برداشت من از سی دی مقدمه عقل (آقای مهندس دژاکام)
در ابتدا، 14 وادی که نوشته شده بود فقط مخصوص مصرف کنندگان مواد مخدر بود .ولی بعد از آن جناب مهندس دژاکام طوری وادی ها را نوشتند که نه تنها مصرف کنندگان مواد مخدر بلکه آنهایی که مصرف کننده هم نبودند برای آنها هم مفید باشد.
در ابتدا چون اشخاص عادی میگفتند: "اینها مخصوص معتادان مواد مخدر میباشد" ،لذا برای آنها جذابیتی نداشت .بنابراین جناب مهندس به گونه ای نوشتند که در وادی ها صحبتی از مواد و معتاد نباشد و برای مردم عادی هم کاربرد داشته باشد.
آقای مهندس میگوید:" از وادی 1 تا 5 را که نوشتم خوب بود .وادی ششم "فرمان عقل"، اینجا دیگر مبحث، یک مبحث خیلی حساب شده ای است. ما نمیدانیم واقعا عقل چیست؟ و جایگاهش کجاست و از چه جنسیت و چگونه به وجود آمده و چگونه کار میکند و مجموعه اطلاعاتش را از کجا آورده و با چه سیستمی تشخیص میدهد ...................
برداشت من از سی دی مقدمه عقل (آقای مهندس دژاکام)
در ابتدا، 14 وادی که نوشته شده بود فقط مخصوص مصرف کنندگان مواد مخدر بود .ولی بعد از آن جناب مهندس دژاکام طوری وادی ها را نوشتند که نه تنها مصرف کنندگان مواد مخدر بلکه آنهایی که مصرف کننده هم نبودند برای آنها هم مفید باشد.
در ابتدا چون اشخاص عادی میگفتند: "اینها مخصوص معتادان مواد مخدر میباشد" ،لذا برای آنها جذابیتی نداشت .بنابراین جناب مهندس به گونه ای نوشتند که در وادی ها صحبتی از مواد و معتاد نباشد و برای مردم عادی هم کاربرد داشته باشد.
آقای مهندس میگوید:" از وادی 1 تا 5 را که نوشتم خوب بود .وادی ششم "فرمان عقل"، اینجا دیگر مبحث، یک مبحث خیلی حساب شده ای است. ما نمیدانیم واقعا عقل چیست؟ و جایگاهش کجاست و از چه جنسیت و چگونه به وجود آمده و چگونه کار میکند و مجموعه اطلاعاتش را از کجا آورده و با چه سیستمی تشخیص میدهد ...................
شاید این در ذهن ما خطور کند که جایگاه عقل در مغز است .در صورتیکه مغز برای عقل یک مترجم است مانند یک کامپیوتر که مطالب را توسط کیبورد تایپ میکنیم و درهارد ذخیره میشود که هارد یک چیز است و یک جنس است و کیبورد که ما استفاده میکنیم یک چیز از جنس دیگریست.
به طور مثال میلیون ها نفر انسان وقتی عزیزی از آنها میمیرد میروند سر مزار آن شخص و با او صحبت میکنند و یا برایش خیرات میدهند. حالا چه ایرانی چه خارجی ،همه اینکارها را انجام میدهند با هر دینی که دارند و یا متوسل میشوند به بزرگان دینیشان .به طبع یهودی ها به موسی، مسیحی ها به مسیح و بودایی ها به بودا و چیزی از آنها میخواهند.
اگر بیاییم و فرض کنیم جایگاه عقل در مغز است، خوب اینها همه که مغزشان از بین رفته و هیچکدام عقل ندارند. چنانچه جایگاه عقل در مغز بود. بنابراین یا ما عقل نداریم یا آنها که مرده اند.از طرفی نمیتوان گفت که میلیون هانفر اینها همه فاقد عقل و شعور هستند. پس یک چیزی بوده و پایبندی به یک مسئله هست که آن بر میگردد به بقای انسان. که انسان بقا دارد یا نه.و به این پاسخ میرسیم که اگر جایگاه عقل در مغز است اینها که نه عقل دارند و نه شعور، چگونه از کسی که عقل ندارد، ما درخواستی داریم. بنابراین یک سری مسائلی برای ما انسان ها پیش می آید و خیلی پیش و پا افتاده است و هیچ تفکری روی آنها انجام نگرفته است.
قدر مسلم ما تا اینجا که به این آگاهی رسیدیم که انسان بقا دارد، یک مقدار جسم و یک مقدار نفس است که آن وراء ماده است و به تکامل خود ادامه میدهد. که در اینجا جناب مهندس یک سری اطلاعات را از داخل کتابهای بزرگان برداشت کرده از قبیل ابن سینا، سهره وردی، مولانا و ... و اینکه ایده ی آنها در مورد جایگاه عقل چیست؟
در کتاب اشارات و تنبیهات ابو علی سینا مطلبی را گفته اند که با توجه به معنای حکمت( دانستن احوال موجود) و شرع اقسام آن متفکران اسلامی عقیده دارند که فایده تحصیل علوم و حکمت نظری و عملی رسیدن به سعادت حقیقی و اتصال نفس قانونی به عقول فارق از ماده، عقل فعال است. میگوید دانستن حکمت انسان را به سعادت ابدی رهنمون میکند و فرق انسان و حیوان به تعقل کردن و درک کلیات است.در صورتیکه ما میگوییم حیوانات هم تعقل دارند ولی ممکن است تعقل پایین باشد. مثلا یک موش گربه را میشناسد و از آن فرار میکند.
فرق انسان با حیوان به اعتقاد ما(کنگره60) عامل روح میباشد و عقل در انسان در مراتب خیلی بالایی است ولی در حیوان در مراتب پایین، و حتی در گیاهان که میگویند غریزه است.
انسان میتواند از راه گسترش دادن مسائل و تجزیه کردن مسائل از چیز های جزئی به چیز های کلی برسد. این قوه ی عقل است. قوه ای که انجام دهنده ی این عمل است نامش عقل است یا نفس انسانیت. مثلا از تهران تا کرج 35 کیلومتر است. اگر با سرعت 70 کیلومتر برویم حدود نیم ساعت به کرج میرسم. و اینطوری میتواند تجزیه و تحلیل کند. عقل با نفس انسانی به عقیده ی ما با هم فرق دارد. در صورتیکه در اینجا میبینیم که بزرگان ما همه چیز را با هم قاطی کرده اند. یک بار عقل را با روح مترادف می آورند یک بار با جسم و یک بار با نفس.
بزرگان معقولات را به 2 قسمت تقسیم کرده اند. معقولات جزئی و معقولات کلی. در معقولات جزئی که هر انسان و هر حیوان و یا گیاه آن را فطرتا میداند و انجام میدهد، مثل خوردن شیر از مادر.
در معقولات کلی، در پرتو آموزش و اکتساب و غیره آنها را فرا میگیرد.
به طور کلی متفکران اسلامی به 4 گروه تقسیم میشوند1-حکمای مشاء .مثل سقراط که شخص از راه استدلال به یک سری فکر-اندیشه و حقایق و برهان دست پیدا میکند، چه مطابق دین باشد، و چه مطابق دین نباشد.
2- حکمای اشراق: مثل ابن سینا، کسانی هستند که از راه تزکیه و پالایش و ریاضت به یک سری حقایق دست پیدا میکنند و اینها هم میخواهد با دین موافق باشد یا نباشد.
3- متکلمین، که از راه استدلال و با فکر و اندیشه حقایقی را بدست می آورد. به شرط آن که با احکام دین مخالفتی نداشته باشد، یعنی اگر حکم عقل و حکم شرع در مسئله ای هماهنگ نباشد، پیروی کردن از حکم دین ضروریست.
4-صوفی ها: که از راه ریاضت به دست می آید و آن عمل حتما باید با دین مطابقت داشته باشد.
قوه: در اصطلاح عبارت است از استعداد قبول چیزی. مثلا میگوییم یاد گرفتن تمام زبان ها در انسان ها بالقوه است.
فعل: یعنی به انجام رساندن آن کار یا چیز. البته از قوه تا فعل رساندن را بزرگان درمورد آن 3 مسئله رانام برده اند. یکی قوه ی حیولانی دوم ممکن و بعد به کمال میرسد. عقل هم تقسیم بندی میشود. 1- عقل حیوانی2- عقل بالملکی 3-عقل بالفعل 4- عقل بالمصفات، و مراتب مختلف دارند و بحث های بسیار زیادی را انجام میدهد.
خیلی ها میگویند ژن به وجود آوردنده موجودات است، در اصل ژن برای قالب است.مولانا در اشعار خود گفته که ما اول جماد بودیم .یعنی خوراکی یا گیاه. که بعد به مرحله ی نباتی رسیدیم، که همان داخل شکم مادر را گویند.و بعد به مرحله ی حیوانی رسیدیم همان وقتی که بچه به دنیا آمده و چهار دست و پا راه میرود و بعد که بزرگ شد ،به مرحله ی انسانی میرسد. که به اینها تشبیه شده است که اصلا با عقل جور در نمی آید، چون تفکر نمیتوانند بکنند که سالها در نباتی عمر کرد،از جمادی یادش نیامد یا جور دیگر که میگویند.سالها از جمادی در نباتی افتاد. انسان از گیاه بوده است و از خاک و ریشه استفاده کرده است و تبدیل به گیاه شده است. ولی این چیز دیگر میگوید و اگر حیوان در بهار سر زنده است برای این است که گیاهان هم در بهار سرحال هستند. همین طوری از سوی حیوانی میرود سوی انسانی، مرحله به مرحله. طی طریق میکند تا تکامل یابد و به یک انسان و یک موجود دانا و عاقل تبدیل شود.
در اینجا مرحله ای که مولانا در مورد عقل صحبت میکند. میگوید این عقلی که موجود دارد از مراحل جمادی شروع شده و مرحله نباتی را طی کرده و رسیده به مرحله انسانی و این تکرار اعداد است و هر عدد یک عقلیست.و اینها کجا نگهداری میشود و کارش چیست و چگونه انسان اطلاعات را از آرشیو می آورد و آنها را بررسی میکند.