به قلم کمک راهنما مسافر علیرضا نادعلیان
دیگر او را نه به تدبیر کِشم نه به یک لحظه کنم از او یاد
گل خشخاش
عمری سرخورده به دنبال مواد نه به عزت برسیدم نه سواد
نه به باری که برم منزل خویش نه به آنجا که بجویم دل شاد
ماندن شاپرک و ماندن من فکر خام است و خسی در باد
گل بی خار که خاری بکشد بس به ذلت بکشیدم به عناد
زهرماری است که چون رخنه کند مادری این همه درنده نزاد
عشق گرگ است به بزغالۀ نر گله را کی برساند به مراد
دل هرکس که به عشقش بتپد تیغ صیاد به باید به گلویش بنهاد
سرو آراسته را خَم بکند رخ مهتاب به غمش ماتم داد
به سلامت بخورد غیرت مَرد که به زن چشم حراجی بگشاد
دیگر او را نه به تدبیر کِشم نه به یک لحظه کنم از او یاد
پیروز و سلامت باشید؛ کمک راهنما مسافر علیرضا نادعلیان
نگارش: مسافر اشکان