قلمرو سایه ها
سدی تسخیر ناپذیر در روبه روی تو
ارابه سواران نظام مرگ
در روال ویران کننده اشان به تو چشم دارند
ریسمان خباثت به دوره گردنت
عقیم شدن ادراک,احساس,شریت,ابدیت,افکار و اوهام
تمایلی برای هیچ شدن,خشک شدن و شکننده شدن
انزجار استخوان ها و ستون فقرات
مبرمترین مساله رها کردن قوای درون است
کشیدن شیره ی وجودی از
موجودیتی سایه وار
جیغ زدن
اشکال گنگ و نامانوس ادغام میشود در چشمانم
کشیدن ناخن ها روی دیوار
اصواتی زجر اورتر از تراشیدن آهن
من هر ثانیه با خیالات سپری کردم
در سکوت خواندم
در تنهایی دیدم
در سر پروراندم
ازاد بودن از همه چیز را
من در عمق این قلمرو اشباع شدم