صحبت های ناتمام
شعر "تاریخ نمای تو" تماما واقعیت محضِ که من مثله لالایی توی گوشات میگم.هر بار بخونی بیشتر خوابت میبره انقدری که خوابتو ابدی کنه برام مهم نیست که چه نظری داری برام مهم نیست که چطوری برداشت کنی کسی که بفهمه شعرای منو کمه.من همیشه میگم باز هم تکرار میکنم من فرای واقعیت شعرامو میگم نه فراواقع گرا.فرای واقعیت ینی حتی خیلی بالاتر از همون فراواقعگرا یا سورئالیست.وقتی خیلی بالاتر از حقیقت باشه ینی خالصه خالصه از واقعیت ها پس واقعیت محض چیزیِ که تو توش سنگ بندازی مثله اب زلال مشخصش میکنه.من نقاش مرگم.انقدر راحت نقاشی های پی در پی ازش میکشم که تو رو غرقت کنم.اگه منو نمیفهمی سمت شعرام نیا چون اگه هم غرق شی نمیتونی خودتو بیرون بکشی.پس مراقب خودت باش من ادمیم که به قول هانریش بل "من جهان رو با نوشتنم تغییر میدم هر کلمه ای که بنویسم جهان تغییر میکنه"پس اگه می خوای غرق نشی خودم فقط میتونم کمکت کنم.اینارو نگفتم که ازم فاصله بگیری گفتم که کمکت کنم به مرگ زودرس نرسی.
مطمئنم میهن بلاگ برام خوابای خوشی دیده کسی که واقعیت رو میگه همیشه منفور میشه.چون مثه یه آیینه زشتیاتو نشونت میده و تو طاقت نداری میشکنیش خوردش میکنی نابودش میکنی.اگه خواست منو از بین ببره یا همین ادرسو 1 اضافه کن یا جایی دیگه میسازم که خودم بهت خبر میدم.