: )
گوشی تلفن و برمیدارم و از روی برگه ای که مامان بهم داده شماره میگیرم.
_سلام.قیمت تور قشم چنده؟
_سلام الان صبر کنین به همکارم وصل میکنم.
بوووق
_سلام قیمت تور قشمو میخواستم؟
_عه؟کو صبر کنین ظاهرا وصل نکردم
اون همکاره که برداشت من هنوز داشتم به اون پسره میخندیدم:)))
------------------------
میریم خرید با مامی:))
بعد یوهو یه مغازه جدید میبینیممم عااالی بود مغازه هه..
مشهدی ها مخصوصا مامان راحیل حتما برین تو حاشیه احمد اباد اصن کلی انرژی میده:))
یه عالمه وسایل رنگی رنگی و قیمت مناسب..مامانم بزور منو از مغازه آورد بیرون..با دست پررر البته:))
-----------------------
میرسیم خونه.بهنام داره میدوئه،میگم عمه زنگ زد؟
_آره
+چی گفت؟
_خودش بمن گفت
درحالی که پرتغال پوست میکنم و متوجه جریان نیستم
+چی گفت؟
_در گوش من گفت: )
میخنده.
پرتغالو برمیدارم و بالا میگیرم:))
+میزنم تو سرتا!میگم چی گفت؟
_هه هه هه.کیوی دستمه از پرتغالم بهتره واسه ضربه از راه دور^__^
یه همچین خواهر برادر خشنی هستیم ما:دی
-------------------------
امروز باران و نیما خونمون بودن.نهار: )
بعدشم نیما باخیال راحت گرفت خوابید و من و باران و مامی بحث راه انداختیم: )
-------------------------
یکی از علایق من گیر کردن تو برف با ماشینه^__^
بعد در مرز مرگ باشی برات آذوقه بیارن!: )
خیلی هیجانیه:))
استارت ماشین بابا خراب بود و من با یه پلاستیک گنده خوراکی از مغازه،اومدم تو ماشین و هرچی استارت زدیم ماشین روشن نشد:)
منم شروع کردم به کیم خوردن..درحالی که برف با یه زیبایی خاصی میبارید
آخ خدا به یکی دیگه از آرزوهامم رسیدم.
اصن تو تکی عاااشقتممممم:)
------------------------
یه تیکه پوست پرتغالو بزاری رو بخاری..
اتاق پر شه از بوی پرتغال..پر شه از بوی زندگی..
آهنگ مورد علاقتو با صدای بلند پلی کنی..
شروع کنی وب نویسی..
پر حس بشی
پر حس آرامش: )
مرسی خدا.مرسی از دادن همچین نعمتی!مرسی از وجود وب عزیزم:-*
+لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم: )
[ پنجشنبه 21 اسفند 1393 ] [ 09:31 ب.ظ ] [ بهار ]