درباره وبلاگ مطالب اخیر موضوعات آرشیو وبلاگ پیوندهای روزانه پیوندها نویسندگان آمار وبلاگ کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
|
عشق
زندگی بدون عشق هیچ معنایی ندارد
دوشنبه 7 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
سلامتیه اونایی که بی بهانه میان ، بی منت میمونن ، بی چشم داشت برای عشقشون قدم بر میدارن ، و بی خبر و بدون وداع از پیشمون میرن و مارو با کلی خاطره تنها میزارن... نوع مطلب : برچسب ها : سلامتی، عشق، دختر، بچه بازی، عشق بی هدف، مرگ تدریجی، عاشقانه، لینک های مرتبط : دوشنبه 7 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
از بهشت بر میگردم خبری نبود... همخوابگی با مهوشان پاداش بندگیم بود ...وه كه بوی تنت را هیچ حوری ای نمیداد رغبت بوسه هیچیك را نداشتم فقط رفتم كه خدا بدهكارم نباشد... یاوه گفتم، از بهشت بر نمی گردم مرا راندند به جرم تكفیر گفتم كه تو بهشت منی.... نوع مطلب : شعر های عاشقانه، برچسب ها : از بهشت بر میگردم، دختر، عشق، بهشت، عاشقانه، زندگی عاشقانه، دوستت دارن، لینک های مرتبط : دوشنبه 7 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
دست به دامن خدا که می شوم،.... چیزی آهسته درون من به صدا می آید که ... نترس.... از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست ... نوع مطلب : عشق و تنهایی....!، برچسب ها : خدایا کمکم کن، اخ دلم گرفته، عشق، تنهایی، دختر، عاشقانه، زندگی عاشقانه، لینک های مرتبط : دوشنبه 7 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
همیشه کسی رو انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که نخواهی برای اینکه تو قلبش جا بگیری خودت رو کوچک نکنی به چشمانت بیاموز ؛ که هرکس ارزش دیدن نداردبه دستانت بیاموز ، که هرگل ارزش چیدن ندارد به قلبت بیاموز که هر کس کنج آن جایی ندارد!!! اره دادا اینه !!! نوع مطلب : برچسب ها : شعر عاشقانه، شعر، عاشقانه، عشقی، معشوق، دوستت دارم، عشق، لینک های مرتبط : جمعه 4 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
من زنم و ، تو مرا ، حسم را ، عشقم را ، همه دردم را ، هیــــــــــچوقت نفهمیدی ، تو نفهمیدی ، که برایِ همۀ آن احساسِ پاک و صادقانه ام ، برایِ آن نگاهِ معصوم و عاشقانه ام ، برایِ موهایِ سفید شده ام ، خیـــــــانت جوابِ مردانــه ای نبود .........!! نوع مطلب : عشق، برچسب ها : عاشقانه، شهر عاشقانه، من عاشقانه، جمله عاشقانه، داستان عاشقانه، لینک های مرتبط : جمعه 4 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
یک شب دلش می گیــرد و کافی ست کمی هوا خوب باشــد ! آن وقت ... راه می افتـــد ... در آغوش جــاده ها ... از مــرز ها می گــذرد از سیم های خــار دار ... میدان های میــن از غربت پاره پاره ی زمیــن ... و دیگـر هیــچ وقت بــاز نمی گــردد ! آدم است دیگـــر ... همیشــه دلش می گیــرد فقط کافیست یک شـب هـــوا خــوب باشــد ! نوع مطلب : برچسب ها : آدم است دیگـــر ...، ادم هستی؟، خیلی بدی، دلم شکستی، شعر عاشقانه، شعر، عاشقانه، لینک های مرتبط : پنجشنبه 3 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
دیدمت وای چه دیداری، وای
این چه دیدار دل آزاری بود بی گمان برده ای از یاد آن عهد كه مرا با تو سرو كاری بوددیدمت وای چه دیداری، وای نه نگاهی، نه لب پرنوشینه شرار نفس پرهوسی نه فشار بدن و آغوشیاین چه عشق است كه در دل دارم من از این عشق چه حاصل دارممی گریزی زمن و در طلبت باز هم كوشش باطل دارمباز لبهای عطش كرده من عشق سوزان تو را می جویدمی تپد قلبم و با هر تپشی قصه عشق تو را می گویدبخت اگر از تو جدایم كرده می گشایم گره از بخت، چه باكترسم این عشق سرانجام مرا بكشد به سراپرده خاكخلوت خالی و خاموش مرا تو پر از خاطره كردی، ای مردشعر من شعله احساس من است تو مرا شاعره كردی، ای مردآتش عشقت به چشمت یكدم جلوه ای كرد و سرابی گردیدتا مرا واله و بی سامان دید نقش افتاده بر آبی گردی نوع مطلب : عشق و تنهایی....!، برچسب ها : عشق، دیدار تلخ، دیدار، تلخ، شعر عاشقانه، شعر، عاشقانه، لینک های مرتبط : پنجشنبه 3 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
تــــو بی آنکه بخواهم تمام شدی ، همان طور که بی آنکه بخواهم ، تمام من شده بودی نوع مطلب : جملات عاشقانه، برچسب ها : عشقی، بی آنکه بخواهم...، عاشقانه، اس ام اس عاشقانه، ع ش ق، عشق بد، عشق خوب، لینک های مرتبط : پنجشنبه 3 اسفند 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر سفر نکنی، اگر کتابی نخوانی، اگر به اصوات زندگی گوش ندهی، اگر از خودت قدردانی نکنی. به آرامی آغاز به مردن می کنی زمانی که خود باوری را در خودت بکشی، وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند. به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر برده عادات خود شوی، اگر همیشه از یک راه تکراری بروی، اگر روزمرّگی را تغییر ندهی، اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی، یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی. تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر از شور و حرارت، از احساسات سرکش، و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وا می دارند، و ضربان قلبت را تندتر می کنند، دوری کنی. تو به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی، اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی، اگر ورای رویاها نروی، اگر به خودت اجازه ندهی، که حداقل یک بار در تمام زندگیت ورای مصلحت اندیشی بروی. امروز زندگی را آغاز کن! امروز مخاطره کن! امروز کاری کن! نگذار که به آرامی بمیری! شادی را فراموش نکن نوع مطلب : عشق و تنهایی....!، برچسب ها : عشق، عاشقانه، داستان عاشقانه، اس ام اس عاشقانه، معشوق، عشقی، ع ش ق، لینک های مرتبط : پنجشنبه 21 دی 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت دارمــ خاص ترین مخـاطب خـاص دنیـا ! . . . انگار در دلم حرفی دیگر باقی نمانده تا برایت بگویم تنها یک جمله! هنوزم دوستت دارم . . . امروز یه کار ضرورى دارم و اون دوست داشتن توئه … دیروز هم همینطور بود فردا هم همینطوره ! . . . بگو دوستت دارم … شهیدم کن … مالیات ندارد این گلوله ای که از دهانه لبهایِ تو شلیک می شود ! . . . هی تو کمی نزدیکتر بیا ، اما چیزی نگو بگذار فقط ، بگذار چشمهایمان این همه دوست داشتن ها را زیرنویس کنـــد بقیه در ادامه مطلب
ادامه مطلب نوع مطلب : جملات عاشقانه، برچسب ها : اس ام اس عاشقانه، sms، smsعاشقانه، عاشقانه، اس عاشقانه، اس، اس ام اس، لینک های مرتبط : چهارشنبه 20 دی 1391 :: نویسنده : محمد نوریزاده
از لحظهای که در یکی از اتاقهای بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشهی بیپایانی را ادامه میدادند. زن میخواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش میخواست او همان جا بماند. از حرفهای پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس میخواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانهشان زنگ میزد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده میشد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمیکرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون میروید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درسها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر میشود. بزودی برمیگردیم…» چند روز بعد پزشکها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آن که وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه میکرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچهها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهرهاش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بیحس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمیشناخت و وقتی همه چیز رو به راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شبهای گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بیهوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمیتوانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن میخواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد میخواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ میزد. همان صدای بلند و همان حرفهایی که تکرار میشد. روزی در راهرو قدم میزدم. وقتی از کنار مرد میگذشتم داشت میگفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب میشود و ما برمیگردیم.» نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش میکنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلاً برای هزینه عمل جراحیش فروختهام. برای این که نگران آیندهمان نشود، وانمود میکنم که دارم با تلفن حرف میزنم.» در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بینشان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازیهای رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم میکرد. نوع مطلب : جملات عاشقانه، برچسب ها : ساده اما عاشق، ساده، عاشقانه، عاشق، معشوق، جملات عاشقانه، لینک های مرتبط : |
||