طبقه بندی: اعنقادی_مذهبی، اخلاقی، خواندنی های جالب!!،
|
۱- حتما دقایقی از ساعات رازآمیز روزه داری خود را به برترین عبادت اختصاص دهید وآن هم چیزی نیست جز « تفکر» باخود وخدای خود خلوتکنید. خصوصاً به نوع رابطه حضرتش با خودتان بیندیشد امید است ابوابی از معرفت به رویتان باز شود. هرچه کوته نظرانند برایشان پیمای کهحریفان ز مُل و من زتأمل مستم ً ۲- یکی از مهمترین حالتهای بندگی خصوصا در رمضان المبارک حالتیست که توصیه مؤکد نبی مکرم(ص) است و آن « سجده طولانی» می باشد. فقط خداو اولیاء الهی می دانند می دانند هنگام سجده عبودیت چه بارانی از ابر رحمت و چه برکاتی از عالم ربوبیت بر سرشما می بارد. حتماً در روز یک سجده طولانی داشته باشید. بر آستان جانان گر سر توان نهادن گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد ۳- آغاز ماه رمضان حتماً نیت کنید که لله روزه بگیرید فقط لله. آداب روزه داری را تا آنجا که نشاط دارید انجام دهید . کمیت گرا نباشید کیفیت جو باشید. دنبال ختم آیات وادعیه نباشید. درپی هضم آنها باشید. غذای اندک را خوب بجوید تا جزء جانتان شود. بزرگترین مشکل ما قشری نگری به دین و شریعت است. با خود فکر کنید آنقدر در سال های قبل با ولعِ زیاد خوانی اعمال انجام دادید به کجا رسیدید. به مجاز این سخن نمی گویم به حقیقت نگفته ای الله ۴- حتی المقدور بر سفره خانه خود افطار کنید حتی در مساجد افطار نکنید. بگذارید برکت افطار و دعای مستجاب لحظه ی افطار به خانواده وخانه شما تعلق گیرد. در ضمن هنگام افطار دِلال کنید. لقه کآمد از طریق مشتبه خونخور وخاک وبرآن دندان منه کان تورا در راه دین مفتون کند نور عرفان از دلت بیرون کند دلال چیست ؟ در اول دعای افتتاح عرض می کنیم « مدلاً علیک» دلال با کسر دال یعنی ناز کردن هنگام افطار برای خدا ناز کنید چون براش روزهگرفتین وحضرتش خوان کرم گسترده لقمه اول را نزدیک دهان ببرید اما نخورید ودعاکنید یعنی به خدا عرض می کنید اگه حاجتم را بدی افطار می کنم به این حالت میگن دلال. معجزه میکنه ۵-رمز ماندگاری در ضیافت الهی رمضان کیمیای« حُسن خلق » است. با فرزندان؛ خویشان و دوستان خود با اکسیر حسن خلق ومهربانی برخوردکنید. همیشه خصوصاً در این ماه خوش برخورد باشید. لحظه عصبانیت و خشم شما همان لحظه اخراج شما از این مهمانی الهیست. به حسن خُلق توان کرد صیدِ اهل نظر به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را ۶- کشتی رؤیایی رمضان سوار بر امواج دریای « اشک »به ساحل نجات می رسد. ازخدای سبحان در این ماه خصوصاً اسحار سحرآمیز آن اشک و گریه درخواست کنید. البته شرط سحرخیزی واشک ریزی دل شکسته داشتن است. اشک را کز بهر حق بارند خَلق گوهراست و اشک پندارند خلق ۷- از ابتدای ماه رمضان باید هدف گذاری شما « لیلة القدر” باشد که جان جان رمضان است. در این خصوص سخن زیاد است لیکن« مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز» فقط سعی کنیم شب قدر در ما واقع شود نه درماه. تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو ۸- این ماه ماه «ربیع القرآن» ماست. در این بهار قرآنی هرروز یک آیه را انتخاب کنید و تا افطار به طور متناوب تلاوت و در پیرامون آن تدبر نمایید امید است دم دمای افطار آن آیه برای شما پرده از رخسار بردارد . معنی قرآن زقرآن پرس وبس وزکسی کآتش زده اندر هوس ۹- بالامام تمام الصلاة والصیام. در سراسر ماه رمضان توجه شما به روزه دارحقیقی وانسان کامل یعنی وجود ذی جود حجة بن الحجج البالغة (عج)نمی بایست منقطع شود. روزه و نماز وبندگی شما از کانال آن حضرت به بارگاه باری تعالی بار می یابد. تومگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست
طبقه بندی: اعنقادی_مذهبی، اخلاقی، خواندنی های جالب!!،
او که جوانی نورس بود سراسیمه و شوریده حال در کوچه های مدینه گردش می کرد، و پیوسته از سوز دل به درگاه خدا می نالید: ای عادل ترین عادلان! میان من و مادرم حکم کن. عمر به وی رسید و گفت: ای جوان! چرا به مادرت نفرین می کنی؟! جوان: مادرم مرا نه ماه در شکم خود نگهداشته و پس از تولد دو سال شیر داده و چون بزرگ شدم و خوب و بد را تشخیص دادم مرا از خود دور نمود و گفت: تو پسر من نیستی! عمر رو به زن کرد و گفت: این پسر چه می گوید؟ زن: ای خلیفه! سوگند به خدایی که در پشت پرده نور نهان است و هیچ دید های او را نمی بیند، و سوگند به محمد صلی الله علیه و آله و خاندانش! من هرگز او را نشناخته و نمی دانم از کدام قبیله و طایفه است، قسم به خدا! او می خواهد با این ادعایش مرا در میان عشیره و بستگانم خوار سازد. و من دوشیز های هستم از قریش و تاکنون شوهر ننموده ام. عمر: بر این مطلب که می گویی شاهد داری؟ زن: آری، و چهل نفر از برادران عشیر های خود را جهت شهادت حاضر ساخت. گواهان نزد عمر شهادت دادند که این پسر دروغ گفته، می خواهد با این تهمتش زن را در بین طایفه و قبیله اش خوار و ننگین سازد. عمر به ماموران گفت: جوان را بگیرید و به زندان ببرید تا از شهود تحقیق زیادتری بشود و چنانچه گواهیشان به صحت پیوست بر جوان حد افتراءجاری کنم. ماموران جوان را به طرف زندان می بردند که اتفاقا حضرت امیرالمومنین علیه السلام در بین راه با ایشان برخورد نمود. چون نگاه جوان به آن حضرت افتاد فریاد برآورد: ای پسر عم رسول خدا! از من ستمدیده دادخواهی کن. و ماجرای خود را برای آن حضرت شرح داد. امیرالمومنین علیه السلام به ماموران فرمود: جوان را نزد عمر برگردانید. جوان را برگرداندند، عمر از دیدن آنان برآشفت و گفت: من که دستور داده بودم جوان را زندانی کنید چرا او را بازگرداندید؟! ماموران گفتند: ای خلیفه! علی بن ابیطالب به ما چنین فرمانی را داد، و ما از خودت شنیده ایم که گفته ای: هرگز از دستورات علی علیه السلام سرپیچی مکنید. در این هنگام علی علیه السلام وارد گردید و فرمود: مادر جوان را حاضر کنید، زن را آوردند و آنگاه به جوان رو کرده و فرمود: چه می گویی؟ 8 جوان داستان خود را به طرز سابق بیان داشت. علی علیه السلام به عمر رو کرد و فرمود: آیا اذن می دهی بین ایشان داوری کنم؟ عمر: سبحان الله! چگونه اذن ندهم با این که از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: علی بن ابیطالب از همه شما داناترست.امیرالمومنین علیه السلام به زن فرمود: آیا برای اثبات ادعای خود گواه داری؟ زن: آری، و شهود را حاضر ساخت و آنان مجددا گواهی دادند. علی علیه السلام: اکنون چنان بین آنان داوری کنم که آفریدگار جهان از آن خشنود گردد، قضاوتی که حبیبم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من آموخته است، سپس به زن فرمود: آیا ولی و سرپرستی داری؟ زن: آری، این شهود همه برادران و اولیای من هستند. امیرالمومنین علیه السلام به آنان رو کرد و فرمود: حکم من درباره شما و خواهرتان پذیرفته است؟ همگی گفتند: آری. و آنگاه فرمود: گواه می گیرم خدا را و تمام مسلمانانی را که در این مجلس حضور دارند که عقد بستم این زن را برای این جوان به مهر چهارصد درهم از مال نقد خودم، ای قنبر! برخیز درهمها را بیاور. قنبر درهمها را آورد، علی علیه السلام آنها را در دست جوان ریخت و به وی فرمود: این درهمها را در دامن زنت بینداز و نزد من میا مگر این که در تو اثر زفاف باشد (یعنی غسل کرده باشی). جوان برخاست و درهمها را در دامن زن ریخت و گریبانش را گرفت و گفت: برخیز! در این موقع زن فریاد برآورد: آتش! آتش! ای پسر عم رسول خدا! می خواهی مرا به عقد فرزندم در آوری! به خدا سوگند او پسر من است! و آنگاه علت انکار خود را چنین شرح داد: برادرانم مرا به مردی فرومایه تزویج نمودند و این پسر از او بهمرسید، و چون بزرگ شد آنان مرا تهدید کردند که فرزند را از خود دور سازم، به خدا سوگند او پسر من است. و دست فرزند را گرفت و روانه گردید. در این هنگام عمر فریاد برآورد: اگر علی نبود عمر هلاك می شد. طبقه بندی: حضرت علی (ع)، اعنقادی_مذهبی، اخلاقی، خواندنی های جالب!!، |















