فک کنم ب جای خاب باید اسم این بخش رو بذارم کابوس. تا الان که فقط دارم کابوس تعریف میکنم. همیشه هم توی تعریف کردن خابا مشکل داشتم، چون معمولا هیچکدوم رو بطور کامل یادم نمیاد و تیکه تیکه یادمه. خابی که میخام بگم مربوط میشه به دیشب، که البته دیشب هم نه بهتره بگم صبح چون 5 (ای ام) خابیدم. خاب درون خاب هم بود (یعنی توی خابم داشتم خاب میدیدم :|) و کلا مایند بلوینگ.
من، دوتا از دوستام و مامانم توی یه زیر زمینِ تاریک بودیم. فکر کنم به یه دلیلی گروگانمون گرفته بودن. کسی هم که گروگانمون گرفته بود کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی بود. وجود همچین انسانی توی خابم خودش یه فاجعه س. اگه بقیه اتفاقات رو هم نادیده بگیریم بازم بخاطر این، خابی که دیدم یه کابوس بزرگه.
یه نفر از دوستای توی خابم انسان واقعی بود و اون یکی هم یه آدم خیالی که اولین بار توی همین خاب دیدمش. دبیوی وجودش توی همین کابوس بود. به واقعیه میگم ال چون اول اسمش اِل داره، به خیالیه میگم یوو-چان چون توی خاب هم همینطوری صداش میکردم.
هممون به یه دلیلی دراز کشیده بودیم، که یه دفعه یه نگهبان یا سرباز یا هرچی، اومد و به یوو چان شلیک کرد. یوو چان هم همونطور که خابیده بود مُرد. به همین راحتی :) منم جییییغغغغ و داااادددد که چیکاااارررر کررررردییییییی چرااااااااااا کشتیییییییشششششش و این حرفا، بعد مامانم اومد آرومم کنه فکر کنم. ظاهرا توی خاب به یوو چان کراش داشتم :| اما هیچی از چهره ش یادم نیست. فقط یادمه دراز کشیده بود و با یه ملافه سفید نازک خودشو پوشونده بود.
وقتی بیدار شدم یه پرنده کوچولو روی پاهام خابیده بود و منم داشتم نازش میکردم و قربون صدقه ش میرفتم. بعد یهو این پرنده خیلی کاوایی رید :))) اوتوتوم (بردار کوچک تر) هم که کنارم بود مدفوعش رو برداشت و خوردش :|
پ.ن: میدونم میدونم میدونم و میدونم که خاب خواب نوشته میشه! بقیه کلمه ها هم همینطور. من از ابتدایی املام همیشه بیست بوده دون ووری. اگه غلط املایی دارم بخاطر تنبلیه یا هردلیل دیگه ای که به خودم مربوط میشه.