پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم.
ما همدیگرو به حد مرگ دوست داشتیم
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.
اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به وضوح حس می کردیم.
می دونستیم بچه دار نمی شیم.
ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از ماست. اولاش نمی خواستیم بدونیم.
با خودمون می گفتیم.عشقمون واسه یه زندگی رویایی کافیه.بچه می خوایم چی کار؟.
در واقع خودمونو گول می زدیم .هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم.
تا اینکه یه روز علی نشست رو به رومو گفت:
اگه مشکل از من باشه .
تو چی کار می کنی؟.
فکر نکردم تا شک کنه که دوسش ندارم.
خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر تو رو همه چی خط سیاه بکشم.
علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس راحت کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد.
گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشه… تو چی کار می کنی؟
برگشت…زل زد به چشام…گفت: تو به عشق من شک داری؟.
فرصت جواب ندادو گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم.
با لبخندی که رو صورتم نمایان شد
خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره.
گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه.
گفت:موافقم…فردا می ریم.و رفتیم… نمی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.
اگه واقعا عیب از من بود چی؟.
سر خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم.
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه.
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم.
بهمون گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره.
یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید.اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید.
با این حال به همدیگه اطمینان می دادیم که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیست.
بالاخره اون روز رسید.
علی مثل همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو می گرفتم.
دستام مثل بید می لرزید.داخل ازمایشگاه شدم.علی که اومد خسته بود.
اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه.
اما نمی دونم که تغییر چهره اش از ناراحتی بود یا از خوشحالی.
روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می شد.
تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود.
بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری می کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟.
من نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم.
دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو دوس داری.
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… پس چی شد؟
گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان می بینم نمی تونم… نمی کشم.
نخواستم بحثو ادامه بدم… پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم.اتاقو انتخاب کردم.
من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم… تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام طلاقت بدم.
یا زن بگیرم… نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم… بنابراین از فردا تو واسه خودت…منم واسه خودم.
دلم شکست… نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش کرده بودم.
حالا به همه چی پا زده.دیگه طاقت نیاوردم.
لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم.
برگه جواب ازمایش هنوز توی جیب مانتوام بود.
درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم.
احضاریه رو برداشتم و از خونه زدم بیرون.
توی نامه نوشت بودم:
علی جان…سلام.
امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی.
چون اگه این کارو نکنی خودم ازت جدا می شم.
می دونی که می تونم.
دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی شه جدا شم.
وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه.
باور کن اون قدر برام بی اهمیت بود که حاضر بودم برگه رو همون جاپاره کنم.
اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه.
توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز!
از این هفته وبلاگ فقط 5 شنبه ها آپ میشه
موج مى زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ
بى گمان بارى رقم مى خورد فردا در غدیر
اى فراموشان باطل سر به پایین افکنید
چون پیغمبر دست حق را برد بالا در غدیر
حیف اما کاروان منزل به منزل مى گذشت
کاروان مى رفت و حق مى ماند تنها در غدیر !!
قــــــــــــــــهرمـــــــــــــان شدیــــــــــــــــــــــــــــــم
تـــــــــــــــــــــبـــــــــریـــــــــــــــــــــک
سید محمد موسوی در این مسابقه با کسب 22 امتیاز، عنوان امتیازآورترین بازیکن ایران را به خود اختصاص داد
بقیه داره...
واکنش ظریف به حرکت عبدولی
فرهاد ظریف نسبت به ناداوری در بازی کشتی عبدولی در صفحه خود در فیس بوک نوشت:
"پهلوانان و نامردان تو یه رده نیستن"
"من جای وزارت ورزش باشم علاوه بر اینکه جایزه طلا رو به عبدولی میدم که لطف کردن گفتن این کار رو میکنن یه قدر دانی هم برای این حرکتش میکنم، جاییکه حریف کره ای ازش دعوت میکنه که بیاد رو سکو قرار بگیره سعید با بی توجهی دستشو رد میکنه
فقط میخوام به کره ایه بگم سعید خیلی مرده و بالا برید و پایین بیاید هم سعید و هم کل کشتی ما حرف اول رو تو دنیا میزنه،شما کره ای ها مثل والیبال برای ما زنگ تفریح هستید."
اول این که امیدوارم تعطیلات بهتون گذشته باشه.
دوم این که تموم شدن تعطیلات تابستونی و شروع شدن مدارس رو بهتون تسلیت میگم.
سوم این که یه چند تا کاریکاتور اول مهری براتون گذاشتم که توجهتون رو به ادامه مطالب جلب میکنم.( این آخرش مثل مجریای تلوزیون شد)
چهار و پنجم نداره
بقیه داره...
کودکیم را از من گرفتی جوانی دادی
عقلم را گرفتی به من عشق دادی
عشقم را گرفتی به من تنهایی دادی
خنده هایم را گرفتی به من غم دادی
آرزوهایم را گرفتی حسرت دادی
خدایا برگرد..........
بقیه داره.......
ادامه مطلب
طبقه بندی:
بنیامین بهادری سال سختی را پشت سر گذاشت. او سال گذشته طی حادثه ای غم انگیز همسرش را از دست داد و تنها چند ماه بعد نیما وارسته یکی از نزدیکترین دوستانش هم از بین رفت. او به تازگی عکسی از خود منتشر کرده که موهای سغید شده اش را نشان می دهد. بنیامین به پیوست این عکس شعری معنادار هم منتشر کرده است. او نوشته : (مبر ز موی سپیدم گمان به عمر دراز # جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی)
منبع: پرتال خبری فانیگما
طبقه بندی:
وقتـــی بغــــض میکـــُنی
وقتـــی دآغونــــی
وقــــتی دلــِت شکــــستـه
دقیقــــا همیـــن وقـــــتآ
انقــــدر حــرف دآری کـــه فقــط میتونــی بگــی :
"بیخـــیآل!!