خداوند را بسیار تا بسیار سپاسگزارم که توفیق این خدمت
به بنده رسید تا دلنوشته ای بنویسم و تقدیم سایت نمایم. باشد که گاهی هر چند کوچک، در جهت رهایی انسان های
دربند باشد.
من هم با مصرف
مواد مخدر وارد کنگره ۶۰ شدم. زمانی بود که به صورت تفریحی مصرف میکردم و با
این دیدگاه که من هرگز معتاد نمی شوم و هر موقع دلم بخواهد و عشقم بکشد، مواد می
کشم و هر موقعی که نخواهم نمی کشم. با این تفکر و حافظه نفس کم کم پیش رفتم تا اینکه
تبدیل به یک مصرف کننده شدم، اوایل همه چیز خوب بود و به کارهایم هم می رسیدم. هر موقع
دوستانم به من میگفتند که مصرف نکن ناراحت می شدم و به آنها اعتراض میکردم. یادم
می آید که به یکی از دوستانم گفتم جانم را بگیرید ولی این منقل را از من نگیرید؛
تا این حد احساس رضایت می کردم. تا اینکه ازدواج کردم و بهترین دوران زندگی خودم را
با اعتیاد سپری کردم. زمانی که همسرم(همسفرم) متوجه این قضیه و اعتیاد من شد.
به محض اینکه به من اعتراض میکرد با خشونت و بدرفتاری
با او برخورد میکردم و به ایشان میگفتم، هر موقع از خانه پدرت پول آوردی و به من
دادی آن وقت به من بگو مصرف نکن، از نظر من همه چیز خوب بود و می گفتم خوب؛ همسرم که
از نظر مایحتاج زندگی تامین است، پس همه چیز بر وفق مراد است و مشکلی نیست ولی غافل
از اینکه تا وقتی مواد بود و سکوت ایشان هم بود. زندگی گل و بلبل بود ولی هر موقع
خماری بود و اعتراض ایشان؛ زندگی جهنم می شد، چند سالی به همین منوال گذشت، در ظاهر
و جلوی چشم دیگران نقاب می زدیم تا کسی از مشکلات ما با خبر نشود. به هر صورت پس از
چندین سال مصرف مواد متوجه وخامت اوضاع شدم و ترس از آینده پسرم مرا به فکر فرو برد
تا اینکه اعتیادم را ترک کنم. به هر روشی که متوسل شدم، نشد که نشد. وقتی مصرف نمیکردم
زندگی برایم جهنم بود، کار کردن برایم سخت بود، غذا خوردن به من طعم و لذتی نمی داد،
میهمانی و تفریح برایم بی معنا بود به همین دلیل دوباره به اعتیاد برگشت میکرد، حداقل
با مصرف مواد روزگار بهتری داشتم، هرچند که رو به زوال بودم، قیافه ام به هم ریخته
شده بود. بی نظمی در کارهایم حکمرانی میکرد، روز به روز لاغر می شدم و به نوعی تابلو
شده بودم، تا اینکه با کنگره آشنا شدم. وقتی دوستانم را دیدم که به کنگره آمده بودند؛
علاوه بر درمان اعتیاد، تغییرات را در رفتار، گفتار و سیما ی آنها مشاهده می کردم.
به خودم گفتم که این جا شدنی است. وارد کنگره شدم و زیر نظر راهنمای بزرگوارم آقای علی حسینی
سفرم را آغاز کردم، بسیار از ایشان آموختم و می آموزم، سعی کردم تمام آموزش ها و قوانین
کنگره را موبهمو اجرا کنم تا به رهایی و درمان اعتیاد برسم. در زمان مصرف از نظر مالی
مشکلی نبود اما زندگی به هم ریخته و کاملاً متشنجی داشتیم، در سفر اول ذره ذره آن به
هم ریختگی ها درست شد و از نظر تخریب ها رو به بهبودی رفتیم تا اینکه با یک حس و حال
خوب وارد سفر دوم شدیم، در سفر دوم کاملاً ورق برگشت و از نظر مالی و اقتصادی به مشکل
خوردم، واقعاً همه چیز به هم ریخت و مشکلات مالی شروع شد؛ بدهکاری، حقوق عقب مانده
کارگران، وام و همه اینها سر توی هم گذاشته بود. یادم میآید در اولین جلسه لژیون سردار
که آن موقع لژیون مالی بود شرکت کردم، با توجه به اینکه خیلی دوست داشتم که من هم عضو
شوم ولی ترس مرا گرفت، به خودم گفتم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، وقتی
حقوق کارگران را ندارم بدهم چگونه میخواهم به کنگره بدهم، فعلاً مثل قبل یک مبلغی
را پرداخت کن تا همه چیز درست شود. در این هنگام نهیبی در درون من زده شد که مجید تو
کجا بودی و الان کجایی، اگر هنوز مصرف کننده بودی، آن وقت هم می گفتی چون بدهکارم پس
مواد مصرف نمی کنم، چقدر پول مواد دادی و زندگی خودت و اطرافیانت را به نابودی کشاندی.
اگر دیگران قبل از تو کمک نمیکردند و این سیستم برپا نبود، اکنون توکجا بودی. دیگران
کاشتند و ما خوردیم ما باید بکاریم برای دیگران، وعده خداوند دروغ نیست، در آن موقع
دست خودم را گرفتم بالا، ورود خودم را به لژیون اعلام کردم. جالب اینجاست که وقتی این
کار را کردم مثل این که یک باری از دوش من برداشته شد. زمانی که وارد لژیون سردار شدم
به مرور زمان از مشکلات و بدی ها کاسته می شد و سال بعد منتظر جشن گلریزان بودم تا
دوباره شرکت کنم و دین خودم را به این صورت هم ادا کنم. واقعاً کنگره چیزی را از من
گرفت و در عوض چیزی به من داد که با میلیاردها پول قابل خرید نبود. امسال هم با توجه
به یکسری مشکلات دیگر خداوند توفیق جایگاه دنوری را به من داد و بعد از اعلام در لژیون
سردار برای آمادگی در این جایگاه، باورتان نمی شود که چقدر حس و حال خوبی به من دست
داد و یک انرژی مضاعفی گرفتم، انشاالله که روزی، همه عزیزان باشد. از اینکه حوصله به
خرج دادید و این دلنوشته را خواندید از شما متشکرم. در آخر از آقای مهندس و خانواده
محترمشان سپاسگزارم که این بستر را فراهم کردند تا بتوانیم به آرامش و حال
خوب برسیم و ممنون از همه عزیزانی که در جهت رهایی انسانهای در بند خدمت مالی و معنوی
انجام می دهند، بالاخص و به ویژه تشکر از اعضای سایت، بدرود.
تایپ: همسفر میثم
چقدر زیبا کلمات از دل برامده و بواسطه قلم در کنار هم چیده شده است
تا بگوید حضور در جشن گلریزان سراغازی برای مردان روشن ضمیر است