خاطرات من
دوشنبه 7 فروردین 1391

اسمون

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .


خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ... به كسی توجه نمی كنه ... از كسی خجالت نمی كشه... می باره و می باره و... اینقدر می باره تا آبی شه... ‌آفتابی شه...!!! کاش... کاش می شد مثل آسمون بود... كاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشی بوده




دوشنبه 7 فروردین 1391

امشب به یاد من بخواب

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

فکرشو کن یه شب با هم یه گوشه ای تنها باشیم با چهار تا دیوار و یه سقف جدا از این دنیا باشیم من باشم و تو باشی و یه جفت دلهای بیقرا فرصت خوب انتقام از لحظه ای انتظار فکرشو کن عروسکم به اون شب پر التهاب چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب فکرشو کن دستهای من رو قلب تو جون بگیره دل دل بیقرارتو، توو سی - نه آروم بگیره نه ساعتی باشه که شب سر بره و تموم بشه نه هیچ کسی سر برسه ، ثانیه ای هروم بشه چشمهاتو روی هم بذار ، امشب به یاد من بخواب




دوشنبه 7 فروردین 1391

به سلامتـــــــــــــــــــی

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

بخون به سلامتی هر چی عاشقه
1- به سلامتی سه كس : غریب ، تنها ، بی كس
 2- به سلامتی گاو چون كه نگفت من ، گفت ما
3- به سلامتی كرم خاكی به خاطر خاكی بودنش
 4- به سلامتی خیار به خاطر اینكه یار داره
5- به سلامتی شلغم به خاطر اینكه غم داره
 6- به سلامتی كلاغ ، هر چند كه سیاهه ولی عوضش یه رنگه
 7- به سلامتی دیوار كه هر مرد و نامردی بهش تكیه میكنن
 8- به سلامتی شمع که تا آخرش به پات میسوزه




دوشنبه 7 فروردین 1391

یه نکته

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

دکتر علی شریعتی: به سه چیز تکیه نکن ، غرور ، دروغ و عشق.

آدم با غرور میتازد، با دروغ میبازد و با عشق میمیرد




دوشنبه 7 فروردین 1391

بردن یا باختن؟؟؟؟؟

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

زندگی یعنی بازی. سه ، دو ، یک … سوت داور............ بازی شروع شد!!! دویدی ، دست و پا زدی ، غرق شدی ، دل شکستی ، عاشق شدی ، بی رحم شدی ، مهربان شدی… بچه بودی ، بزرگ شدی ، پیر شدی سوت داورــــــ0?ــــــــــ بازی تمام شد... زندگی را باختی

اشکاتو پاک کن همسفر گاهی باید بازی رو باخت اما اینو یادت باشه باز می شه زندگی رو ساخت




دوشنبه 7 فروردین 1391

دوستت دارم.....

دوشنبه 7 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

برای تویی که قلبم را شکستی می نویسم : تویی که خاطراتت تنها امید زیستن برای من است « همچنان دوستت دارم » می دانم که تو هیچگاه این جمله را درک نخواهی کرد اما نمی دانم چرا شاید تو هنوز وسعت عشق مرا در نیافته ای شاید تو هنوز نمیدانی که من چگونه دوستت دارم یادم می آید که می گفتی ساده باش حال ساده می گویم : « دوستت دارم »




یکشنبه 6 فروردین 1391

اخرین دوست دارم...

یکشنبه 6 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود. برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.




یکشنبه 6 فروردین 1391

to my love

یکشنبه 6 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

 

To you my love


In the morning

When the sun

Is just starting to light the day

I am awakened

And my first thoughts are of you

At night

I stare at the dark trees

Silhouetted against the quiet stars

I am entranced into a complete

Peacefulness

And my last thoughts are of you[/align]

به تو ای عشق من


صبحگاهان

وقتی آفتاب

در حال روشن كردن روز است

من بیدارم

و اولین فكرم تویی


شبانگاهان

در تاریكی به درختان خیره می شوم

كه چون سایه هایی در مقابل ستارگان خاموش

قد كشیده اند

مجذوب این آرامش مطلق می شوم

و آخرین فكرم تویی




یکشنبه 6 فروردین 1391

خسته از زندگی

یکشنبه 6 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

 

 

بی دل و خسته در این شهرم و دلداری نیست


غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست


شب به بالین من خسته به غیر از غم دوست


زآشنایان کهن یار و پرستاری نیست


یا رب این شهر چه شهری است که صد یوسف دل


به کلافی بفروشیم و خریداری نیست


فکر بهبود خود ای دل بکن از جای دگر


کاندر این شهر طبیب دل بیماری نیست..





یکشنبه 6 فروردین 1391

پیمان با ماه

یکشنبه 6 فروردین 1391

نوع مطلب :
نویسنده :شمیم .

میخواهم امشب از ماه قول بگیرم وقتی دلم برات تنگ شد
در دایره ی حضورش تورا به من نشان دهد
میخواهم امشب با رازقی ها عهد ببندم
هروقت ددلم هوای تورا کرد
عطر حضور مهربان تورا به من هم قسمت کنند
میخواهو امشب با دریای خاطره ها قرار بگذارم
که هر وقت اوراج پر تلاطم یاد ها خواستند قایق احساس مرا بشکنند
دست امید و ارزوی تو مرا نجات دهد
میخواهم امشب با تمام قلب های که احساس مرا میفهمند و میشنود
پیمان ببندم که هر وقت صدای قلب بیقرارم را هم شنیدند
عشقم را سوار بر ضربان های بیتابی به تو برسانند






شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات