داستان
پسره به مادرش گفت با این قیافه ترسناكت چرا اومدی مدرسه؟ مادر گفت غذاتو نبرده بودی،نمیخواستم گرسنه بمونی.پسر گفت ای كاش نمیومدی تا باعث خجالت و شرمندگی من نشی... همیشه از چهره مادرش با یک چشم خجالت میکشید..
ادامه مطلب
برچسب ها: داستان عاشقانه، حکایت عاشقانه، نامردی، عشق مادرانه،
[ شنبه 12 مهر 1393 ] [ 08:27 ب.ظ ] [ پوریا صادقی ]