مریمـ
خطه خونیست بر همه اشعار من
قطره خونی می چکد از الفاظ من
ردپایی بر همه افکاره من
میرود آهسته آهسته بر تمامه حسه من
یک نفر می کشد من را بر تمامه نقش ها
ذره ذره می خورد ابعاده من
یک نفر از جنسِ شبهای سرد من
میکشد من را به سوی قبر من
این جدایی های بدن از روح من
این همان است همان شیطان من
این وجود را میفشارد تنگ می اید نفس
من رهایم در زمین و در هوا
این چه حالیست که نمی ازارد مرا
قتل یک من به دست من خویش
یک نفر پیروز است در این وارسته گاه
+نمیدونم چی گفتم فقط میدونم خودمو خالی کردم تو یه تیکه شعر همین!!!