خلاصه سخنان استاد:
در ابتدا جا دارد یک تبریک به
همه عزیزان به خاطر زده شدن کلنگ آکادمی کنگره بگویم و خوشحالم که خیلی سریع دارد
این کار به انجام می رسد. امیدوارم روزی برسد که شاهد رهایی انسان ها از بند اعتیاد
و درمان بیماری هایی که آقای مهندس هم فرمودند که همان سیستم ایکس و تئوری ایکس هست باشیم. وادی اول یکی از شاه
کلید ها و دروازه ورود به سیزده وادی دیگر می باشد؛ یعنی اگر ما بخواهیم وارد وادی
ها بشویم و استارت بزنیم باید از وادی اول
بگذریم. عنوان وادی اول این هست که "با تفکر ساختارها آغاز می شود بدون تفکر
آنچه هست رو به زوال می رود" وادی اول میخواهد بگوید که پیدا شدن هر چیزی باید
با تفکر آغاز شود و استارت آن با تفکر است، در واقع کنگره زندگی ما انسانها را یک ورق سفید نقاشی تشبیه کرده است و ما باید هر شکلی که دوست داریم در آن بکشیم؛
این شکل میتواند هم زشت باشد و هم بهترین شکل ممکن باشد واز آن همه چیز به دست می
آید، مدت زمان در آن دخیل است که به بعضی
چیزها زودتر و به بعضی دیرتر می رسیم. فکر
منفی و حس منفی مانند موشک می باشد و باید خیلی حواسمان جمع باشد اگر با شخصی
نتوانیم طبق وادیها عمل کنیم و آموزشهای کنگره را عملی بکنیم مثلِ موشک عمل میکند
و حالمان بد میشود. باید گذشت و تزکیه و پالایش انجام بدهیم. در سی دی دنیای درون
هم آقای مهندس فرمودند: از درون ما باید نشئت بگیرد. وادی اول میگوید باید نگاهی
به گذشته بیندازیم که ما واقعاً تفکر درستی نداشتیم، ما نمیتوانیم یک شبه از دام
بیماری اعتیاد گذر کنیم و باید فکر کنیم، یک فندانسیون قوی بریزیم و تفکر کنیم و
نقشه حسابی بکشیم و آن تفکر چیزی نیست جز روش dst کنگره ۶۰
که بستر آماده و مهیا است و باید از آن استفاده درست به عمل بیاوریم. آیا با اراده تنها می شود بیماری اعتیاد را درمان
کرد؟ خیر به هیچ عنوان نمی شود؛ ما باید برای درمان اعتیادمان به کنگره بیاییم، فوت و فن را یاد بگیریم و
آموزشهای لازم را کاربردی کنیم تا به رهایی کامل برسیم. وقتی روی ما به صورت
مسائل مثبت در هستی باشد خداوند در این راه به ما کمک می کند. اگر فکر ما به جایی
نرسید باید از کسی راهنمایی و مشورت بگیریم که این افراد متخصص کسانی نیستند جز
راهنمایان گرامی. آقای مهندس در سیدی های اخیر میفرمایند: راهنماها یک نیروی
معنوی هستند که به ما آدرس میدهند و آدرس خود ما را به ما میدهند که ما مسیر را
در کائنات به اشتباه رفته بودیم. در آخر وادی می گوید حس یاقوت قلبی که ما در وجود خودمان به وجود میآوریم
خیلی کمک کننده است در رسیدن به هدفی که می خواهیم و در کائنات از سوی خداوند نیرویی
وجود دارد که ما را رصد می کند و هیچ فرقی نمی کند که از چه قومی هستید. تازه واردین ای که از در داخل می شوند از آنها
سوال نمی شود که چکاره هستید ودرابتدا پرسیده می شود که مصرفتان چیست. در آخر برای سفر اولی ها آرزوی موفقیت می کنم. سعی کنیم
در کنگره سلیقهای عمل نکنیم و مواظب باشیم که به قوانین کنگره بی احترامی نکنیم و
به یکدیگر احترام بگذاریم.
و اما دستور جلسه دوم:
اگر بخواهم از سفر اول آقای میثم بگویم در اوایل
سفر ایشان که با حال خیلی خراب و با مصرف ۷
گرم شیره وارد کنگره شدند. من در ذهن خود گفتم که ایشان اصلاً به رهایی نمی رسد و
دنبال بهانه می گشتم که ایشان را در لژیون پذیرش نکنم. خودش بهانهای بدست من داد
و گفت که من مریضی قلبی دارم، من هم سریع گفتم
چون بیماری قلبی داری، ما نمی توانیم شما را قبول کنیم. چند هفته ای رفت و آمد و دیدم
که خواسته درمان دارد، به برادرش آقا میلاد گفتم که باید خانواده نامهای به ما بدهند که اگر مشکلی
برای ایشان به وجود آمد برای کنگره مسئولیتی به وجود نیاید. نامه را آوردند و سفر
ایشان شروع شد. بسیار سفر عالی داشتند ولی مشکلات زیادی داشتند، چند سالی بیکار
بودند که در طول سفر کار خوبی به او پیشنهاد شد. به ایشان گفتم بیماری و درمان تو
واجب است یا کار که گفت درمان. بدون هیچ غیبتی آمد و درمان شد. در ورزش هم همیشه
حضور فعالی داشت و در کنگره کارهایی که به
او محول می شد به خوبی انجام می داد. او در نشریات شعبه نیز خدمتگزار بود و
خانوادگی در لژیون سردار شرکت کردند و امسال دنور شدند که به خودش و خانواده گرامی
اش تبریک عرض میکنم، یک خانواده بسیار قوی و محکمی پشت آقا میثم بود و خانوادگی
همگی در کنگره بودند. خواهرشان در جایگاه کمک راهنمایی هستند. پدر و برادرشان هم یکی
از خدمتگزاران خوب کنگره هستند. مهم ترین کاری که می توانم از آقا میثم بگویم این
بود که در جایگاه کمک راهنمایی شرکت کردند و قبول شدند و حقیقتاً یک راهنما موقعی
خوشحال میشود که رهجویان او در جایگاه کمک راهنمایی قبول شوند. من از او تشکر می
کنم و انشاالله در این جایگاه موفق باشد. به راهنمای سیگار ایشان آقای ولیخانی و
راهنمای همسفران ایشان تبریک می گویم و در آخر از همه عزیزان تشکر می کنم و بهترینها
را برایتان آرزو می کنم.
اعلام سفر کمک راهنمای محترم مسافر میثم:
آخرین آنتی ایکس مصرفی شیره،مدت
تخریب ۱۴ سال مدت
سفر۱۲ماه و
۲روز نام کمک راهنمای محترم:
مسافر علیرضا هویدا رهایی ۲۳ماه
و ۱روز و
در ادامه سفر سیگار داشتم نام کمک راهنمای محترم: مسافر منصور ولیخانی تخریب ۱۵سال
رهایی ۱۹ماه، ورزش در کنگره راگبی و
بدمینتون.
آرزوی مسافر:
آرزو می کنم؛ تمام کسانی که وارد
سفر دوم وارد می شوند تمام آموزش های
کنگره ۶۰را در
زندگی خود اجرا کنند تا به آرامش ابدی برسند.
آرزوی همسفر:
آرزو می کنم که روزی یکی از
خدمتگذاران آکادمی باشم.
سخنان کمک راهنمای محترم مسافر
میثم:
تصویرسازی قبل از ورودم به
کنگره: پدرم دلواپس آینده خواهرم هست اما یکبار هم اتفاق نیفتاده که با من و
خواهرم به کافی شاپ برود،در خیابان قدم بزنم و گاهی بلند بلند بخندم.خواهرم انگار
نگران دیابت پدرم هست اما حتی یکبارم نشده که خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا
پدرم کمی احساس آرامش کند.
مادرم با فکر خوشبختی من خوابش
نمی برد،اما حتی یکبار هم نشده با من در مورد خوشبختی ام صحبت کند و از من بپرسد
فرزندم چه چیزی تورا خوشحال می کند،من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار می شوم
اما یکبار هم نشده دستش را بگیرم و با او به سینما بروم و با هم تخمه بشکنیم و فیلم
ببینیم و کمی با هم به آرامش برسیم. ما از نسل آدمهای بلاتکلیف هستیم، از یک طرف
در خلوت خود دلمان برای یکدیگر تنگ می شود و از طرفی دیگر وقتی به هم می رسیم لال
مانی می گیریم،انگار نیرویی نامرئی فراتر از وجود ما هست که دهانمان را بسته تا
مبادا چیزی در مورد احساسمان بگوییم. راستی چرا؟؟!
اعتیاد انسان را نابود می کند،
پنجاه میلیارد سلول در بدن هر یک از ما هست که با مصرف مواد تمام سلول هارا تغییر
دادم و ذره ذره در خلق و خو و تمام ساختارم که در زمان بچگی پر از شور و هیجان و
بلند پروازی بودم تخریب ایجاد کرد، همیشه
می گفتم امکان ندارد که من معتاد شوم ولی بعد از مدتی به خودم آمدم و دیدم که یک
مصرف کننده حرفه ای شده ام،با مصرف مواد دچار یک سَر خوردگی و تخریبات درونی شده
بودم که بارها به خودکشی فکر کردم و چند بار اقدام هم کردم. من که زمانی بازیگر
بودم و تئاتر کار می کردم به جایی رسیدم که از اتاقم بیرون نمی آمدم و زمانی هم
که یک کار کوچک داشتم چندین روز طول میکشید
تا انجامش دهم؛ مبادا متوجه اعتیاد من شوند و از جامعه و خانواده دور و دور تر
شدم. سال ۱۳۹۴
به یک کلینیک سم زدایی رفتم و گفتند ۳روزه
خوب می شوی و شب دوم به قدری اذیت شدم که در
۲۰دقیقه
۴آمپول دیازپام به من زدند و بیهوش
شدم و بعد از سه روز به وسیله آمپول هایی که برایم میزدند باعث شد که اسکلت بدنم
از بین برود و تا ۶ماه
مات و مبهوت شده بودم و باعث شد دوباره شروع به مصرف مواد کنم تا اینکه سال ۱۳۹۵ سکته قلبی و ایست قلبی کردم و
مرگ را جلوی چشمانم دیدم،زمانی که در بیمارستان بودم به برادرم گفتم جایی هست به
نام کنگره ۶۰
و مرا به آنجا ببر،روزی که مرخص شدم مستقیم به کنگره ۶۰آمدم. خدا را شکر می کنم
که وارد کنگره ۶۰شدم و به این نتیجه رسیدم که
درمان فقط در کنگره ۶۰
اتفاق می افتد. در حال حاضر طوری شده که مشکلات را زمین گیر می کنم و شکست می دهم.
مشکلات برای همه هست و ما باید آموزش بگیریم که چگونه مقابل مشکلات ایستادگی کنیم
که تنها در کنگره ۶۰
می توان به این آموزش ها دست پیدا کرد.
سخنان کمک راهنمای محترم همسفر
خانم سهیلا:
خدا را شاکر و سپاسگزارم که یکبار
دیگر در این جایگاه قرار گرفتم. به قول جناب مهندس شخص در سفر اول مانند یک دریای
پر تلاطم می باشد که خانم مریم هم دقیقا اینگونه بود ولی همیشه عشق به خدمت کردن
داشتند و با خواسته قوی و حرکت و تلاش نتیجه
اش را که شال کمک راهنمایی می باشد گرفتند.به مسافر میثم تبریک می گویم بابت دریافت
شال کمک راهنمایی و به کمک راهنمای محترم آقای هویدا و تمامی اعضا تبریک می گویم.
سخنان کمک راهنمای محترم همسفر
صالح:
خوشحالم که در جشن خانواده ای
حضور دارم که همگی خدمتگزار کنگره ۶۰ هستند. آقا میلاد زمانی در لژیون
حضور داشت و زمانی که نبود تفاوت خیلی زیادی داشت؛ چون فوق العاده آدم پر انرژی و
مثبتی هستند.آقا میلاد چون توانایی کمک راهنما شدن را دارد وظیفه اش هست که توی این
راه قدم بردارد و این جایگاه را لمس کند.
به آقا میثم و همسفران ایشان تبریک عرض می نمایم. به کمک راهنمای
محترم آقای هویدا و کمک راهنمای همسفر خانم سهیلا و به تمامی اعضا عرض تبریک دارم.
سخنان کمک راهنمای محترم همسفر
خانم مریم:
حقیقتا برای من خیلی سخت بود
که بخواهم صحبت کنم چون دورانی که من با میثم
داشتم بیشتر از یک خواهر و برادر بود و دوران تنهایی هایمان خیلی بیشتر از خواهر و
برادرها بود. انسانهای معتاد خیلی وقت ها به خاطر اینکه درون تاریکی اعتیاد قرار
دارند نا خواسته همسفر،مادر و همسرشان را ناراحت می کنند،همسفران سفر اولی هم که
از مسافر خود به دلیل مصرف مواد تنفر دارند ناخواسته می باشد.
در زمان مصرف آقا میثم، قبل از
اینکه دچار حمله قلبی شود به مدت ۴
سال با همدیگر قهر بودیم ولی به این معنا نبود که به آقا میثم رسیدگی نکنم و
خواسته هایش را اجرا نکنم،زمانی که سم زدایی انجام داد به او رسیدگی می کردم تا اینکه
نا خواسته از برادرم متنفر شدم و یک هفته قبل از اینکه وارد کنگره شود را هیچ موقع
فراموش نمی کنم که در ظهر عاشورا من گفتم خدایا یا میثم را خوب کن و یا او را از
ما بگیر که به یک هفته طول نکشید و راه کنگره برای میثم باز شد و بارها غیر مستقیم
خواست که همسفرش باشم و قبول نمی کردم تا اینکه به اصرار او به کنگره آمدم و خدا
را شاکر و سپاسگذارم که از طریق مسافرم پا به کنگره گذاشتم و مسافرم برای من بال پرواز شد و باعث شد که من
به جایگاه مقدس کمک راهنمایی برسم. از کمک راهنمای محترم خودم تشکر می کنم،از کمک
راهنمای مسافرم تشکر می کنم و از تک تک اعضای خانواده بزرگ کنگره ۶۰ تشکر می کنم.
سخنان همسفر میلاد:
میثم خیلی روحیه بالا و شادی
داشت تا اینکه کم کم دیدم خلق و خویش تغییر پیدا کرده است. از همه فراری شده بود، خیلی
گوشه گیر شده بود.خیلی برایم سخت بود که تنها برادرم اعتیاد دارد و چون پدرم هم
مصرف کننده بود و چندین بار هم ترک ناموفق داشت،من باورم شده بود که هرکسی معتاد
شد با مرده تفاوت ندارد و باید او را نادیده بگیری، تا اینکه خدا را شکر با کنگره
و متد درمانی اش آشنا شدیم و هم پدر و هم برادرم درمان شدند.
نگارش و تایپ: مسافر اسماعیل و مسافر سهراب
عکس: مسافر احسان
خدمت کمک راهنمایان گرامی آقا هویدا آقا صالح و خانم شهیلا هم خداقوت عرض میکنم