سردرگمی
نمیتونم یه هدر مناسب پیدا کنم.
واقعا موندم چکار کنم دوست دارم زودتر از این قالب که خاطرات روزای سختی رو برام تداعی میکنه رها شم!
امیدوارم یه چیز خوشل درست شه!:|
+امروز تا صدای تلفن بلند شد گفتم خدایا کی افطاری دعوتمون کنهچیه خو مگه!
+مدیونین فک کنین افطاری دعوت نشدیمفردا!خونه دایی یکی مونده به اخر!و امیرعلی5ماهه.یه نی نی بی نهایت بانمک
+فرانکی اس داده کلاس کنکورای تابستونو نمیرم!منم چیزی نگفتم!
+نمیدونم چند تا پست اینده خواهد بود!آمادس!نوشتمش!اما خوب..هنوز وقتش نیست.خودم خیلی دوسش دارم چون بچگیام و باهاش نفس میکشم!
+دو روز از ماه رمضان گذشت:)
امیدوارم ماه رمضان سال اینده همه غرق خوشی باشیم!:))
========================
12تیر93
چشمام میسوزه.امشب،شب خوبی نبود!
دیشب خیلی خوابای بدی میدیدم.همش تو خواب گریه میکردم!خوب تعبیر شدن!:|
+من همیشه فکر میکردم حق با زناست!امروز فهمیدم نه!اخه یه رمانی خوندم که هم از زبان پسره بود و هم دختره!
گمونم چشمام دارن ضعیف میشن.سه تا دوست عینکی شدیم رفت
نمیدونم قراره چی بشه؟هرچی که میشه امیدوارم خوب بشه!
[ دوشنبه 9 تیر 1393 ] [ 09:16 ب.ظ ] [ بهار ]