تاریخ : یکشنبه 5 بهمن 1393 | 10:43 ق.ظ | نویسنده : حسام حمیدی

شبی در محفلی با آه و سوزی     شنیدستم که مرد پاره دوزی

چنین می گفت با پیر عجوزی     ((گلی خوشبوی در حمام روزی

                رسید از دست محبوبی به دستم))

معنی:شنیده ام که شبی در یک مجلسی مرد پینه دوزی به پیرزنی چنین گفت:یک روز در حمام،دوستی به من گِل خوشبویی داد

 

گرفتم آن گل و کردم خمیری     خمیری نرم و نیک چون حریری

معطر بود و خوب و دلپذیری     ((بدو گفتم که مشکی یا عبیری

                  که از بوی دلاویز تو مستم))

معنی: آن گل را گرفتم و به خمیری نرم و خوب تبدیل کردم که نرمی و لطافت آن مانند ابریشم بود.آن خمیر خوشبو  و خوب و دل پسند بود.به او گفتم که مشک یا عبیر هستی که من از بوی خوش تو از خود بی خود شده ام.

همه گل های عالم آزمودم        ندیدم چون تو و عبرت نمودم

چو گل بشنید این گفت و شنودم    ((بگفتا من گلی ناچیز بودم

                ولیکن مدتی با گل نشستم))

معنی:همه گِل های دنیا را آزمایش کرده ام ولی گِلی به خوبی و خوشبویی تو ندیدم و متعجب شدم.وقتی گِل حرف های من را شنید گفت:من گِلی ناچیز و بی ارزش بودم،ولی مدتی هم نشین گُل شدم

گل اندر زیر پا گسترده پر کرد      مرا با همنشینی مفتخر کرد

چو عمرم مدتی با گل گذر کرد     ((کمال همنشین در من اثر کرد

               وگرنه من همان خاکم که هستم))

گُل،گلبرگ هایش را زیر پایش پراکند و من را با هم نشینی اش سر افراز کرد.وقتی مدتی از عمرم با گُل سپری شد،صفات و ویژگی های خوب گُل در من اثر کرد. و گر نه من در اصل همان خاکی هستم که در ابتدا بی ارزش بودم.



  • paper | قالب وبلاگ | دنیای اس ام اس
  • شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات