سری سی و شیشم خاطرات دانشگاه

سلام
خوبین خوشین؟؟من اینمدت کمتر پست گذاشتم یعنی کلا خیلی وقته کمتر پست میذارم نمیدونم چرا ......
اما امروز یک دلیل داشتم و یک شادی داشتم ک خواستم باهاتون تقسیمش کنم
من چندمدت پیش برای یک همایش داشتم چیزی میفرستادم ک خداروشکر قبول شد امروز نتایجش اومد
اما جالب اینجاس ک توی همین زمان داشتم برای ی همایش دیگه هم میفرستادم ک نتایج اون هم اومد و قبول نشدم
حالا کجاش جالبه اینه ک همایشی ک قبول نشدم موضوعی داشت ک من اصلا علاقه مند نبودم موضوعش "عفونت با محوریت موضوعات پیشگیری از عفونت /عفونت توی کشورهای با اقتصاد پایین/توی سطوح ایمنی پایین /و..."و فقط میخوندم مقالات رو و مینوشتم کانسپت مپم رو (نقشه مفهمومی)تا فقط ی چیزی نوشته باشم و فرستاده باشم و فقط صرفا ی کاری کنم ک خودم حس خوب داشته باشم و شانسمو درکنارش برای قبول شدن امتحان کنم
اما میگم اینجا جالبی قضیه س ک من اصلا علاقه نداشتم ب مقالاتی ک میخوندم و یادمه دقیقا از روی اکراه و اجبار میخوندم تا فقط تموم شه حس آمپولی ک فقط میزنی تا خوب شی و دردش رو تحمل میکنی خخخخخ
اوایل فکر میکردم شاید علاقه داشته باشم ولی دیدم نه هیچ علاقه و انگیزه ای ایجاد نشد و ازاونجایی ک میخواستم کارم رو نصفه ول نکنم تا حس بدی ب  خودم دست نده،ادامه دادم تا یاد بگیرم کاری رو ک شروع کردم باید تمومش هم بکنم تا تنبل نشم
بالاخره با اکراه تمو م شد و وقتی ارسالش میکردم مطمئن بودم ک قبول نمیشه چون اصلا وقت و حال خوب صرف نکردم براش
امااااااااااااا
امااااااااااا
این همایش دومی موضوعش "التهاب اعصاب"بود اخ ک چقد من اعصاب دوسدارم یکی از موضوعات موردعلاقمه
پس شرو ع کردم با انرژی و شادی
و وقتی مقاله میخوندم میگفتم خدایا ینی قبول میشم؟؟؟؟(چون قبلش 40 هزارتومن باید میریختیم و اگر قبول نمیشدیم پولمون میسوخت و من یکی از دوستامو هم گروهی خودم کرده بودم اونم 40 تومن داد و دومقاله ترجمه کرد برام میترسیدم پیش اون هم کم بیارم قبول نشم و دیگهگ همکاری نکنه برای دفعات بعد)
خلاصه بعد از گفتن این جمله به خدا ،توی دلم ب خودم میگفتم اما نگاه کن خودتو ک چ حس خوبی داری موقع خوندن مقالات ،نهایتا اینه ک تونستی ی سری اطلاعات راجع به الزایمر بدست بیاری و اینها یعنی یک دکتری میشی ک با مریض الزایمری با دید بهتر ومولکولی تری میشه نگاه کنی و دارو تجویز کنی
حتی خودت روش درمان ارائه بدی
اینها انگیزه منو دوباربر میکرد
منظورم از جمله ای ک گفتم"موفقیت یعنی حس و حال خوب داشتن و انگیزه داشتن و عشق کردن با کار"یعنی دقیقا همین
اگه نتیجه مهم نباشه برات و صرفا کاری رو دلی انجام بدی و تلاش کنی
خودتو نباری
از خداهم بخوای کمکت کنه انشالله موفق میشی
نگرانی هس
ی دلشوره خاصی هست پشت این حرفم ک خودم بارها وبارها درکش کردم
ولی خداروشکر نتیجه خوب رو هنم درک کردم
نگران نباش
پاشو و ادامه بده


[ چهارشنبه 15 فروردین 1397 ] [ 07:07 ب.ظ ] [ joodi ... ]
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات