چورس روستای تاریخی و گردشگری
دست در دست هم دهیم به مهر میهن خویش راکنیم آباد

مرتبه
تاریخ : شنبه 13 اردیبهشت 1399
با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند بهمان.
سر یک آبراه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید: «چه خبر؟»

آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود.
حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچه ها باشیم. عصر که می شه، می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم.»


پرسید: «پس کی #نماز می خونی؟» گفتم: « همون عصری»، گفت: « بیخود»
بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.

#شهید_حسین_خرازی
#درس_اخلاق


ارسال توسط یوسف غیورزاده چورسی
آخرین مطالب
آرشیو مطالب
پیوند های روزانه
امکانات جانبی
blogskin

قالب وبلاگ

شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات