نمونههایی از قضاوت و جهالت در شعر فارسی
به قلم مسافر حمیدرضا
در کف هر کس اگر شمعی بدی اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس، همچون کف دستست و بس نیست کف را بر همهٔ او دسترس
مقدمه:
جهانی
که امروز در آن در حال زیستن هستیم، جایی است که از گذشتگان به ما رسیده و از
گذشتگان آثاری به جا مانده که به آن "میراث" گفته میشود.
در هر
گوشه از این کره خاکی ، انسان تمدنی ساخته، و در هر تمدن بخشی از این
"میراث" چشمگیرتر و پربارتر به یادگار مانده، برای مثال در اروپا،
هنرهای تجسمی ( نقاشی،مجسمه سازی،معماری) بیشترین بخش میراث به جای مانده را در بر
میگیرد و در تمدن شرقِ دور نیز تقریبا به همین منوال است، و در برخی تمدنها آنچه
بیشترین فراوانی را داراست نه میراث آشکار (فیزیکی) بلکه چیزی است که آن را میراث
معنوی می نامند، همچون ادبیات و موسیقی.
و
همانطور که اکنون به ذهن شما خطور کرد، میراث گذشتگان فلات ایران یا بهتر بگوییم
حوزهی زبان فارسی به دلایل متعدد بیشتر در ادبیات متبلور است. فلسفه، عرفان، دانش
و حتی راه و رسم زندگی همگی در ادبیات حفظ شده و برای ما به یادگار مانده. بخش
اعظم این ادبیات را هم "شعر" دربر میگیرد.
بدیهی بندهی سراپا تقصیر نه در عرفان حرفی برای گفتن دارم، نه فلسفه و نه دیگر مباحث، بلکه در این نوشته سعی خواهد شد برای روشنتر شدن موضوعات به این میراث گرانبها سرَکی بکشیم و به قدر توان درسی بیاموزیم.
آب دریا اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
********************
قضاوت و جهالت در ادب فارسی
"قضاوت" یا همان "داوری" را میتوان همزاد انسان دانست زیرا که میل به "انتخاب" از "اختیار" انسان سرچشمه میگیرد، از آن زمان که "حضرت آدم" در تصمیم گیری برای خوردن یا نخوردن میوهی ممنوع اشتباه کرد، و زمانی که قابیل، هابیل را قضاوت کرد، تا آن هنگام که مردمان حضرت ابراهیم را به داوری نشستند و تا امروز در تکتک لحظات ریز و درشت زندگی، انسان با این موضوع درگیر بوده، هست و خواهد بود. پس بی دلیل نیست که در متون شعرِ شاعران بلندآوازه و بلندپایه، دربارهی داوری (قضاوت) و البته نادانی (جهالت) که پایهی قضاوت نادرست و تباه است، سخنهای بسیار آمده باشد. از رودکی ،سعدی، فردوسی و ناصرخسرو خردگرا تا خاقانی و خواجو و حافظ دلسوخته ، نظامی و جامی داستانسرا ،عطار، سنایی و ابوسعید شوریده و مولای شاعران مولوی رومی و دیگران سخنها راندهاند که در این مجال تنها به دو نمونه شعر از فردوسی و مولانا میپردازیم که بیشتر به منظور و فهم نزدیکترند.
حکیم ابوالقاسم فردوسی: داستان از آنجا
آغاز میشود که جمشید با یاری پروردگار و فر ایزدی بر تخت می نشیند، مردم و سرزمینش را ازبند دیوها میرهاند
و تا سیصدسال، با آسودگی و آرامش سرمیکنند :
اما جمشید، تکبر می کند:
وپس از آن ناسپاسی پیش میگیرد و میدانید که چه می شود:
در این
داستان زیبا آنچه را پیداست و درشتنویسی هم شده، اگر کنار هم بگذاریم مثلث نادانی
(منیت،ترس و ناامیدی) را خواهیم دید.
( برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به شاهنامه بخش جمشید)
*********
و آن شعر که از همه
شناساتر است در باب داوری از سر نادانی شعری است که کم و بیش با آن آشنا هستیم،
داستانی که به داستان "فیل در تاریکی" نامور شده است. این داستان را شاعران بسیار نقل کردهاند که مشهورترینشان حکیم سنایی و مولوی هستند، که هر دو زاویه و معنایی تقریبا نزدیک با هم دارند. در اینجا داستان را از کتاب مولانا نمونه میآوریم:
از هند فیلی پیشکش میآورند
و مردم ( که هرگز فیل ندیدهاند ) برای دیدنش میشتابند ، اما فیل را (شاید برای
رام نمودن) در خانهای تاریک نگه میدارند و مردم چون نمیتوانند، ببینند، سعی میکنند
با لمس کردن آن را تجسم کنند :
یکی دستش
به خرطوم میخورَد، میگوید فیل شبیه ناودان است. یکی دستش به پای فیل میخورَد، میگوید
فیل مانند ستون است و بر همین شیوه هر کس از زاویه خویش داوری میکند و نتیجه میگیرد،
یکی میگوید شکل "ا" است و دیگری میگوید شکل "د" .
و سپس
شاعر، این همه داوری و قضاوت نادرست را نتیجهی بیدانشی و کامل نبودن آگاهی میداند،
شمع نماد روشنایی و کف دست نشان از علم ، آگاهی و درک ناقص است.بدیهی است که همگی
در کنگره60 به سوی روشناییها گام بر میداریم واین تاریکی که در شعر آمده، چندین
تعبیر دیگر دارد که سرراستترینِ آن مقایسه بین دانش بشری و علم خداوند است، که
انسان هرآنچه که دانا باشد باز در برابر علم خداوند و احاطهی او بر هستی، ناچیز
است و از سوی دیگر آن دانشی که نور ایمان برآن نتابد با تاریکی تفاوتی ندارد، بلکه
آنسان را به عمق تاریکی میبرد (CDبدانند از آقای مهندس دژاکام).
سپس،شاعر، خود را نیز از اشتباه بری و پاک نمیداند و میگوید که تنها کتاب
خداوند است که از اشتباه به دور است:
این گوشهای بود از میراث گرانبهایی که حکیمان و
دانایان، جهت پند و اندرز و آموزش راه
سالم زیستن برای ما گذاشتهاند، امیدوارم اول
از همه خودم از این مطلب درس گرفته
باشم، و آرزو کنیم هیچ کدام دچار جهل (منیت،ترس و نا امیدی) نشویم، عبرت و آموزش
بگیریم، باشد که خداوند همهی ما را با روشناییها آشنا گرداند تا به فرمان عقل نزدیک شویم، تا روز موعود که همه چیز آشکار شود.
با احترام؛ مسافر حمیدرضا رهجوی کمک راهنما مسافر محسن نجفی
نگارش: مسافر حمیدرضا
عالی بود حمید عزیز واقعا لذت بردم.
وسپاس از همه دوستان