دست نوشته های بهارونه!

کدبانوگری!
با صدای ترقه،تقریبا از جا میپرم!
قلبم تند میزنه..
چقد ترسوام من!


با دقت به اطرافم خیره میشم..همه چیز مرتب و سرحای خودش..
دو ساعتی میشه مامان رفته بیرون و کلی کار داره و بمن گفته"اشپزخونه رو مرتب کن"
اما از اونجایی که من امروز دختر خوبی شدم:)..
..
چه حس خاصیه!
مثل معجزه کردنه!مثل خلق یک اثر هنری
آشپزی،بدون شک یکی از لذت بخش ترین کارهای دنیاست!
بادمجونارو پوست میگیرم و سرخ میکنم..
بوی بادنجون سرخ شده..بوی پیاز داغ پیچیده تو خونه و منو مست میکنه و پر ذوق میشم!
باورم نمیشه من پیاز داغ درست کنم!!اولین بارمه
واسه نهار خورش بادمجون میزارم و میوفتم به جون خونه..
هال،اتاقا و آشپزخونه تمیز شدن..

واسه خودم چای میریزم و لم میدم جلوی تلوزیون و یک چای با سوهان قم و گز اصفهان و قطاب یزد و نون برنجی کرمانشاه،نوش جان می کنم:-)

+یه کلاسی رو خیر سرمون کنسل کردیم،چندنفر پاشدن رفتن!
ای تو روحتون با این بچه بازیاتون!:|

+باران وسط حال خوشم زنگ زد،داشت گریه میکرد.
خدا؟دعا نمیکنم به سرشون بیار،اصلا،فقط دعا میکنم به خواهرم آرامش بده
مادری که چشم نداشته باشه خوشی پسر و عروسشو ببینه،مادر نیست

دلم یهو ریخت از اشکای باران.خدا؟میدونم اگه اهی که از ته دلم میاد و به زبون بیارم،نتیجشو میبینن.
اینو بارها بهم نشون دادی.اما من هیچوقت نفرینشون نمیکنم.
فقط به خواهرم آرامش بده،خواهشا!

+خیلی یهویی فردا میریم قشم.ذوقی ندارم نمیدونم چرا؟هنوز باورم نشده!
آخ جون دوباره هواپیما سواری!:دی
اگر کسی اطلاعاتی راجع به بازاراش داره بگه لطفا.

+ته ضایع شدن اینه که غذام بدمزه شده باشه!
فقط اینو میدونم کههه تا جایی که جا داشت فلفل ریختم
خدا غذاهه خوب شده باشه خوب؟

+هنوز خونه تکونی مونده طفلی مامان چه همه کااار داره:(

+شکر خدا.حال خواهرمو خوب کن

لا حول و لا قوه الا باالله العلی العظیم



[ یکشنبه 24 اسفند 1393 ] [ 12:52 ب.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات