در ابتدا از آقای علی رحیمی تشکر می کنم که فرصت خدمت در این جایگاه را به من دادند، از همه عزیزان و آقای نگهبان که خدمت در این جایگاه را به بنده عطا کردند تشکر می کنم. من در مورد دو مسئله مطلب آماده کرده ام؛ مسئله اول، زمانی که وارد کنگره ۶۰ شدم با چه جسمی و تفکری وارد شدم. مسئله دوم اینکه کنگره ۶۰ آموزش هایی به من داد و به چه صورتی به من کمک کرد که اکنون یک سال و یک هفته است که آزاد و رها هستم، این رهایی را مدیون کنگره 60، آقای مهندس و کمک راهنمای محترم علی آقا هستم. اگر روزی فکر کنم که رهایی را خودم گرفتم و خودم باعث رهایی شدم آن روز از این جمع دور می شوم و همه زحمات استادان و خدمتگزار ها تباه شده است. هفته گذشته خدمت علی آقا عرض کردم که یک سال است در یک پیک موتوری کار می کنم و همه گرفتاری هایم حل شده است و بدهکاری هایم تمام شده است، گاهی اوقات شده که برای مصرف کننده ها غذا برده ام و کرایه گرفتم اگر انعام هم دادند گرفتهام و به خانه آمدم و شب هم اصلاً خواب بدی ندیده ام و هیچ تفکر منفی به سراغم نمی آید. من روزی نیست که در فکر علی آقا نباشم حتی گاهی اوقات روی موتور گریه ام می گیرد و آقای مهندس را دعا می کنم. من زمانی که فکرهای افیونی داشتم وقتی که از رستوران ماهی می گرفتم به بچهها میگفتم زر ورق آن را زیر فرش بگذارید به درد میخورد. ولی الان بسیار حال خوبی دارم در آن زمان وقتی نئشه بودم طوری ساز میزدم که انگار خود استاد کسائی هستم ولی وقتی خمار بودم اصلا سراغ نی نمیرفتم این صحبت را همه استادهای یک کنگره شستی و کمک راهنما های اولیه برای ما میگویند زمانی که من آمدم برای درمان به خودم گفتم حسن هر چقدر فکر کردی برای درمان کافی است هزار راه رفتم ولی هیچکدام نشد الان که آمدم اینجا دیگر درب ذهن خود را بستم و نمیخواهم فکری بکنم در مورد درمان البته چون آقای مهندس کمک راهنمای مهربان برای ما گذاشته است که در مورد درمان فقط فکر نکنیم و فقط بگوییم چشم . بعد از شروع برنامه چند روز بعد نزد علی آقا آمدم و گفتم من مصرفم به نحوی بوده که الان با این میزان ot جور در نمی آید و با این میزان نئشه نمی شوم گفت حسن آقا مگر آمده ای نئشه بشوی آمده ای که درمان شوی دیدم درست میگویند، آنجا بود که گفتم باید شروع به نوشتن کنم. واقعا خوب بود با یک سری از دوستان صبح ها به استخر می رفتیم سی دی هایی که نوشته بودیم را به یکدیگر معرفی میکردیم و این ارتباطی که گرفتیم بسیار کمک کرد و همیشه دنبال آموزش جدید بودیم. این ارتباط بود که به ما و زندگیمان کمک کرد. ما دو مسئله داریم یک حقیقت و یک واقعیت، واقعیت چیزی است که به چشم دیده می شود و حقیقت دیدنی نیست مانند واقعیت کربلا؛ در واقعیت امام حسین شکست عظیمی خورد ولی در حقیقت پیروز میدان شدند. آقای مهندس هم حقیقت را میدانند که من مسافر و سفر اولی و تازه وارد نمی توانم درک کنم و بفهم. اگر راهنمای شما حرفی میزند گوش کنید و بگویید چشم، چون به حال خوبتان کمک میکند من اگر حالم خوب باشد با درختی که کنارم هست حرف میزنم یعنی با همان درختی که سیگار را با آن خاموش میکردم. در پایان ما اگر بخواهیم درست زندگی کنیم و درست فکر کنیم باید آموزشهای کنگره را دریافت کنیم و آنها را کاربردی نماییم تا در زندگی موفق باشیم.
مرزبان کشیک
تشکیل لژیون سیگار توسط کمک راهنمای محترم آقای رضا رئیسیان
دریافت تقدیر نامه اعضای لژیون سردار
نشان 6ماهگی مسافر علی
خدمتگزاران
نگارش و تایپ: همسفر میثم
ویرایش: مسافر حامد
عکس: مسافر اصغر
به آقا بشیر و آقا محمود نگهبان و دبیر محترم هم ی خداقوت جانانه.