برای همهی ما پیش آمده که حتی در مواقع حساس به حس ششم خود اعتماد کـــردهایم و بر اساس آن تصمیم گیری کـــردهایم. بله، خیلی اوقات حس ششم ما درست از آب درمیآید، اما گاهی هم نه. پس فارس پیک میتوانیم بفهیم که اگر به حس ششم اعتماد کنیم، ضرر نخواهیم کـــرد؟ برای اینکه پاسخ این پرسش را بدانید، نخست لازم هست با ادراکات شهودی و سازوکار این فرایند آشنا شوید. آنتایم هست که تازه متوجه خواهید انجام گرفت فرایند بهظاهر سادهای که حس ششم را برایمان به ارمغان میآورد، اتفاقا زیاد پیچیده و رمزآلود هست.
برای مثال گاهی پیش میآید با اینکه هوا تکمیلا آفتابی هست، بهمحض خروج از منزل تصمیم میگیریم که برگردیم و چتر برداریم یا گاهی از همان نخست گیم میدانیم که کدام تیم برنده هست؛ گاهی هم دقیقا این حس ششم مهست که در گزینش و هستخدام کارمندان به کمکمان میآید.
عموم آقام بر این باورند که باید به حس ششم خود اعتماد کنند، اما اگر تصمیمگیرندهی باهوشی باشید، حتما نیکو میدانید که حس ششم متداوم قابلاعتماد نیست.
درک شهودی چیست؟
در فیلم «تِرمیناتور»، محصول سال ۱۹۸۴، «آرنولد شوارتزِنگِر» در نقش رباتی انساننما گیم میکند که از فرداای ضدآرمانمنطقهگونه و پسارستاخیزی، یا بهعبارتی کابوسآباد، به گذشته سفر کـــرده هست تا «سارا کانِر» را که روزی پسرش رهبر جنبش مقاومت علیه ماشینها خواهد انجام گرفت، از بین ببرد. نمایش صحنه از دید ترمیناتور بهشکلی هست که گویی بیننده دنیا را از لنز یک دوربین فوقپیشرفتهی DSLR (دوربین دیجیتال تکلنز بازتابی) تماشا میکند.
یک مربع نقطهای که نشاندهندهی کانون تمرکز هست، در میدان دید ترمیناتور حرکت میکند و ضمن اسکن محیط میکوانجام گرفت تا هرچیزی را که در میدان دیدش قرار دارند، اعم از آقام و اشیا، شناسایی کند. هرآنچه مورد شناسایی قرار میگیرد، سریعا تجزیهوتحلیل میشود و نتایج آن (بهطور مثال ابعاد و فاصلهی جسم شناساییانجام گرفته با ترمیناتور یا موضع شخص شناساییانجام گرفته از لحاظ دوستی و دشمنی) در بالای میدان دید ترمیناتور پدیدار میشود تا در تصمیمگیری و جهتیابی در محیط کمکش کند.
فیلم ترمیناتور درواقع نمایی از فردای دور را نشان میدهد، فرداای که در آن ماشینها یا شاید حتی انسانها قادرند بهوسیلهی فناوریهای هوش مصنوعی یا واقعیت افزوده به چنین قابلیتهای حسی پیشرفتهای دست پیدا کنند. اما جالب هست بدانید که ما انسانها متداوم از دید ترمیناتوری برخوردار بودهایم، دلیل که درک شهودی انسان از زیادی جهات دارای کارکـــرد مشابهی هست.
ما درست مثل ترمیناتور دائما درحال اسکن محیط هستیم و سعی به بازشناسی موقعیتهای آشنا داریم. برای مثال فرض کنید که درحال قدمزدن در خیابان هستید و ناگهان چشمتان به جناب آقا قدبلند در دوردست میافتد که با لبخند برایتان دست تکان میدهد. این آقا را نمیشناسید، اما ته دلتان کمی احساس خطر میکنید. پس فورا و بیاختیار وارد فاز تجزیهوتحلیل میشوید و برحسب نتیجهای که میگیرید، در واکنش به موقعیت پیشرو رفتار میکنید.
دکتر «گَری کلاین» (Gary Klein)، روانشناس شناختی و نویسندهی کتاب معروف «منابع قدرت»، ادراکات شهودی را منبع ۴ دادهی اصلی میداند:
۱. سرنخهای مرتبط
تایمی با موقعیتی آشنا برخورد میکنیم، برای اینکه به معنای واقعی آن موقعیت خاص پی ببریم، اغلب اوقات به هشداراتی زیادازآنچه در نگاه نخست توجهمان را جلب میکند، نیاز داریم. اینجهست که حس ششم سرنخهای مرتبط را از میان میلیونها میلیون سرنخ نامرتبط و پراکنده در اختیارمان قرار میدهد. این سرنخهای مرتبط دقیقا همان ویژگیهای بهخصوصی هستند که باید در کانون توجه واقع شوند.
برای مثال سرنخهای مرتبط درمورد موقعیت مذکور (همان که جناب آقا قدبلند و ناشناس را در خیابان دیدهاید که از دور برایتان دست تکان میدهد!)، ممکن هست به لباس و وضعیت ظاهری آن شخص مربوط باشند. آیا لباس کسی که برایتان دست تکان میدهد، معرف بنیاد یا سازمان خاصی هست؟ آیا این شخص و اشخاصی که در اطرافش ایستادهاند، پلاکاردی چیزی در دستشان هست؟
۲. انتظارات
درک شهودی کمکمان میکند تا بدانیم که برای مثال از فلان موقعیت آشنا چه انتظاراتی باید داشته باشیم؟ اگر باز هم همان مثال قبلی را در نظر بگیریم، میتوانیم به هشدارات زیر که تعیینکنندهی انتظاراتمان از موقعیت موجود هست، دست پیدا کنیم:
- ایست: آماده باشید که این شخص در وسط راه به سراغتان بیاید و از شما خواهش کند که تعداد لحظهای از تایمتان را به او اختصاص بدهید.
- مکالمه: پیشاپیش آماده باشید که شاید این تعداد لحظه حتی ۱۵ دقیقه تایمتان را بگیرد، دلیل که این شخص احتمالا قرار هست درمورد دغدغهای خاص، برای مثال حفاظت از محیطزیست یا حمایت از حقوق حیوانات، برایتان توضیح بدهد.
- تقاضا: بدانید که این شخص احتمالا درحال جمعآوری کمکهای مالی هست و از شما نیز تقاضای کمک خواهد کـــرد.
۳. اهداف محتمل
تایمی در موقعیتی آشنا قرار میگیریم، میتوانیم با قدرت شهودیمان به اهداف محتملی که از موقعیتی خاص قابل انتظارند، پی ببریم. برای مثال در همان مثال قبلی، دنبالمان میتواند پرهیز از برخورد و مکالمهی رودررو باانجام گرفت.
۴. اقدامات بعدی
درک شهودی نهایتا اقدامات ممکن را نشانمان میدهد. اگر باز هم به همان مثال قبلی بپردازیم، میتوانید یکی از این ۳ رفتار را پیش بگیرید:
- سرتان را پایین بیندازید و وانمود کنید که ابداً متوجه حضور طرف نانجام گرفتهاید و با بیاعتنایی از کنارش رد شوید؛
- وانمود کنید که درحال صحبت با موبایلتان هستید و تایم ندارید؛
- قبل از اینکه به طرف نزدیک شوید، به سمت دیگر خیابان بروید تا باهم رودررو نشوید.
اگر ترمیناتور بودیم، این هشدارات در مقابل چشممان ظاهر میانجام گرفتند، اما با اینکه ترمیناتور نیستیم، این هشدارات را بهطریق دیگری در قالب حسی درونی یا همان حس ششم تجربه میکنیم. حالا حتما میپرسید که این هشدارات از کجا میآیند؟
حس ششم از کجا میآید؟
ادراکات شهودی از الگوهایی که در تجارب گذشتهمان بودهاند، ریشه میگیرند. ما انسانها از همان لحظهای که متولد میشویم، دائما به جستوجوی الگوهای موجود در محیط اطرافمان مشغولیم. برای مثال بهواسطهی همین الگوها و قراردادههست که ۲+۲ را برابر ۴ میدانیم یا به حیوانات گردندراز خالخالی زرافه میگوییم یا میدانیم که اگر کسی، همسرمان یا رئیسمان، بگوید که «باید باهات حرف بخانومم»، یعنی به احتمال زیاد رویداد خوشی برایمان ندارد.
این الگوها بعد از تشخیص در حافظهی بلندمدتمان ذخیره میشوند. درست مثل این هست که در ذهنمان دو ردیف ستون داشته باشیم: یک ستون به الگوهای دریافتی اختصاص دارد (یعنی مجموعهی سرنخهای مرتبطی که در موقعیتهای مشابه تکرار میشوند) و ستون مقابل مختص دادههای مختلفی هست که یاد گرفتهایم با الگوهای ذخیرهانجام گرفته ربطشان بدهیم. پس دفعهی بعد که با الگوی مشابهی از این فهرست روبهرو انجام گرفتیم، مغزمان میتواند دادههای مرتبط با الگوی مواجهانجام گرفته را فورا جستوجو کند و دادههای مربوطه (همان ۴ دادهای که پیشتر بررسی کـــردیم) را در اختیارمان بگذارد.
اکنون که میدانید ریشهی هشدارات حاصل از حس ششم به کجا برمیگردد؛ مجددا به این سؤال برمیگردیم که آیا حس ششم متداوم قابلاعتماد هست؟
«دَنیل کانمَن» (Daniel Kahneman) و «گَری کلاین» (Gary Klein)، از پژوهشگران پیشرو در حوزهی درک شهودی، در مقالهای باعنوان «شرایط رویدادگی در درک شهودی» بهاتفاق بر این باورند که پاسخ این پرسش را نباید در خود درک شهودی جستوجو کـــرد. «کانمن» ادعا میکند که ادراکات شهودی با توهم صحت و اعتبار همراهاند: حسی درونی درمورد حقیقت که اغلب اوقات گمراهکننده و خطرناک هست.
پس بهجای اینکه در پی سنجش اطمینانپذیری ادراکات شهودیمان باشیم، درعوض باید خودمان و محیط اطرافمان را در زمان تجربهی درک شهودی مورد ارزیابی قرار بدهیم. این ارزیابی با طرح دو پرسش اساسی قابل اجرهست:
۱. چقدر در زمینهی ادراکات شهودی تجربه دارید؟
برای اینکه بتوانیم به ادراکات شهودیمان اعتماد کنیم، باید تجربهی کافی داشته باشیم. سطح مهارتتان در این زمینه به بانک هشداراتیای بستگی دارد که حاوی الگوهای ذخیرهانجام گرفته و دادههای مربوطه هست. بهعبارتی، این بانک هشداراتی درصورتی غنی و پالایش میشود که در ایجاد الگوهای جدید و ابداًح مداوم الگوهای از پیش ذخیرهانجام گرفته تجربهی کافی پیدا کنیم.
اما فقط تجربهی کمی نیست که موجب افزایش اطمینانپذیری ادراکات شهودی میشود، بلکه تجربهی کیفی نیز به همان اندازه حائز اهمیت هست. باکیفیتترین تجربهای که اطمینانپذیرترین ادراکات شهودی را رقم میخانومد، تجربهای هست که تعمدی و خودخوهسته، یا بهتر بگوییم آگاهانه باانجام گرفت. چنین تجربهای صرفا تکرار طوطیوار تجارب گذشته نیست، بلکه موجب ابداًح مداوم الگوهای نخستیه میشود. این ابداًحات از اهمیت بالایی برخوردارند، زیرا الگوهای نخستیهای که تازه در ذهنمان شکل گرفتهاند، معمولا قابل هستناد نیستند، اما این الگوها با اِعمال ابداًحات مکرر پیوسته اطمینانپذیرتر میشوند.
برای مثال مشاور تحصیلیای که رزومهی مراجعهکنندگانش را آگاهانه مورد آزمونوخطا قرار میدهد، میتواند میزان صحت و اعتبار فرضیات خود را برحسب نتایج حاصل از هر آزمونوخطا بسنجد و از اشتباهاتش درس بگیرد. این فرد دائما الگوهای ذخیرهانجام گرفته در حافظهی بلندمدتش را ابداًح میکند و بهتدریج به درک شهودی اطمینانپذیرتری میرسد. اگر به سراغ چنین مشاوری بروید، فقط کافی هست به نمرات تحصیلیتان نگاه کوتاهی بیندازد تا بفهمد که چقدر برای قبولی در رشته و دانشگاه مورد علاقهتان شانس دارید؛ اما مشاوری که هیچتایم به خودش زحمت بررسی دقیق رزومهی مراجعهکنندگانش را نداده هست، فارس پیک میتواند از اشتباهاتش درس بگیرد؟ مشاور نیکو کسی هست که بانک هشداراتی موثقی از انواع الگوها در ذهنش شکل گرفته باانجام گرفت. پس تایمی فرد آزمونوخطا نکند، طبیعتا به بازخوردهایی که مولد ابداًح الگوهای نخستیه خواهند بود نیز دسترسی نخواهد داشت. بانک هشداراتی چنین افرادی درواقع مملو از الگوهای ناقص و غلط هست. بنابراین به حرف این قبیل مشاورها تعدادان اعتمادی نیست.
حتی اگر به لحاظ کمی و کیفی دارای تجربهی کافی باشید، باز هم تکمیلا نمیتوانید به حس ششم خود اطمینان کنید، مگر اینکه پاسخ پرسش دوم را نیز مدنظر قرار بدهید. این پرسش عبارت هست از:
۲. آیا در شرایط محیطی معتبری قرار دارید؟
«کانمن» و «کلاین» معتقدند ادراکات شهودی درصورتی قابل اعتماد خواهند بود که در شرایط محیطی معتبری به وقوع بپیوندد. شرایط محیطی پراعتبار یعنی محیطی که دارای نظم و قاعدهی کافی باانجام گرفت و سرنخهای موثقی را درخصوص ماهیت هر موقعیتی ایجاد کند. بهعبارتی، چنین محیطهایی به معنای واقعی کلمه قابل پیشبینی هستند.
برای نمونه محیطی که آتشنشانان در آن فعالیت میکنند، تاحد زیادی قابل پیشبینی هست. قبل از اینکه ساختمانی بر اثر حریق فرو بریزد، معمولا نشانههای خاصی بروز میکنند. آتشنشانان حرفهای میتوانند با تکیه بر این نشانههای تکرارشونده از احتمال فروریزش ساختمانهای شعلهور بارویداد شوند.
اما برتصویر، تهیهکنندگانی که روی خوانندگان گمنام سرمایهگذاری میکنند، شرایط محیطی فعالیتشان اعتبار بالایی ندارد، دلیل که اغلب اوقات شواهد مطمئنی مبنی براینکه خوانندهای تازهکار بعدها ستاره خواهد انجام گرفت، وجود ندارد. بهویژه بازار موسیقی پاپ زیاد پیچیده و پیشبینیناپذیر هست. بهطورکلی، موفقیت فروش آلبومهای موسیقی به عوامل بیشماری ازجمله زمان عرضه و حتی شانس بستگی دارد. اما از آنجاییکه ما انسانها تمایل عجیبی به الگوسازی داریم، دستبردار نیستیم! بعضی از تهیهکنندگان باسابقه بهعلت سالها تجربهی کاری و برخورد با انواع و اقسام خوانندگان با خودشان تصور میکنند که برخی ویژگیهای ظاهری در چهره و اندام، بهطور مثال رنگ چشم یا قد بلند، میتوانند با احتمال ستارهانجام گرفتن یک خواننده در ارتباط باشند. پس ناآگاهانه بین این قبیل سرنخها ارتباطات هستنادناپذیر برقرار میکنند و از آن به بعد هر خوانندهی تازهکاری را که میبینند، فورا با این هشدارات مطابقت میدهند و احتمال ستارهانجام گرفتنش را تخمین میخانومند. همین میشود که تایمی با خوانندهی جدیدی روبهرو میشوند که با الگوهای ذهنیشان همخوانی دارد، حسی درونی به آنها ندا میدهد که برگ برنده دستشان هست، درحالیکه این حس بر پایهی الگوهای موثقی نیست.
خلاصه به حس ششم خود اعتماد کنیم یا نه؟
اگر دو پرسش بالا را از خودتان بپرسید، خواهید دید که دربرخی حیطهها پاسخ هر دو پرسش مثبت از آب درمیآید و دربرخی حیطهها نیز حداقل پاسخ یکی از این پرسشها منفی خواهد بود. بهبیاندیگر، هرکسی میتواند دربرخی حیطهها دارای ادراکات شهودی قابل اعتماد و دربرخی دیگر از حیطهها دارای ادراکات شهودی گمراهکننده باانجام گرفت.
برای مثال حسابدارها معمولا در حیطهی رسیدگی به حسابهای دریافتی زیاد ماهر و باتجربهترند، اما زیادی از آنها در ردیابی و تشخیص کلاهبرداریهای مالی تعدادان رویداده نیستند. پس این افراد باید بدانند که ادراکات شهودیشان حداقل درمورد اخیر بهاندازهی مورد نخست قابل اعتماد نیست. کارشناسان وضع هوا نیز همینطور. اغلب این افراد در پیشبینی بارندگی در مقایسه با پیشبینی تگرگ باتجربهترند. پس پیشبینیهایشان درمورد بارندگی قابل اعتمادتر از پیشبینی تگرگ خواهد بود یا برای نمونه کسانی که در تشخیص حالات احساسی آشنایانشان معمولا اشتباه نمیکنند، اتفاقا ممکن هست درمورد غریبهها زیاد به اشتباه بیفتند. پس بهتر هست که به حس ششم خود درمورد حالات احساسی غریبهها فورا اعتماد نکنند.
فرایند تشخیص حیطههایی که در آنها افزایش میتوانیم به حس ششم خود اعتماد کنیم، خیلی دشوار و زمانبر هست. اما برای اینکه تصمیمگیرندهی نیکوی باشیم، لازم هست که محدودهی تخصصمان را بشناسیم.
خلاصهی کلام اینکه درک شهودی فرایند زیاد پیچیدهای هست. نخستش الگوها و هشدارات مربوطهای را که از اتفاقات گذشته هستخراج کـــردهایم، به حافظهی بلندمدتمان میسپاریم و سپس هر زمان که مجددا با این الگوها برخورد کنیم، همان الگوها و هشدارات مرتبطشان را از مخخانوم حافظه گیمابی خواهیم کـــرد. اما آیا این هشدارات قابل اعتمادند؟ چنانچه در شناسایی الگوهای منظم رویداده انجام گرفته باشید و در شرایط محیطی معتبری تصمیم بگیرید، بله! به این معنی که هرکسی فقط در برخی حیطههای خاص میتواند به حس ششم یا همان ادراکات شهودی خود اعتماد کند. اگر ادراکات شهودیمان را مثل قطبنما فرض کنیم، محیطی که این ادراکات در آن اتفاق میافتند، شبیه زمین وسیعی خواهد بود که فقط در بعضی از نقاط دارای رزونانس مغناطیسی بالهست. یعنی این قطبنما یا همان قدرت شهودی انسان در بعضی حوزهها هیچ کارکـــرد ارزشمندی ندارد و حتی میتواند گمراهکننده باانجام گرفت. این درواقع خودمان هستیم که باید با آزمونوخطای فراوان و ابداًح مداوم الگوهای ذهنیمان بفهمیم که کجاها میتوانیم به این قطبنما اعتماد کنیم و کجاها باید راهی را که نشان میدهد، نادیده بگیریم.
بعضی از خطاهای ذهنی هم وجود دارند که خانومدگیمان را تحت تأثیر قرار میدهند. بد نیست با روشهای کنار گذاشتن خطاهای ذهنی آشنا شویم تا بتوانیم بهدرستی تصمیم بگیریم.
خواندن این کتاب پرطرفدار را از دست ندهید
تغییر را در خانومدگی خود احساس کنید: در زمان کاهش، ده برابر افزایش کار کنید
۶۴۰۰۰تومان