است و در راس هرم قرار دارد، نفس اماره
نمی خواهد ما به قدرت تشخیص برسیم. برای رسیدن به دانایی ما به سه ضلع تفکر، تجربه
و آموزش نیاز داریم. ما نباید مراحل دانایی را با مراتب دانایی اشتباه بگیریم،
زمانی که ما می خواهیم دانایی را به دانایی موثر تبدیل کنیم مانند یک دانش آموز که
اول معلم در ازمایشگاه به او آموزش می دهد و وقتی ان کار را امتحان می کند تجربه به
دست می آورد و بعد تفکر می کند که این کار به چه دردی می خورد و به چه کاری می آید
و این مراحل دانایی است ولی مراتب دانایی به ترتیب علم الیقین، عین الیقین و حق
الیقین. در مرتبه اول یعنی علم الیقین ما می دانیم مثل زمانی که می دانیم مواد
مخدر بد است و فقط می دانیم و در حد اطلاع داشتن است.
موقعی که در حال سفر هستیم اگر روی برنامه باشیم با حس خوب عمل می کنیم ولی اگر گریز بزنیم حالات ما تغییر می کند و حسهای ما بد می شود و به همسر و فرزندانمان حس بد انتقال می دهیم، این حال بد را خانواده متوجه می شوند ولی به خاطر آبروی خود به روی شما نمی آورند، اگر انسان در صراط مستقیم باشد و ده فرمانی که خداوند به او گفته را انجام بدهد نشانه این است که حس او آلوده نیست ولی اگر راه را کج برود حس او تمیز نیست. وقتی عمل خطا باشد عکس العمل هم خطاست. عمل شر و خطا باعث ایجاد شر می شود. خداوند کسی را که پرهیزکار باشد را دوست دارد. راهنما هم کسی که قوانین کنگره را اجرا کند و سی دی ها را بنویسد و فرمانبرداری کند دوست دارد. اگر حس آلوده باشد و ظرف وجودی کوچک باشد فرد مسیر را اشتباه می رود. حس با 3پارامتر بسته می شود:حس احتیاج به انرژی دارد و اگر انرژی نباشد حس بسته می شود. اگر ساختار نباشد حس بسته می شود. با درمان اعتیاد در کنگره حس مصرف مواد در هر یک از ما بسته می شود. حس به فرمان هم بسته می شود و این برای کسانی اتفاق می افتد که در صراط مستقیم قرار دارند. حس همان خداوند است، حی در هستی و نیستی وجود دارد و رویت ناپذیر است.