سلام الان که دارم اینو مینویسم دیگه دانشگاه نیستم ک جزو خاطرات دانشگام حساب بشه
درواقع خاطرات دوران فرجه هاس
از شب یلدا تا شونزدهم فرجه هاس
بعدش سه تا امتحان...
امروز صبح یک اتفاقی افتاد کنمیدونم مننننننن چجوری لایقش بودم؟
امروز بهم گفتن ژتون غذای امام رضا (ع)برام گرفتن توی راه مشهد...
و گفتن بدو بیا ک اینو ب نیت تو گرفتیم
امام رضا چندروز قبل مهمونم کردی خونت من نمیدونم اونجا چرا اونجوری شد ولی اینکه هر موقع میومدم حرم و بووووی غذا میپیچید و میگفتیم میشه ی روزم مهمونم کنی به صرف غذا؟و ب خودم میگفتم ساکت شو پررو،همین ک راهت دادن ب خونشون از سرتم زیاده وب این شیکمو بودن خودم میخندیدم...
اما الان چی بگم ک ب صرف شام هم دعوتم کردی
من دیگه چجوری پیش تو سر بلند کنم امام خوبی ها عشق من