خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا خدمت تمام اعضاء
کنگره ۶۰ تبریک عرض میکنم، به جناب مهندس دژاکام به خاطر تأسیس
دانشگاه و آکادمی کنگره که موفقیت بسیار بزرگی هست تبریک میگویم. شاید اکنون
متوجه عظمت این عمل نباشیم ولی در آینده حتماً به بزرگی این کار پی خواهیم برد. ما دربسیاری از امور باهم دیگر برابر و یکسان هستیم؛ مثل
انتخابات مرزبانی یا انتخابات نگهبانی و... جایگاه برابری داریم. از عملکرد یک تازهوارد که در بدو ورودش در سه جلسه اول
مشخص میشود که همه باهم برابر نیستند، یک نفر بهعنوان تازهوارد به کنگره میآید و مدام بازیگوشی میکند یا اینکه با تفکر درمان وارد کنگره
نشده است. آیا با افراد دیگر برابر است؟ آیا دریافتی این افراد باهم برابر است؟
کسی که وارد کنگره میشود و حال خوش دریافت میکند مزد زحمات خودش را دریافت میکند.
بهطور مثال ما میتوانیم
از بوی خوش یک گل بهره ببریم و هم میتوانیم از بوهای بد دیگر اذیت بشویم و هر دو
حالت بستگی به خواسته و تلاش خودمان دارد. آیا کسی که با خواسته قوی
وارد کنگره بشود و فقط دوربینش را روی خودش متمرکز کند و تمام قوانین و حرمتها را
حفظ کند و تمام جلسات را از ابتدا شرکت داشته باشد،نسبت به کسی که در جلسات حضور
ندارد باهم برابری می کنند؟ قطعاً خیر و نتیجه از خروجی کار کاملاً واضح و مشخص میشود.
آقای مهندس فرمودند: آیا
کسانی که خدمت میکنند باکسانی که خیانت میکنند باهم برابر هستند؟ مرزبان
،دبیر،نگهبان، بچههای نشریات، بچههای سایت، اسیستانت، ایجنت، دیده بانان و همه
افرادی که خدمت می کنند باکسی که می آید یک رهایی نصفه و نیمه می گیرد و می رود آیا
یکسان بهره برداری می کنند؟
بینایان با نابینایان،
آنهایی که معرفت دارند با آنهایی که فاقد معرفت می باشند باهمدیگر برابر نیستند.
همه دریافت های ما بستگی به تلاش خودمان دارد، چه این تلاش در جهت مثبت باشد چه در
جهت منفی باشد.
دستور جلسه دوم تولد
پنجمین سال رهائی کمک راهنمای محترم آقای جواد گیاهچین
دستور جلسات خیلی اوقات با
تولدها همخوانی دارند، یکی از افرادی که اهل خدمت صادقانه و عاشقانه بدون چشم داشت
می باشد آقای جواد گیاهچین هستند و جایگاهی که اکنون در آن هستند نتیجه تلاش و
زحمت های بسیار زیاد ایشان می باشد. آقای گیاهچین باتخریب بسیار بالای تریاک و شیره
و هرویین و متادون وارد شدند، خوب رهجویی بود و نیاز به تذکر نداشت، وظایفش را به
موقع و تمام و کمال انجام می دادند. قطعا اگر آقا جواد این مسیر را رفتند و به
نتیجه رسیدند، قطعا هرکس دیگری هم خواسته داشته باشد به این جایگاه خواهد رسید،
اگر کسی هم تلاش نکند و وظایفش را انجام ندهد از کنگره پرت می شود و این عین عدالت
خداوند می باشد.
آقا جواد در خدمت های دبیری، نگهبانی، مرزبانی، کمک راهنمای تازه واردین و کمک راهنمایی را تجربه کردند و همه را با موفقیت پشت سر گذاشتند. ضمنا آقا جواد آشپز بسیار قابلی هستند که اکثر زحمات طبخ غذا در ماه مبارک رمضان به عهده ایشان می باشد و در همین جا بسیار از ایشان تشکر می کنیم و آقا جواد بسیار منضبط و قانونمند هستند و کسی را اذیت نمی کنند،تمام خدمات ایشان عاشقانه می باشد. پیام تولدشان این است جواد عزیز؛ امروز از وجود افرادی چون شما نغمه ای از نیروهای راستین بگوش می رسد،تبریک فراوان برای شما و بیت شما که خورشیدی شدید برفراز راه آنانی که نمی خواهند ادامه راهشان درظلمات سپری شود.
اعلام سفر کمک راهنمای
محترم مسافر آقای جواد گیاهچین:
سلام دوستان جواد هستم یک
مسافر، آخرین آنتی ایکس مصرفی هرویین و متادون، تخریب بیش از۱۴ سال، به روش DSTبا داروی درمانیOT پانزده ماه و پنج روز سفر کردم با راهنمایی راهنمای خوبم
آقا امید ایرانمنش، رهایی و آزادی به شکر خدا ۵ سال و۵ ماه .
آرزوی کمک راهنمای محترم
مسافر جواد گیاهچین:
آرزو می کنم که آرزوی
راهنمای خوبم برآورده بشود وآرزوی دومم هم اینکه بتوانم یک خدمتگزار خالص در
آکادمی باشم.
آرزوی همسفر کوچک محمد
مهدی:
انشاالله هیچ پسری اعتیاد
پدرش رو نبیند.
آرزوی مرزبان محترم همسفر
سرکار خانم زهرا:
آرزو می کنم بتوانم
خدمتگزار لایقی در شان وشخصیت و منش آقای مهندس وکنگره ۶۰ باشم وانشاالله بتوانم درآینده درآکادمی خدمت کنم.
خلاصه سخنان کمک راهنمای
محترم مسافر آقای جواد گیاهچین:
خداوند را بسیار تا بسیار
سپاسگزارم که توفیق پیدا کردیم که درکنگره حضور پیدا کنیم واین جایگاه را لمس کنیم. تمام خوبی هایی که دوستان فرمودند قطعا تماماً در وجود
خودشان بوده و آن حس خوبی که نسبت به بنده داشتند قطعا از خودشان بوده است.
من درابتدا با تریاک و شیره
و درادامه موادهای مختلفی را تجربه کردم، در دو ارگان بسیار مهمی هم کار می کردم و
بامصرف مواد از آنجا اخراج شدم. هر کجایی هم به فکرم خطور کرد به جهت ترک مراجعه
کردم، انواع واقسام ترک ها را تجربه کردم ولی به نتیجه نرسیدم. به قدری مصرف من
بالا رفته بود که وقتی هرویین و متادون را مصرف می کردم قادر به پوست کندن یک میوه
نبودم یا یک چایی را نمی توانستم بخورم، فقط مایۀ سرافکندگی فامیل شده بودم.
وقتی در سال 92 وارد کنگره شدم خدمت آقا امید ایرانمنش رسیدم که ایشان فرمودند: برای درمان آمده ای؟ گفتم بله.
فرمودند: هرچه که کنگره می گوید طبق قوانین و ضوابط فرمانبردار خوبی باش. هرچه
گفتند بدون چون و چرا چشم گفتم. در سفر اول همیشه سر ساعت ۴ در جلسه بودم. من در بیمارستان صدوقی مشغول به کار بودم و
به دکترهای آنجا مراجعه میکردم، آنها هیچ کاری برای من انجام نمی دادند، هیچکس قادر
نبود هیچ کاری برای من انجام بدهد یک درد به دردهای من اضافه
میکردند یا یک دارو به داروهایم اضافه میشد. تنها جایی که فقط و فقط توانستم درمان
قطعی انجام بدهم کنگره ۶۰ بود، درمانی که بدون وسوسه،
بدون پرش پا و بدون خماری بود. درمان، درمان قطعی بود، درمانی که نیاز به یک قرص
نبود. الآن من به ارگانهایی که در آنجا کار می کردم مراجعه می کنم به من می گویند
خیلی تغییر کرده ای، آیا جایی تحصیل می کنی گفتم خیر .والآن تمام مصرف کننده هایی
که در آنجا هستند دارند به کنگره ارجاع می دهند
این خیلی باعث خوشحالی است ولی اگر من جایی نقض فرمان می کردم و درکنگره اعتماد و
باورهای همه را می شکستم دیگر کسی اعتماد به کنگره ۶۰ نداشت. اگر آمدم و صندلی را اشغال کردم باید فرمانبردار خوبی
باشم ده ماه وقت بگذارم برای درمانم ولاغیر.
اگر بیکار شدم مشکلی ندارد
این وعده خداوند است که می فرماید من ولی کسانی هستم که بخواهند از ظلمات خارج
شوند و بزرگترین ظلمت اعتیاد می باشد. هیچ کس در زمان اعتیاد من را قبول نداشت، از
همه جا طرد شده بودم، الآن همان افرادی که من را طرد کرده بودند به سراغم می آیند؛
چون خداوند آتش را فقط برای حضرت ابراهیم خاموش نکرد برای من و شما هم خاموش می
کند. فقط به خواسته خودمان بستگی دارد که آیا خواسته درمان دارم یافقط به خاطر
خانواده ام آمده ام یا برای محل کارم آمده ام. انشاالله قدر این صندلی ها را
بدانیم و بتوانیم یک درمان واقعی داشته باشیم و جای فردی را بیهوده اشغال نکنیم.
اگر صندلی اشغال کردم و یک نفر بیرون دراثر مصرف مواد یا هر اتفاق دیگری برایش
افتاد من مدیون آن فرد هستم، چون نمی خواهم درمان شوم. بهترین و قطعی ترین درمان
بدون بازگشت کنگره ۶۰ می باشد البته شرطش این است
که فرمانبردار خوبی باشم، همیشه قبل از ساعت ۵ حضور داشته باشیم. وقتی درمان شدیم تازه اول راهمان است،
می خواهیم صفت های گذشته خودمان راتغییر بدهیم و سفر دوم بسیار مهم است. آقای
مهندس می فرمایند دو سفر الزامی است؛ خیلی افراد بعد از سفر می روند و بعضی افراد
می مانند و به آرامش وحال خوش می رسند.
درپایان از آقای مهندس و
خانواده محترمشان، از راهنمای عزیزم آقای ایرانمنش که من را تحمل کردند، از اسیستانت
محترم تشکر می کنم، از همسفرم تشکر می کنم که اگر همسفرم نبود من هم الآن نبودم،
همسفر صبوری برای من بود و باماندنش آرامش را به خانه ما آورد. از دو همسفر کوچکم
تشکر می کنم. از محمد مهدی تشکر می کنم، از راهنمای همسفرم خانم فاطمه تشکر می
کنم. از راهنمای سیگارم آقای ولیخانی تشکر می کنم. از مادرم تشکر می کنم و از پدرم که به رحمت خدا رفته اند حلالیت میطلبم و ازهمه عزیزانی
که با کامنت های زیباشون به من انرژی دادند تشکر می کنم.
خلاصه
سخنان اسیستانت محترم همسفر خانم زهره:
در ابتدا دریافت شال
آبی رنگ جناب آقای منصوری را خدمت ایشان تبریک عرض می کنم و اینجا بسیار خوشحالم که
در کنار عاشقانی چون ایشان درحال آموزش هستم بعد از چند ماهی که در جایگاه اسیستانت
در شعبه سلمان فارسی درخدمت شما عزیزان هستم اولین بار هست که در این جایگاه قرار میگیرم
و از این منظر و این جایگاه شما عزیزان را
میبینم، داشتم نگاه به چهره اشخاص میکردم چقدر تغییر را در افراد میبینم احساس کردم
که چقدر ما اعضاء کنگره افراد خوشبختی هستیم باید این خوشبختی را باور بکنیم زیرا که
در حلقه ای از حیات زندگی می کنیم که بزرگ مردی چون آقای مهندس در این حلقه حضور دارند
که تک تک ما افتخار شاگردی ایشان را داریم این روزها حال و هوای کنگره، حال و هوای
عجیب و قشنگیست البته اگر بیدار باشیم ، این
روزها روزهایی است که آرزوی آقای مهندس به تحقق پیوسته؛ در واقع آرزوی تک تک ما به
حقیقت پیوسته و حال ما اعضای کنگره باید باهم فکر کنیم که الان که آرزوی آقای مهندس
به تحقق پیوسته وظیفه من چیست؟ وظیفه من در گسترش این آرزو و دانشگاه چیست؟ و من چه
کاری از دستم بر می آید که برای گسترش این دانشگاه انجام بدهم؟
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همینجاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار
در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بی صورت معشوق ببینید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
دیروز آقای مهندس از بچه های اصفهان نام بردند و فرمودند: پتانسیل مالی زیادی
در اصفهان وجود دارد و امروز میگویم که باید بیدار باشیم و بتوانیم در گلریزان امسال
شرکت کنیم؛ بتوانیم با کمک مالی خودمان آقای مهندس را یاری رسانیم، این روزها حمایت
های مالی خیلی پررنگ شده و با ارزش می
باشد انشاالله که امسال در نمایندگی سلمان فارسی پهلوان ها ودنورها و اعضای لژیون سردار
زیادی داشته باشیم و اما درباره تولد خانم زهرای عزیز این سعادت بزرگی بود برای من
که به واسطه قرار گرفتن در جایگاه اسیستانت توانستم با خانم زهرا عزیز آشنا بشوم و
از صفات خوب ایشان بیاموزم، چهره آرامشان، نشان صفات خوب درونشان است دیروز خدمت آقای
حکیمی بودم فرمودند چند لژیون در بخش همسفرها دارید؟ گفتم ۲۵ لژیون؛ گفتند به واقع
دراین روزها با بودن یک شعبه با ۲۵ لژیون و دو مرزبان در بخش همسفران کار راحتی نیست
و کاری بسیار سخت می باشد. اما این عزیزان خانم زهرا و نجمه عزیز با تمام تلاششان باعث
می شوند ما در طول هفته یک روز با آرامش روی این صندلی ها بنشینیم و آموزش بگیریم،
صمیمانه از زحمات این دو عزیز سپاسگزاری می کنم و انشاالله که به خواسته درونی شان
که قرارگرفتن در جایگاه کمک راهنمایی است امسال برسند. تبریک عرض می کنم خدمت مسافر
محترمشان آقا جواد و بسیار سپاسگزارم از ایشون که واقعاً حامی و پشتیبان بزرگی برای
خانم زهرا هستند کسی که در جایگاه مرزبانی
قرار می گیرد باید یک خانواده متعادل و یک مسافر متعادل داشته باشد که بتواند به درستی
خدمت کند، صمیمانه از ایشان سپاسگزارم و تبریک عرض میکنم خدمت ایجنت شعبه و خدمت آقای
منصوری و مرزبانان محترم همچنین تبریک عرض می کنم خدمت راهنمایان محترم و آقای امید
و سرکار خانم فاطمه عزیز متشکرم از اینکه به صحبتهای من گوش کردید
خلاصه سخنان مرزبان محترم همسفر خانم زهرا:
بیا تا گل برافشانیم می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم
و طرحی نو در اندازیم
اگر غم لشکر انگیزد
که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم
سازیم و بنیادش براندازیم
خداوند بزرگ را من
بسیار شاکر و سپاسگزارم که توفیق این را به من عطا کرد که در این مکان حضور داشته باشم
و بتوانم جزو یکی از خدمتگزاران کنگره باشم و خدمت کنم اگر بخواهم از دوران اعتیاد
و تخریب آقا جواد بگویم بسیار مفصل است و زیاد دوست ندارم که آن روزها را به یاد بیاورم
ولی کمی از خاطرات اوایل سفر را بازگو می کنم به خاطر اینکه انسانها فراموش کارند،
در زمان مصرف آقا جواد خیلی تخریب زیادی داشتند ولی از لحاظ اینکه بخواهند در منزل
بدرفتاری داشته باشند و یا خلق بد داشته باشند، اصلاً اینگونه نبود حتی یک کلمه به
من حرف بیجا نزدند، ولی از لحاظ شخصیتی بسیار آسیب دیده بودند و از این لحاظ بنده نیز
خیلی اذیت می شدم؛ همین طور که آقا جواد گفتند جوری شده بود که به خاطر تخریب زیادی
که داشتند به مهمانی که میرفتیم قادر به پوست
گرفتن میوه هم نبودند و یا حتی قادر نبودندکارت میوه خوری را در دست خود بگیرند و هرچه
برمیگردم به آن زمان خداوند را بسیار بسیار شاکر و سپاسگزارم که مقدمات آن فراهم
شد که ما با کنگره آشنا شویم، ما در سال ۸۶ در اوایل ازدواجمان ، پیام کنگره را گرفتیم ولی اذن
آن صادر نشده بود و به گونه ای بود که آقا جواد چون به تاریکی نرسیده بود نمی
توانست قدر روشنایی را بداند، ما سال ۹۰ دوباره با کنگره آشنا شدیم و در آن زمان تازه
واردین بسته بود و زمستان هم بود و مادرم بیمار بود و مجبور بودم که به خانه مادرم
بروم که یک روز آقا جواد آمدند گفتند که من میخواهم بروم کنگره مشاوره بشوم من آن
روز خیلی خوشحال شدم و دوست داشتم که به کنگره بروم و ببینم کنگره چه جائی است ؟ ولی
آن زمان در اوایل سفر آقا جواد من همسفر ایشان نبودم و تا شش ماه با او نبودم ولی با
خواستی که آقا جواد داشتند هیچ احتیاجی به
من همسفر نداشتند چون پیرو راه بودند و دوست داشتند که به رهایی برسند حتی در اوایل
سفر چون تازه واردین بسته بود از آقا امید برنامه متادون گرفتند یکی دو ماهی اینطوری
گذشت تا به لژیون آمدند حتی زودتر از اینکه لژیون شروع شود میآمدند و ادامه دادند
خدا را شکر در طی سفرشان هیچ نوع نگرانی من از بابت اینکه به کنگره نیایند نداشتم چون
من الان در همسفرها می بینم که خیلی از آنها نگران این هستند که مسافرشان به کنگره
نیاید و خدا را شکر من این نگرانی ها را نداشتم و خیلی خوب رها شدن یک کمی سفرشان طول
کشید ولی رها شدند، الان که میبینم در لژیون
هستند واقعاً وقتی میبینم که با رهجو هایشان صحبت میکنند برمیگردم به زمانی که در لژیون
آقا امید بودند و به قول آقا جواد شاید متوجه صحبت های ایشان هم نمی شدند ولی پیرو
دستور راهنما بودند و دوست داشتند که رها شوند.
ما به دلیل تخریب مواد ما هم از نظر مالی و هم از نظر جایگاهی که داشتیم، از دست داده
بودیم خدا را شکر میکنم که با این مکان آشنا
شدم و به واسطه آقا جواد توانستم بیایم خدمت کنم و خدمتگزار باشم و انشاالله این توفیق
را داشته باشم که در ادامه هم بتوانم این راه را ادامه بدهم انشاالله خدا این توفیق
رو از من نگیرد. سپاسگزارم از آقای مهندس و خانواده محترمشان که این بستر را برای ما
فراهم کردند که خانواده های زیادی از دام اعتیاد رها بشوند و آرامش به خانه هایشان
برگردد از خانواده آقای مهندس تشکر می کنم از مسافرم تشکر می کنم که من را با اینجا
آشنا کردند یادم هست برای اولین بار که به شعبه آمده بودم پنجشنبه بود و تولد برگزار
بود در تولد همسفر گفت که من از اعتیاد مسافرم خیلی خوشحالم. آن زمان چون در ناآگاهی
و جهل بودم با خودم گفتم چقدر این خانوم نادان است که می گوید از اعتیاد همسرم خوشحالم؛
ولی الان به این آگاهی رسیدم و درک می کنم و من هم خوشحالم که مسافرم اعتیاد داشت و
من توانستم به کنگره بیایم و با صبرم به اینجا رسیدم. بسیار خوشحالم از ایجنت محترم
شعبه سپاسگزارم از مرزبانان گرامی و از خانم زهره عزیز اسیستانت محترم سپاسگزارم که
استادی من را پذیرفتند برای من افتخار بزرگی است که در کنار ایشان هستم. ممنونم از همه
که به صحبت های من گوش کردید.