خلاصه سخنان استاد:
اگر لزوم ایجاد دانشگاه یک جمله سوالی باشد باید ببینیم که چرا وقتش رسیده که آکادمی احداث شود، به نظر من می توانیم
یک مثلث ترسیم کنیم که علم، نیروی متخصص و مالی است که ما تا حدودی به تعادل رسیده
ایم، علم یعنی دانستن و آقای امین در سی دی علم یک و دو فرمودند: علم یعنی کشف قوانین،
تغییر، تبدیل و ترخیص که به راستی و حقیقت دلالت می کند و یک حقیقتی را به ما نشان
بدهد. تمامی علمی که در کنگره است تجربه شده و سند بدون نقص است. علم یعنی جهان بینی
که در کنگره هست و مسلماً یک حقیقت است. وادیها
و تمام پیام هایی که از اساتید آقای مهندس هستند تمام آنها یک حقیقت است و مثل
قوانین ریاضیات و فیزیک میماند و قوانینی است که برگرفته از قرآن کریم هست، دلیل دیگر
اینکه تمام اساتید آقای مهندس در جزوات نام
آکادمی را میآورند و یک تصویر سازی شده بود که انشاالله یک آکادمی و یک دانشگاه
بنا بشود. در روش DST چه در درمان سیگار و چه در
درمان ایکس همه اینها یک حقیقت است و به آقای مهندس الهام شده است، خدا را شکر تجربه
شد و تئوری سیستم ایکس را بارها بیان کردند و فرمودند: بیماری اعتیاد و خیلی از بیماریهای جسمی، روحی و روانی در اثر عدم تعادل سیستم
ایکس از تعادل خارج شده اند و با باز سازی سیستم ایکس می تواند به حالت اولیه خود برگردد
و بهتر بشود. در کنگره بسیاری از این بیماری ها درمان شده است. آرزوی همه ما و آقای
مهندس این است که یک آکادمی بنا شود تا ما یک دانشگاه داشته باشیم و علم کنگره را به
همه دنیا معرفی کنیم. دوم؛ نیروی متخصص است که خدا را شکر تعداد خدمتگزاران در کنگره
خیلی زیاد است و همه با جان و دل خدمت می کنند و با مدارک بالا وجود دارد و می
توانند به نیروی متخصص کمک کند. تمام عزیزان از نگهبان نظم تا خدمتگزار OT و نشریات یک نیروی متخصص هستند، آقای مهندس هم فرمودند
که ما داریم دکتر آموزش می دهیم تا در زمینه روانشناسی و در صور پنهان و مواد مخدر
تخصص کافی داشته باشند. در زمینه مالی هم که خدا را شکر پهلوان های زیادی داریم که
دنور ها و لژیون سردار خیلی خوبی داریم که انشاالله اینها به قوت خود باقی بماند. انشاءالله دو هفته آینده جشن گلریزان را
در پیش داریم و در حد توانمان از دل و جان ببخشیم تا این دانشگاه سرپا بشود و بتوانیم
این علم کنگره را به تمام دنیا اثبات بکنیم.
و
اما دستور جلسه دوم :
حسین
آقا در تاریخ ۱۸/ ۸/ ۹۶
وارد لژیون شد و
با یک حال خیلی خرابی می خواست وارد لژیون من شود که من در ابتدا قصد پذیرش ایشان در لژیون را نداشتم ولی با اصرار و حضور دائمی هایشان
موفق شد که در لژیون من حضور داشته باشد. مصرف ۱۰ الی ۱۵ قرص آمپرازول و چهل سی سی متادون داشت و درمان
آن کار بسیار سختی بود ولی لذت بخش بود که یک نفر با حال خراب بیاید و به او کمک کنیم که به درمان برسد. از همان اول فهمید
که با خدمت کردن در کنگره به حال خوب می رسد و راهگشای سفر اوست. زمانی که
نمایندگی سلمان فارسی در ارغوانیه بود ایشان در قسمت سیستمصوتی حضور داشت. سفر اول
او ۱۷ ماه طول کشید ولی خدمت را رها
نکرد و در تاریخ 18/2/98
به رهایی رسید و
در جایگاه های خدمتی مثل OT و عکاسی و الان هم در ورزشگاه
شهدای شهرداری به عنوان عکاس خدمت می کند. حسین آقا جایگاه کمک راهنمایی را دوست داشت
و یک راهنما هم بهترین و بزرگترین آرزویش این است که رهجویانش خدمتگزار باشند به خصوص
در جایگاه کمک راهنمایی که انسان در این جایگاه بیمه می شود و خدمت او تداوم دار است
و در طول ۴
سال میتواند درست
خدمت کند. از او خواستم که درخت لژیون من را بی ثمر نگذارد و به تمام رهجو های خودم
هم گفتم. در ضمن درمان سیگار ایشان بعد از ۲ ماه شروع شد که در اول کار کمی گریز می زد
ولی چون دوست داشتند خدمت کنند و می دانست که برای خدمت کردن باید حتماً نشان
سیگار داشته باشد آمد و به درمان رسید و خدمت های زیادی انجام داد. انشاالله به زودی
لژیون خود را برگزار کند و بتواند خیلی ها را به درمان برساند. در آخر به حسین آقا
و همسفران شان و کمک راهنمای هم سفرشان تبریک عرض می نمایم.
اعلام سفر کمک راهنمای محترم
مسافر حسین:
آخرین آنتی ایکس مصرفی: تریاک،
شیره، متادون، قرص اعصاب و روان. مدت تخریب بیشتر از ۳۰ سال، مدت سفر:۱۷ماه و ۷روز، نام راهنما: آقای سعید
چنگانیان، رهای:۱۷ماه
و ۱۳روز و
در ادامه سفر سیگار داشتم، مدت سفر: ۱۳ماهف
نام راهنما: آقای سعید چنگانیان، رهایی از دام سیگار: ۱۷ماه و ۱۳روز
آرزوی مسافر:
آرزو می کنم تمام سفر اولی ها
به این جایگاه برسن و این جایگاه را لمس کنند.
آرزوی همسفر شهروزه:
آرزو می کنم همه مصرف کنندگان راهشون به کنگره
باز شود.
آرزوی همسفر فاطمه:
قطعا بعد هر سختی آسونی هست و آرزو می کنم که
کسانی که به کنگره وارد می شوند با حال خوش به رهایی برسند.
سخنان کمک راهنمای محترم مسافر
حسین:
باید خریدارم شوی تا من خریدارت
شوم
از
جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه
بازیگران
اول به دام آرم تورا و آنگه خریدارت شوم
خیلی خوشحال هستم که در این جایگاه
هستم.در زمان ورودم به کنگره وقتی اعلام
رهایی می کردند و تولد می گرفتند اصلا باورم نمی شد و به درمان اعتقادی نداشتم،
چون در خانواده ای بودم که مصرف کننده بودند و من از ۱۳ سالگی زمانی که پدر بزرگم
مصرف می کرد من بعد از او بافور را بر میداشتم و کار او را تقلید می کردم، به همین
صورت گذشت و من مصرف کننده شدم، زمانی که برای آزمایش ازدواج مراجعه کردم تست من
مثبت شد و با مبلغی پول که به متصدی آزمایشگاه دادم مهر تایید را بر روی برگه من
زد چون در خانواده مشکل نداشتم و می دانستند مصرف دارم فقط برای کارهای اداری این
کار را کردم. ۱۵سال
گذشت تا فهمیدم معتاد شده ام و تریاک دیگر جوابگو نبود،به شیره و انواع قرص ها روی
آوردم. موقع مسافرت ترک می کردم ولی هیچ فایده ای نداشت، تا اینکه وارد کنگره شدم و
بعد از چند جلسه تازه واردین که پشت سر گذاشتم آقا سعید را انتخاب کردم ولی ایشان
قبول نمی کردند و این قدر رفتم و آمدم که قبول کردند، با مصرف۵۰ سی سی متادون و قرص های اعصاب
وارد لژیون ایشان شدم ولی تا ۲ماه
اول نگفتم که قرص هم مصرف دارم و بعد که
گفتم کارم سخت شده بود و خیلی درد می کشیدم تا شربت ot با بدنم سازگار شود ولی خدا راشکر به واسطه راهنمای خوبم و هم لژیونی
های عزیزم و گرفتن خدمت در قسمت صوتی باعث شد که در کنگره بمانم و درمان شوم. هر
تولدی یک پیام دارد و پیام من این است که سعی کنید در کنگره خدمت کنید چون به
خودتان خدمت می کنید و کنگره فقط بستر آن را فراهم کرده است و این خدمت ها به خود
شخص بر می گردد. از جناب مهندس و خانواده محترمشان کمال تشکر را دارم که این بستر
را فراهم کردند، از تمامی خدمتگذاران صدیق کنگره ۶۰ و راهنمای خودم آقا سعید تشکر
می کنم که ۱۷ماه
تحملم کردند، از راهنمای همسفرم (سفر اول و سفر دوم)تشکر می کنم، از همسفرم تشکر می
کنم که با صبر و بردباری پا به پایم آمد، از دخترانم تشکر می کنم که یار و یاورم
بودند و شعری برای دخترانم می خوانم:
بنمای رخ که باغ و گلستانم
آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم
آرزوست
ای آفتاب حُسن، برون آ دمی ز
ابر
کان چهره مُشَعشَع
تابانم آرزوست
سخنان کمک راهنمای محترم همسفر
فاطمه:
سپاسگزار خداوندی هستم که بی
نهایت هست و بی مکان و لا زمان، اما به قد فهم تو کوتاه می شود و به قد نیاز تو
فرود می آید و به قد آرزوی تو گسترده می شود و به قد ایمان تو کارگشا، خداوندی که
نا امیدان را امید می شود، گم گشتگان را راه می شود و در تاریکی ماندگان را نور می
شود و محتاجان به عشق را عشق، خداوندی که
همه چیز می شود همه کَس را، به شرط پاکی دل و به شرط اعتقاد.
خدا را شکر می کنم که یک بار دیگر
توفیق پیدا کردم که این در این جایگاه
باشم و آموزش بگیرم. اولین سال رهایی آقای حسین را خدمت خودشان تبریک می گویم که
در کنگره ماندند و درک کردند که آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهیست،
درک کردند که مهمترین سرمایه درون انسان محبت درون قلبش می باشد و محبتی که به دیگران
هدیه می دهد. هیچ چیز ارزشمند تر از این نیست که تا می توانی گره باز کنی، تا می توانی
دردی از یک دردمند کم کنی و تا می توانی اشکی را پاک کنی و دری را به روی کسی باز
کنی. این تولد پیامی دارد که اگر تمنای دل داشته باشی، اگر صبور باشی و محکم و
استوار حرکت کنی قطعا به این جایگاه خواهی رسید. ما در کنگره یاد گرفتیم که رسیدن
به هر خوبی، بهایی دارد و باید بهایش را را پرداخت کرد، در رسیدن به این مکان مقدس و گرفتن آموزش های ناب
بهایش دنیای تاریک اعتیاد بود و از آن دنیای تاریک آب دیده شدیم، درس صبوری را یاد
گرفتیم و این دنیای تاریک ما را با خیلی مسائل خوب و ارزشمند آشنا کرد. این تولد
را خدمت بزرگ پرچم دار این حرکت عظیم جناب
آقای مهندس دژاکام و خانواده محترمشان تبریک می گویم. خدمت آقای سعید چنگانیان خداقوت
عرض می کنم ، به خانم شهروزه عزیز تبریک می گویم که با نوشتن ۴۰ سی دی رسما وارد سفر دوم شدند
و بسیار صبور و آرام هستند، به دختران عزیزشان تبریک می گویم و خدا قوت به ایجنت و
مرزبانان قسمت همسفران و تمام خدمتگذاران کنگره ۶۰.
سخنان همسفر شهروزه:
آنچه باور است محبت است و آنچه
نیست ظروف تهیست، خدا را بسیار شکر می کنم که در کنگره هستم و امروز توانستم این
جایگاه را لمس کنم. چیزی که برایم عجیب بود، همسفران در تولد ها خدا را شکر می
کردند که مسافرشان معتاد شد و من همیشه تعجب می کردم که چه می گویند، مگر مصرف
کننده شدن شکر کردن دارد، ولی الان خدارا
شکر می کنم که همسرم مصرف کننده شد و توانست به کنگره بیاید تا من هم بتوانم بیایم
و از آموزش ها و علم کنگره ۶۰
استفاده کنم چون قبل از کنگره نگاهم به هستی چیز دیگری بود و زندگی کردن را بلد
نبودم. از جناب مهندس و خانواده محترمشان، از راهنمای بسیار خوب مسافرم و راهنمای
خودم در سفر اول و دوم و ایجنت قسمت
همسفران و تمام خدمتگزاران کنگره و تمام
شما که حضور دارید تشکر می کنم.
سخنان همسفر فاطمه:
شانههایت،
ستون محکمی است، پناهگاه امن خانه را
دست
در دستانم که میگذاری، خون گرم آرامش، در کوچه رگهایم میدود.
در برابر طوفانهای بیرحم
زندگی می ایستی؛
آنچنانکه گویی هر روز از گفتوگوی کوهستانها
باز می آیی
لبخند پدرانه ات، تارهای اندوه
را از هم می دراند تویی که صبوری ات، دلهای ناامید را سپیده دم امیدواری است
دوستت دارم.
تولد پدرم را تبریک می گویم و
خداوند را شاکر و سپاسگزارم که کنگره را بر سر راه ماه قرار داد. از جناب مهندس و
خانواده عزیزشون، از راهنمای پدرم و راهنمای مادرم و تمام خدمتگذاران کنگره ۶۰
تشکر می کنم.
نگارش و تایپ: مسافر سهراب
عکس: مسافر حامد
از مطالب ارزنده شما بسیار بهره بردم