دست نوشته های بهارونه!

.
""دلم برات میخونه..
آخه تو کجایی؟""


+روسریمو روی سرم جابجا میکنم،گیره رو محکم میبندم تا فیکس شه،
توی اتوبوسم،خانم "ک" منتظرمه،

اولین باره میبینمش،اونم توی بازار،برای خرید 

اخرش نمیدونم،نمیدونم چطور اشفتگی تو چشمهامو تشخیص میده..
میگه دعا کن بهار،از امام زمان بخواه..

دلم میخواد سالها اشک بریزم.بغضمو قورت میدم.میگم منتظرم ببینم خدا برام چی میخواد..

ولی دلم پره..

یک هفته مرخصی اجباری،یک هفته شلوغ،عروسی،اموزش رانندگی،مهمون داری،مشکل عود کرده،


درد اونجاست که لحظه ای برای خودت بیکاری نمیزاری،ولی حتی لحظات قبل خواب،یادت میاد چقدر داغونی..



امام زمان!آخه تو کجایی؟


[ سه شنبه 17 مرداد 1396 ] [ 08:10 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


.
 وقتی یک بعد از ظهر خالی داری،حدود 4ساعت خوابت میبره و از شدت خستگی هیچی متوجه نمیشی...
بیدار میشی وقتی که شب شده.یک حس رخوت بیخود ..

امروز 6صبح بیدار شدم.رفتم نزدیک حرم کار داشتم،
عروس زیبا بود،چشمای رنگی،گوگولی و بانمک..

مردمی که برای دریافت یک هزینه کم،میومدن اونجا تا شاید بهشون کمکی بشه..
درگیر رفت و امدشون بودم.زل زده بودم به تک تکشون و فکرم جای دیگه بود..





[ پنجشنبه 5 مرداد 1396 ] [ 09:57 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات