توی دانشکده مهندسی،از بین200و خرده ای دختر و400و خرده ای دانشجوی ترم اولی کلا،فقط منم که واسم انتخاب واحد نشده!!

انقد دوست داشتم این روزا لااقل اون یه نفر بود.همون یه نفری که فقط میتونم از طریق فیس بوق بهش دسترسی پیدا کنم و منم فیس بوق عضو نیستم!

پس باید قید اونم بزنم گرچه معلوم نیست چه اتفاقاتی راجع بهش افتاده باشه.قطعا اگه مزدوج شده باشه عمرا جوابمو نمیده.فکرتونم جای بد نره!

این روزا میرم سر کلاسی ک معلوم نیست مال منه یا نه میشینم و از شدت سرفه و حال بد اشکم بارها و بارها درمیاد و خودمو کنترل میکنم.

امروز که تو امفی تاتر اموزش کلاس مجازی،به کل سرخ شدم و داشتم خفه میشدمرفتم یکم اب بخورم که فقط اب یخ موجود بود

همون از هیچی بهتر بود!:/

حالا اگه تا فردا انتخاب واحد نشه،از اون کلاس مجازی فارسی عمومی حذف میشم و جونم براتون بگه..نمیدونم تهش چی میشه!

مرسی خدا که توجه ویژه و خاصتو نشون دادی و گفتی ک بهار تو بین اون400و خورده ای تا!برای من تکی!:/

حداقل خوبم کن.نمیدونم دیگه دلم نمیاد دعا کنم.

انقد این روزا گریه کردم!!بخاطر مسائل مختلف!

کلا خیلی خیلی لوس و ضعیف شدم..صبحم پشیمون شده بودم اومدم عمران فقط بخاطر فیزیک که فکر کنم شهرسازس نداره و درساش میگن خیلی اسون تر از عمرانه،با خودم گفتم ای کاش رفته بودم شهرسازی!

خلاصه من این روزا برعکس خیلی از ترم اولی ها،که با شادی وارد دانشکده میشن،با غم و اندوووووه میرم سرکلاسی که نمیدونم عایا واقعا استاد منه یا نه

سولماز یکی از دوستای جدیدمه که حس خیلی عالی باهاش ندارم.یکی از پسرای دانشگاهم بهش گیر داده و عاشق شده همین روز اولی!:/

و به این نتیجه رسیدم بنده بخت باز کنم!

و یکی دیگه از معضلاتم اینه که باید با اتوبوس برم دانشگاه و کلی پیاده روی داره!هرکی میگه این که چیزی نیست،وقتی میفهمه که10تا12کلاس داشته باشه.برسه خونه بشه1و بعد3باید دوباره راه بیوفته و اون همه راهو طی کنه دوباره..واسه کلاس ساعت4

و البته بین استادا تا الان،استاد زمین شناسی مهندسیمونو خیلی دوست داشم.خیلی جذاب توضیح میداد و در کل،کلاس خوبی بود.

اما امان از فیزیک!

اقایی که من فامیتو بلد نیستم..ازت بدم میاد

+اقای فلانی مسئول اموزش دانشکده!از تو هم بدم میاد!گفتم که بدونی!