باران عشق
برای اینکه بزرگ باشی،نخست کوچک بودن راتجربه کن...
شنبه 30 فروردین 1393 :: نویسنده : امید


ذهن را درگیر باعشقی خیالی کرد و رفت

جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت

چون رمیدن های آهو ناز کردن های او

دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت

کهنه ای بودم برای دست های این و آن

هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت

ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت

عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت










نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
نظرات پس از تایید نشان داده خواهند شد.


صفحات جانبی
آمار وبلاگ
  • کل بازدید :
  • بازدید امروز :
  • بازدید دیروز :
  • بازدید این ماه :
  • بازدید ماه قبل :
  • تعداد نویسندگان :
  • تعداد کل پست ها :
  • آخرین بازدید :
  • آخرین بروز رسانی :

.

 
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات