دست نوشته های بهارونه!

:-)

دیشب تا صبح بارون بارید.
من تا صبح صداش و شنیدم.
وتا صبح خواب تورو دیدم.
نمیدونم منظور چیه؟ینی بگردم پیدات کنم؟نامردی از من بود آره
اما نامردی تو هم کم از من نبود..!!

----------------------------------------

امروز تو راهرو خیلیا بهم سلام کردن!بعد فهمیدم تو این دو سه هفته ای که دانشجو!شدم دوستای جدیدی پیدا کردم و خودم خبر ندارم!
دیروز یه همایش گذاشته بودن واسه ورودی عمران93
منم رفتم و زنگیدم که فاطمه و سولمازم بیان.نمیدونستن تو دانشگاه بیکار بودن

خولاصه بهمون یه پوشه دادن که توش برگه و راهنمای دانشگاه و رشته رو نوشته بودن.با یه پگ خوراکی.
خخخخخخخ یادم میوفته اصن یه وضی
من اون بسته خوراکی رو گذاشتم رو صندلی که وضعیتم درست بشه و بشینم رو صندلی.هیچی این صندلیای امفی تاترم که میدونین برمیگردن.
بسته مام موند اون وسط و له شد
منم جنازشو از رو زمین برداشتم و شکولاتم مفقود شد.انقد خندیدیم با دخدرا

فاطمه و سولمازم اومدن و نشستن کنارم و وای فای و روشن کردیم و نت گردی

یه پسره سال بالایی هم اومده بود حرف میزد با اساتید :-)
کلیپم گذاشتن تازه گفتم گروه موسیقیم هماهنگ کرده بودن که اوکی نشده

یکی از حرفایی که میزد این بود که بچه ها اولین نفری که میبینین شریک زندگیتون نیست

واقعا همه بچه ها اخر ترم اول شکست عشقی میخورن؟!

و گفتش دوران کارشناسی بهترین دوران عمره و خوب ازش لذت ببرید
دوتا کیک گنده هم آورده بودن و بچه ها رفتن امضا کنن رو اون پارچه کنده هه!من نرفتم کیکم نخوردم چون عجله داشتم.اما واسه بریدنش انقد خندیدیم.فاطمه گفت من میخوام رقص چاقو برممنم گفتم من یه بار رفتم همونجا قسم خوردم دیگه هیچ چاقویی نبرم
از اون روز اشتهام به حالت اول برگشته و وزنم داره تکمیل میشهاخه گفت من ترم اول فکر میکردم همه درسا رو میوفتم بااینکه درسمو میخوندم!
 تو امفی تاترم فقط یه ردیف دختر بودیم.راستی یه دوست جدیدم پیدا کردم.خیلی خوشگله میخواد بره کربلا

---------------------------------------

دارم یه اهنگ قدیمی مربوط به عروسی یکی بنده خدایی که الان بارداره گوش میدم!دختری که اونجا مجرد بود و با این اهنگه میرقصید،یه بار ازدواج کرد و طلاق گرفت و دوباره مزدوج شد..شوهر اولشم  دوباره ازدواج کرد و الان یه بچه تو راهی داره..



یکی دیگه از خوبی های دیر انتخاب واحد کردن،فیزیکم بود که با استاد خوبی از لحاظ درس دادن افتاده خداروشکر.فاطمه با استادی که الان4فصل درس داده.ما هنو فصل دو هستیم قشنگ تشریح میکنه انقده ارومه.مرکز سرشم مو نداره


این روزا به مدرسه هم فکر میکنم که واقعا چقدر محیطش فرق داره با دانشگاه.

واقعا این تغییر محیط واضح میکنه ترم اولیارو.حق داریم.یه دنیای جدیده

خدایا شکرت.به خاطر همه چیز حتی این شک و تردید.خودت راهنماییم کن


[ یکشنبه 20 مهر 1393 ] [ 11:25 ق.ظ ] [ بهار ]

[ نظرات() ]


مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات