ღ♥ღاندوه تنهاییღ♥ღ

دلتنـــــــــگی تنها نصیب مـــــــــن بود از تمام زیبایـــــــــــی هایت . . . . خـــــــــــدایا

تنهــــــــــایی

تنهــایــی یعنـــی :

امشبــم مثــل شبــای دیگـه

رو تختــت دراز بکشـــی

اهنگـــ بـــزاری و بـــازم فکــر کنــی

بـــه نبــودنش

بـه حرفایـــی کــه باهــم میزدیــد

بــه اینکـه بــا غریبــه ای رفتـــه

و مثـــل همیشــه چشمــات تقاصـــ پس بـــدن... !!!

هـــای زندگــی لعنتــی زیبایـــی هـــایـــت کــــــــوووو؟؟




[ دوشنبه 25 آذر 1392 ] [ 10:44 ق.ظ ] [ بهار تنها ] [ ღ♥ღ حرف دل ღ♥ღ() ]



بی کسی...

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رسانی .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه نداشتن یک همراه واقعی است که در سخت ترین شرایط همدم تو باشد
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است .
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است


[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 12:05 ب.ظ ] [ بهار تنها ] [ حرف دل() ]



درد تنهایی

در تنهایی خود لحظه ها را برایت گریه کردم

در بی کسیم برای تو که همه کسم بودی گریه

کردم


در حال خندیدن بودم که به یاد خنده های سرد و

تلخت گریه کردم


در حین دویدن در کوچه های زندگی بودم که ناگاه

به یاد لحظه هایی که بودی و اکنون نیستی

ایستادم و آرام گریه کردم


ولی اکنون می خندم آری میخندم به تمام

لحظه های بچگانه ای که به خاطرت اشک هایم

 را قربانی کردم


[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 12:02 ب.ظ ] [ بهار تنها ] [ حرف دل() ]



تنهایی

هیچ کس ویرانیم را حس نکرد

  وسعت تنهاییم را حس نکرد

در میان خنده های تلخ من

گریه ی پنهانیم را حس نکرد

در هجوم لحظه های بی کسی

درد بی کس ماندنم را حس نکرد


[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 11:56 ق.ظ ] [ بهار تنها ] [ حرف دل() ]



پدر...

دختر کوچولو و پدرش از پلی

می گذشتن.

پدر یه جورایی می‌ترسید، واسه

همین به دخترش گفت: عزیزم، لطفا دست منو

بگیر تا نیفتی تو رودخونه.

دختر کوچیک گفت: نه بابا، تو دستِ

منو بگیر.
پدر که گیج شده بود با تعجب پرسید:

چه فرقی می‌کنه؟

دخترک جواب داد: اگه من دستتو بگیرم

و اتفاقی برام بیوفته، امکانش هست

که من دستت را ول کنم. اما اگه تو

 دست منو بگیری، من با اطمینان

میدونم هر اتفاقی هم که بیفته، هیچ

وقت دستم رو ول نمی‌کنی.



[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 11:48 ق.ظ ] [ بهار تنها ] [ حرف دل() ]



مادر.......

تو آخر خوب قصه هائی و یه رویای قشنگ

تو یه فرشته نجات توی کابوس وحشت خوابی

و یه دست مهربون برای نوازش گلبرگ…

تو یک حقیقتی، یک حقیقت بی پایان…

تو رقص دلربای ساقه های طلائی گندم تو

موسیقی لطیف بادی…

تو یه غزل عاشقانه توی رساترین شعر ذهن

 کودکانه منی…

تو مثل قهر بی ریای نسترن، زیبا و جذابی …

تو آشوب دلتنگی غم انگیز دریا برای رسیدن به

لحظه غروبی…

تو مثل یه مروارید همخونه صدف نگاه منی…

تو مثل یه سکوت قشنگ رو دستای پر از نیایش

 گل های یاسی…

تو یک حقیقتی، یک حقیقت باور نکردنی…

یک وجود صبور و یک قلب پر از سخاوت…

تو شیرین ترین واقعیت زندگی منی…

تو با وقارترین و با غرور ترین نقطه شروع بهشتی

خنده های منی…

تو یه باور قشنگی تو ذهن و قلب ناباور من…

تو یه حس لطیف تو سرسختی غربت آسمون

 خواسته های شیرین ر‌‌ؤیاهامی…

شیواترین کلام شاعرانه من

دوستت دارمدوستت دارمدوستت دارم

تو زیباترین و بی نظیرترین قاب عکس دیوار خالی

نفس های منی…

صدای تو زیباترین و شیواترین غزل بارون از آسمون

 پاک خداست…

لطافت طنین لحن مهربون صدای تو

توی خلوت سکوت تن من زیباتر از لحن قشنگ یک

گیتاره…

تو دست نیافتنی ترین بهانه لحظه های پر از

دلتنگی منی…

تو اولین لبخند زیبا رو لبهای غصه دار منی…

تو بهترین تکنواز آهنگ حضور بهار تو زمستون سرد

دلمی…

تو عارفانه ترین نور چشمای بی فروغ منی…

تو مثل یه بوسه لطیف رو گلبرگ پاک گل

شقایقی…

تو زیباترین و بی همتا ترین آرایش کلبه کهنه قلب

منی…

تو زیبا ترین، مونس ترین و خواستنی ترین حقیقت

دلربای زندگی منی…

دوستت دارم… دوستت دارم…دوستت دارم…





طبقه بندی:
[ شنبه 29 مهر 1391 ] [ 11:37 ق.ظ ] [ بهار تنها ] [ حرف دل() ]



.: تعداد کل صفحات 7 :. [ ... ] [ 4 ] [ 5 ] [ 6 ] [ 7 ]