صمد سرداری نیا و کتاب" ایروان ولایتی مسلنان نشین بود "

تاریخ:شنبه 28 اردیبهشت 1398-09:04 ب.ظ

"
صمد سرداری نیا و کتاب" ایروان ولایتی مسلمان نشین بود".
در تحقیق حاضر، تاریخچه شهر ایروان (پایتخت كنونی جمهوری ارمنستان) و حوادث مربوط به آن از بدو پیدایش تا فاجعه قتل عام مسلمانان به دست داشناك‌ها ( 1918م) بررسی می‌شود .مولف در این پژوهش نشان می‌دهد ولایت چخورسعد و مركز آن، ایروان در طول سده‌های متمادی، یك خطه مسلمان نشین ایرانی بوده و ایروان از شهرهای آذربایجان و ولایت چخورسعد از ولایات چهارگانه ایالت آذربایجان بوده است .وی در مقدمه می‌نویسد" : ایروان كه در حال حاضر به عنوان پایتخت جمهوری ارمنستان، یك شهر ارمنی‌نشین شناخته می‌شود، قرن‌های متمادی، نه تنها به عنوان ولایتی از ولایات ایران، بلكه یك سرزمین مسلمان نشین بوده و دژی استوار در برابر بیگانگان محسوب می‌شده است ."كتاب با توصیف موقعیت جغرافیایی ایروان، وجه تسمیه، پیشینه تاریخی و نام‌های قدیمی منطقه آغاز می‌شود، سپس این مباحث فراهم می‌آید : ایروان از شاه اسماعیل تا شاه عباس، ایروان در عهد آخرین سلاطین صفوی، ایروان در عهد نادرشاه افشار، ایروان در دوران آقا محمدخان قاجار، چشم‌انداز اقتصادی ایروان در آستانه قرن نوزدهم، ایروان در جنگ‌های ایران و روس، ایران پس از قرارداد تركمانچای، ایروان در عهد ناصرالدین شاه قاجار، ایروان در جنگ ارامنه و مسلمانان قفقاز در سال‌های 6ـ1905، نسل‌كشی و قتل عام مسلمانان ایروان، برخی خاندان‌های نجات یافته از قتل عام، مسجد كبود و سایر مساجد ایروان، آثار اسلامی باقیمانده در جمهوری ارمنستان، علما و روحانیون ایروان، برخی از شخصیت‌های ایروان، شعرای ایروان، و توصیف ایروان به قلم میرزا مسلم قدسی .كتاب با فهرست منابع به پایان می‌رسد ."

*** مطالعه این منبع  برای کسانیکه ایروان را ارمنی و از ارمنستان می دانند مفید هست
قبل از خواندن فقط این را قید نمایم که شخصا اعتفاد دارم تمام قوم ها و قبیله ها و همه ملت ها از هر فرهنگی و دینی باشند بخاطر مسلگ   و  عقیده نباید مورد ایذا و  تمسخر قرار گیرند چون هر دینی و مرامی در ذات خود دارای نشانهایی از وحدانیت و خداوند هست.
و نهایتا همه ملت ها حق زندگی دارند و باز به تصور و فهم خودم فکر نمی کنم خداوند بزرگ سرنوشت ملت ها و ادیان مختلف را به  هیچ قومی نسپرده است و تمام قوم و قبیله ها وظیفه دارند همدیگر را رعایت کرده و با هم در صلح و صفا زندگی کنند و اگر هر فرد یا  قومی دارای اخلاق و رفتار حسنه داشته باشد می تواند با نفوذ در اندیشه ها ی دیگر آنها را به روش برتر خود هدایت نماید کاری که اشرف مخلوقات انجام داد .




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

قمار بازی که در آخر برنده شد

تاریخ:جمعه 20 اردیبهشت 1398-11:41 ب.ظ

 وقتی اصطلاح "قمار باز " را بررسی کنیم متوحه می شویم که خیلی گفته  و نگفته ها پیرامون آن هست. خیلی از اموال حلال و دسترنج های  افراد در این راه تباه شده اند و از اینکه مرد خانواده اموال، گندم، روزی  و گلیم زیر پای خانواده و النگوی خانم را فروخته و در بازی قمار از کف داده اند. کودکان و اهل و عیال با شکم گرسنه سر به بالین گذاشته اند. خیلی مثالها هست که بخاطر کدر شدن خاطر خوانندگان محترم در اینجا نمی آورم ولی برای عبرت گرفتن همه ما، دو مثال و واقعه قماری که در دور و بر ما اتفاق افتاده عرض می کنم. در یکی از شهر های دور و بر ما و قبل از انقلاب  دکتر معروفی بوده که داروخانه داشته آنقدر در قمار می باخته که گاهی مجبور می شده است که بسته بسته دارو هایش را به قمار بگذارد.
یا اینکه شخصی پول و اموال خود را باخته و دست به خودکشی می زند.
در هر حال پدران و نیاکان چون نگفته اند"  قمار بر"   و بلکه گفته  اند قمار باز(قمار بازنده) یعنی اینکه دیر یا زود شخص قماری،  زندگی خودش را خواهد باخت. اما باید گفت که کسانی هم از این راه نادرست بار خود را بسته اند وولی در حالت کلی اغلب قمار بازها بیچاره شده و قمار را باخته اند.
در داستان زیر  به زندگی یک قمار باز قدیمی که هم دوره بو علی سینا هم بود به نام لیلاج که اساتید همه قمار بازان بود خواهیم پرداخت.در این داستان با کمک بو علی سینا لیلاج  از مرگ و اعدام رهایی می یابد اما   دست این قمار باز را به خاطر جرمش قطع می کنند. اما همین قمار باز طوری متحول می شود که یکی از افراد نیک روزگار می شود و جوانان را با روشی حکیمانه جوانتر ها را هم نصیحت کرده و از قمار دور می کنند 
اما هدف من از باز کردن این بحث طرح یک سئوال هست که آیا نمی شد دست این قمار بازی را  قطع نکرد ؟و او را ارشاد نمود.یعنی باکمی حوصله و صبر او را از داشتن دست محروم نکرد و از مسایلی که بعدا پیش می اید جلو گیری کرد مثلا  آیا کودک و اطرافیان او در آینده از او سئوال کنند که این دستت را در چه حادثه ای از دست دادی؟
آیا ابزار نجاری و یا فرز  دستت را قطع کرده اند؟
یا سر قمار دستت را از دست داده ای ؟
و سئوالم اینست که آیا بچه ها و دیگران چهره خشونت را نبینند بهتر نیست؟  
اول داستان را از منابع  نقل کنم و تا خوانندگان محترم این داستان را داشته باشند بعدا این مسئله قطع دست را مفصلا توضیح خواهم داد. بنده مخالف مقابله با جرم و جزا نیستم و نمی گویم حکم موجود در مورد فلان خطاکار را لغو کنید.
  مثلا اگر روزی بنده در بانک یا اداره ای که کار می کنم  اختلاس کردم که این روزها فراوان هست، انتظارم این نیست که مردم و قانون با من بر خورد نکنند و کش داده نشود و موضوع فراموش شود. بلکه باید برخوردی باشد که نتیجه مثبت، اثر گذار  داشته باشد و دور از انتقام و خشونت باشد. برای تکمیل تر کردن مطلب بر خورد ها اگر مانند قهرمان داستان بینوایان ویکتورهوگو ژان والژانی باشد بهتر نیست؟
و اما داستان را بنده خیلی خلاصه می آورم هرچند این داستان خیلی آموزنده و در عین حال غم انگیز و جالب هست و دوستان علاقمند خودشان زحمت کشیده در منابع مطالعه فرمایند:

                              داستان لیلاج

ابوالفرج محمدبن عبدالله که در نزد مردم به لیلاج و لجلاج معروف است، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری می‌زیست و آن طور که در کتب تاریخی آمده استاد بازی‌های شطرنج، نرد و سه قاپ بوده‌است. از این رو او را پیر و مرشد قماربازان گفته‌اند. پدر او صفة بن داهر از حکمای هند و از ندیمان خلفای بنی عباس بود. او در جوانی به همدان رفت و آنجا به زندان افتاد و با پا در میانی ابوعلی سینا از مرگ نجات یافت ولی دست چپش را قطع کردند. او چند سالی ترک قمار کرد تا این که در یک بازی همه داراییش را باخت و با کمک ابوعلی سینا به شیراز رفت و در گلخن یکی از حمام‌های قدیمی ساکن شد.

ازین رو هست که در زبان کوچه و بازار خراسانی، بویژه نزد کودکان و نو جوانان، کسی را که در بازی‌های قاب بازی، تیله بازی، لیس پس لیس، گردو بازی، تخم مرغ بازی و مازلاغ بازی و جز آنها چیره دست و فرز باشد لیلاج یا لجلاج آن کار یا فن گویند.

صحبت از خشونت هست

یعنی بحث بنده بر این موضوع هست که آیا نمی شد یک کمی خود داری نمود و آستانه تحمل دولت مردان معاصر بوعلی بالا می رفت و دست این لیلاج را قطع نمی کردند و او را زندانی می کردند و لیلاجی را که این فرصت برایش پیش آمد و او از یک رویکرد قمار بازی و حرام خوری به روشی عارفانه و پاکدامنی غلطید و یک شخص خیر خواه از آب در آمد.
آیا نمی شد این شخص که آدم خوبی شد. آیا این آدم خوب با دو دست سالم نمی توانست آدم خوب باشد؟

این عمل چه نوع عدالتی تولید می کند یا چه عدالتی هست که تعداد قبور بچه شاهزاده های جوانمرگ ( کشته شده توسط برادران داعی حکومت) سلاطین عثمانی در قبرستان مساجد حکومتی آ نها و یا آرامگاه سر به نیست شده شاهزادگان در جاهای دیگر بیشتر از سالمندان هست. یعنی کشت و کشتار شاهزاده های این نسل  بیشتر از کسانی است که به اجل خود مرده اند هست و البته در حکومت های ایران  به دم تیغ دادنهای مشابه همدوره عثمانی ها هم کمتر از تعداد انها نیست . چشم شاهزدگانی که توسط برادران یا عمو های خودشان در آورده می شد یا به قتل می رسیدند تا هوای حکومت به سرشان نزند و یکی از این فجایع علیرغم شهامت و کاردانی نادر شاه  به خود این نادر منسوب هست که بلایی بر سر پسرش میرزا قلی آورد که شاید دشمنان نمی توانسته اند. بلایی که سر پسر ناصر آورده شد خود نادرشاه هم شاکی شد و دست آخر رو به اطرافیانش کرد و گفت:
خیلی مواقع که با شما ها به شکار می رفتیم شما از من بارها خواهش می کردید که مثلا فلان آهو یا بچه آهو را نزنم چرا که کوچک و یا چشمهایش ناز بوده است. یعنی ای وزیر وزرای پاچه خوار و بادنجان دور بشقاب چین ، پسر من به اندازه یک آهو بچه ارزش نداشت که یکی از شما هیچ وساطتی نکردید؟
 اینها مثالهایی بود که شاه بابا و حاکم بزرگ کشورها نور چشم و نزدیکان خودش را به سلاخی داده اند و حال می پردازیم به عملکرد حاکمانی که افراد کشورها را میلیون میلونها شکار می کردند.
و از خیل این نابزرگواران اسکندر- چنگیز و گاهی سلاطین عثمانی که فتوی کافر بودن ایرانی ها را آن هم از نوع بد را  از وعاظ و دینواران خودشان اخذ کرده و در جیب خودشان گذاشته بودند- و  کمی بخواهی نخواهی آقا محمد خان قاجار خودمان - ناپلئون  -هیتلر - موسولینی - پینوشه - حاکمان انگلیس در جنوب ایران و افغانستان و شاهکارهای این  مار بد خط و خال در هندوستان - عملیات حاکمان  امریکا در عملیات ویتنام - 28 مرداد 1332 و .... 

حال از حاکمان جهان بگذیریم ما غیر حاکمان که در هفت آسمان یک ستاره نداریم یعنی مردم عادی  این دنیا و کشورها هستیم که هیچ  تفنگ و فشنگی هم در دست نداریم  رفتار شایسته ای با همنوعان خود نداریم و نمونه های این اعمال در این روزگاران که در حال تحریم هستیم و ملت حال خوشی را ندارد بر مشکلات ملت اضافه می کنند مثلا اختلاس از تهران تا سیستان بلوچستان - از پدیده مشهد تا صندوق فرهنگیان - و اگر درست باشد حسین فریدون تا بابک خان و خیلی افراد دیگر که اگر اسامی آنها را بشماریم مطلب خیلی به درازا می کشد .
البته وقتی اختلاس گران را که می شماریم باید دعایی هم در حق کسانی بکنیم که دارند درست کار می کنند . کسانی که  می توانند اختلاس کنند اما نمی کنند و پاس می دارند دست پاکی امیر کبیرها مدرسها  را و فراهانی ها را . می دانند حقوقی ناچیز در مقابل زحمت خود دارند و دست خالی و فقیرانه اما امیدوارانه پیش می روند. 
-------------------------------------------
حال این همه گله گزاری برای چیست؟
دوستان در اغلب جاهای دنیا ار این مشکلات هست اما موارد خوبی هم هست که وقتی آنها را هم در کنار این تعدیات بگذاریم می بینیم خیلی فرصت سوزی می شود
امارات . دوبی و تعدادی ازدیگر کشورها در منطقه دارند ترقی می کنند انها تعدادی دانشجو و محقق را به کشورها و دانشگاههای با سطح علمی بالا فرستاده اند و دارند خوب در راه علم هزینه می کنند و  همانند کاری که امیر کبیر و پهلوی اول قبلها کرده بود.
آلمان. نروژ و هلند و ... دارند پیش می روند .
حتی در خود امریکا حرکت رو به جلو وجود دارد .
اما در مقابل در تعدادی از این کشورها مشکلاتی و ناامنی هایی وجود دارد که مانع از  کار و تحصیل جوانان می شود و فکر آنها را ناراحت می کند و می بینیم که  در قایق های نا مطمئن روی آبهای آزاد  می نشینند به آمار رسمی تلفات آنها در رسیدن به رویای بهشت گمشده شان  روزانه به ده نفر می رسد و این یعنی زحمت 20 ساله هر مادری و سر جمع روزانه زحمت  200 ساله مادرانی که بهشت زیر پای آنان هست هدر می رود و در سال که 365 روز هست در کل این قضیه فرار مغزها از منطقه خاورمیانه   زحمت و بیخوابیهایی که مادران کشیده اند اگر حساب کنیم :
   روز سال 365
  10 جوان غرق شونده در روز
سن هر جوان مهاجر  غرق شده حدود بیست سال   
365x 10x20= جمع زحمت3650 مادران فداکار در سال می شود   هفتاد و سه هزار سال.

تازه ما فقط زحمت مادران را بحث کردیم اینکه این سه هزار و ششصد و پنجاه جوان فعال در آینده به خدماتی نایل می شده اند و نیز از عمر خداداده و جوانی خود بهره مند می شدند حرفی نزدیم حال این غرق شدن ها را مقایسه کنیم با کمک و امکاناتی که امارات به دانشجویان خود می دهد تا در بهترین دانشگاههای اروپا و امریکا تحصیل کنند.
و اگر تمام کشورهای منطقه و دنیا  اگر امکانات خود را مانند امارات و چین و کره در اختیار جوانان بگذارند چه تعداد پروفسور سمیعی ها - پروفسور دکتر یوسف حسن زاده چورسی خودمان - دکتر قریب ها در این کشورها رشد می یابند و عوض اینکه در غارها و گردنه کوهها  به داعش و طالبان و پ .ک. ک ترکیه بپیوندند بدون شک جا پای این دکترها و نخبه ها می گذارند و دنیا را آبادتر می کنند.
البته باید گله ای هم باید از آقای فتحی پور نماینده قبلی استان خودمان بکنیم  در حالیکه که نظام جمهوری هزینه تحصیل در خارج را می پردازد ایشان چند سال قبل در سخنرانی خود در مجلس گفتند که دولت نباید به دانشجویان  مشغول در خارج ارز بدهدکه پیشنهادی بسیار نابجایی بود یعنی انتظار این بود که بگوید ارز انها را بیشتر هم  نکنیم حداقل کم نکنیم.      

حال این ها را برای چه هدفی نوشتم ؟
اینها را نوشتم که آیندگان بدانند که ما نسل حاضر  در مورد شدها و نشد ها، این ناکامی ها، موفقیت ها، مشکلات و دلایل آن که در گوشه و کنار دنیا اگر چه خیلی چیزها هم نمی دانستیم اما چیزهایی می دانستیم. اما اقرار می کنیم  با این دانستنها و فهم اوضاع، متاسفانه متاسفانه از دست چیزی بر نیامد  و شرمنده نسل های فعلی و بعدی شدیم که قادر به تغییر اوضاع و سرو سامان دادن تا حد شایسته باشیم. امید است که نسل آینده دنیا بتواند نسل فعلی  را ببخشد. تا بعد شما را به خدا می سپاریم .




 




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

خالچا قیراغی و بهانه هایی برای ننوشتن و یا کم نوشتن

تاریخ:پنجشنبه 5 اردیبهشت 1398-11:40 ب.ظ

خالچا قیراغی و بهانه هایی برای ننوشتن و یا کم نوشتن برای حقیر

هر از چند گاهی و اگر راستش را گفته باشم در هر روز یک سوژه و یا مطلب به ذهن و یا دهان و یا گوش انسان می رسد  و آدم به هوس می آید که آنها  را نوشته و با خوانندگان محترم در میان بگذارد.
اما چرا ممکن نمی شود؟
مثلا از چند روز گذشته نوشته خوب مرحوم استاد ریاحی در خصوص مشروطه و مشروطه خواهی و نیز کمی هم مشروعه خواهی اش در اینترنت، نظرم را جلب نمود و آن را ذخیره نموذم و آنجا عبارت "اردوی چورس " را دیدم و در کل در کتاب تاریخ خوی در وقایع مشروطه در سه جا از چورس صحبت به میان امده هست که یکی مذاکرات هیات میانجیگری  اختلافات فی مابین تفنگچی های سردار ماکو که از شاه قاجار خکایت می کرد و مشروطه خواهان تبریز و خوی و  چورس هست. که  ذوقم بر انگیخته نشد که در وب بیاورم که می دانستم خواندنش برای دوستان جالب و مفید واقع خواهد شد.
دوستان اجازه می خواهم به عنوان میان پرده گریزی بزنم به مشروطه خواهی در چورس که قبلا هم اشاراتی به آن داشتم.
بر اساس استنباط های اینجانب مرحوم اکبر آقا اشرفی از سواره نظام مشروطه بوده است و نیز مشهدی تیمور تیموری مرحوم (از دوستان میرزا نوراله یکانی از سران مشروطه) با دقت در سیاق زندگی اش حتم دارم او هم از افراد نزدیک به جنبش مشروطه بوده است.. . . که بماند روزی مجددا آنرا به بحث خواهم گذاشت.
این تکه را برای این آوردم که چورس در همه حال و دورانها دور از علم، دین،ادب و مشروطه نبوده است. چندین بار مرحوم حاجی نوراله سلطان بیگی در خان قبرستانی ( که به احتمال قوی این قبرستان هم به نظر می آید که از اثرات احسان خان خاکم نخجوان و چورس بوده است هر چند قدمت این قبرستان قدیمی تر هست)، به قسمت پایین کنار باغ ملا اکبر باغی اشاره کرده( باغ واقع در شرق و شمال شرق همین قبرستان)  که در دورانهای متفاوت سه عالم و مجتهد بنام در انجا به خاک سپرده شده اند.
کل مطلب دکتر ریاحی  را ذخیره کردم که در وب قرار داده تا دوستان در فرصت مناسب بخوانند.
امّا ، امّا و امّا.
  خسته نبودم  مریض هم نبودم و شکر خدا سلامت بدنی دارم  وقت کافی هم دارم. انرژی فراوانی هم برای نوشتن دارم اما  همانطور که ترمز ماشین کشیده می شود  و ماشین از حرکت می ایستد از حرکت باز می مانم حوصله ام نکشید که این مطالب را در وب قرار بدهم یعنی از انرژی آدم کاسته می شود و حالت خمودگی دست می دهد .
حال خواهید پرسید که  چرا و امّای آن  چیست ؟

دوستان جواب امّای آن در اینست که همین دو روز قبل متاسفانه شنیدیم  که در سریلانکا 359 نفر در اثر عملیات ترور جان باخته اند. البته این تنها یک نمونه هست. خیلی از این اتفاقات وحشیانه را شاهد هستیم. دسته دسته در افغانستان با بمب می کشند در پاکستان و سربازان و سپاهیان کشورمان در هندوستان و در برج های دو قلوی امریکا  و نیز مردم عادی خیلی جاها  گرفتار این تند روی ها می شوند.
این تروریسم کور چه هدفی را دنبال می کند ؟
افغانستان سرزمینی که مهد عرفان و ادب فارسی بود، چهل سال است که در ابتدا در سال 1356 گرفتار چکمه های روسیه شد تا عدالت استالینی را تجربه نماید و بعد از آن امریکا و مرتجعین منطقه که مرگ دیگران را ضامن بقای خود می بینند وارد میدان شده اند.
  و نمی شود فهمید و تصور کرد که چه تخم کینی را انجا کاشته اند که عده تفنگ بدست تحت غناوین طالبان ، و احزاب اسلامی  به بهانه مبارزه با امریکا و خارجیان مردم خود را فوج فوج می کشند و جوی خون و گوشت راه می اندازند؟
اگر کسی  یا گروهی می خواهد عبادت کند می تواند برود در گوشه ای عبادت کند این چه عبادتی هست که در گرو  ایذای دیگران و خونریزی هست؟ غافل از آن که هیچ دینی با شمشیر و تفنگ و تجاوز به نوامیس مردم ( آن مواردی  از تجاوزات و تحت اختیار گرفتن زنان و کودکان که در  عراق  اتفاق افتاد) بر قرار نمی شود. اهداف عالی دینی با شیوه های عالی انسانی محقق می شود .
چه دلیلی دارد که انسانها خانه همنوعان خود و لانه حتی یک پرنده را مورد تهدید خود قرار دهند؟
خود امریکا هزاران کیلومتر از خاورمیانه و دیگر جاهای کره زمین فاصله دارد چه حقی در خاک و املاک دیگران دارد ؟ که بیاید از آنها پاسداری کند .
حال این را هم بررسی کنیم که در این درگیریهای بین منطقه ای و بین قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه و نیز درگیریهای قومی در منطقه چه اتفاقی می افتد ؟
1-کشته شدن جوانان و زن و بچه های اهالی کشورهای منطقه
2-از بین رفتن نسل جوان این کشورها در حالیکه جوانها در کشور های خودشان در تحصیل و اموزش و ترقی هستند.
ثروت های کشورهای بزرگ و قدرتمند صرف پیشرفت و ترقی مملکتشان می شوند و سرمایه های ملت های خاورمیانه باد هوا می شود.
3- این زیان بیشتر متوجه کشورهای مسلمان منطقه هست در حالیکه در کشورهای جنگ افروز زندگی به آرامی در جریان هست در این طرف روحیه جنگی و تندی و جنگ ستیزی و درگیری و آتش بازی در این مناطق تبلیغ می شود و موجب عقب ماندگی ها می شود.
بچه های آنها در کشور های خودشان ترقی می کنند و در کشورهای اسلامی و خاورمیانه بچه ها در عقب ماندگی و اعتیاد و فساد غرق می شوند. باید ما اهالی خاور میانه بدانیم که این نقشه ها یی که برای ما می کشند و جنگ می افروزند به نفع ما نیست . یکی نیست که بگوید که چرا کانون درگیری ها در خاورمیانه هست و چرا در آلمان و انگلیس و نروژ نیست ؟
چرا این کشت و کشتار در امریکا و رقیب روسی اش صورت نمی گیرد؟
جال بفرمایید سئوال کنید این ها چه ربطی بما، نوشتن، ننوشتن و قهر ما از خودکار و قلم دارد ؟
اگر سئوال هم نکنید بنده پاسخ می دهم که اگر قرار هست این همه کشت و کشتار صورت گیرد دیگر نیازی به نوشتن نیست چون آگاهانیدن مردم برای زندگی صلح آمیز است و وقتی شمشیر و بمب هست دیگر گوشی نمی ماند که حرف بشنود. وقتی تفنگ، بمب  انمی ، موشک و تانک کار می کند دیگری نیازی به قلم نخواهد بود.
دوستان موقعیتی بد و  زمانه ای بدتر را فراهم کرده ایم. در حالیکه با توجه به پیشرفت های فعلی در جهان  با استفاده از تکنیک های جدید در کشاورزی انواع نعمت ها را فراهم می کنند پدیده  گرسنگی را از میان بر می دارند و یا با توجه به پیشرفت های علم پزشکی می توان جلو اغلب بیماریها و مرگ و میرها را گرفت باید اذعان کرد که اوضاع خوب نیست البته  زمانه خوبی هست و این ما هستیم یعنی نوع بشر که بد عمل می کنیم.
در خبر ها خوانده بودم که الان در استرالیا در یک هکتار زمین محصولی بدست می آورند که در شرایط سنتی  به اندازه 700 هکتار زمین  لازم دارد. و آب مصرفی به مراتب کمتر هست که برای کشورهای کم آب، قابل توجه باید باشد اگر این درست باشد بشر چرا در آن راه قدم بر نمی دارد .
آخر کجای کتابها، فلسفه ها، کتب ادیانی، در مدارس و دانشگاهها تعلیم می دهند  که فقط خون ریخته شود و تحت عنوان غنیمت جنگی ملا عمرانه به نوامیس انسانها دست درازی کرد ؟
که بچه ها پدران خود و مادران سر پرست خود را و حتی والدین فرزندان خود را از دست بدهند؟ کی خدا وند بزرگ شما ملا عمری ها را  قیم ملت ها قرارداد؟ یادم می آید یک معلم تاریخ  داشتیم در خوی در دبیرستان ششم بهمن خوی ( مدیر این دبیرستان هم آقای تمجید بود ) بنام آقای طلوعی که از همینجا برایشان سلام رسانده و آرزوی سلامتی اش را می نمایم جمله ای را از یک دانشمند تئوری پرداز علوم سیاسی در درس خودش تکرار می کرد: که این چه تمدنی بود که انسان را از غارها به جوامع شهری کشید و انسانها به خون ریزی مشغول شدند ؟ ( نقل به مضمون ) .
و واقعا هم راست می گفتند بشری که خون بریزد بشری که طبیعت و محیط زیست  را به هم بریزد نسل حیوانها را منقرض سازد . بشری که نداند که اثرات این توپ ها، تفنک ها و موشک ها آلودگی شیمیایی ایحاد می نمایند یا بشری که تحت لوای فلسفه، فرقه گرایی و قوم گرایی و احیانا با یک افکار و درک ناقصی از یک مسلک و مذهب مقدس و الهی، 359 نفر را به خون بغلطاند چه بهتر که نباشد. والله آدم بجایی می رسد که جهت جلوگیری از جنجال و کدر شدن خاطر انسانها به طرف مقابل و دشمن خود  بگوید آقا اگر حق، حق من هم باشد ببر بخور که من حاضر نیستم حتی حق هم با من باشد خون بریزم که هیچ، حتی یک دلخوری و زدو خوردی اندک پیش بیاید. 
در عالم گسترده تر، دولت و یا دولتهایی که در تمام جهان قداره بسته و به کشور گشایی مشغول هستند و  آدم می کشند هر چه بهتر که نباشند و در این اوضاع چه بهتر که آدم چیزی ننویسد. و اگر نومیدانه به نظر نیاید در این اوضاع و احوال نوشتن که به کنار، اصلا انسان روی کره زمین نباشد به صرفه زمین و هر کس و هر چیزی هست. مگر هدف خلقت چه بوده است مگر جز تعالی فکری و دماغی و تکامل ؟
یاد جمله ای از طبیب افسانه ای و قدیمی مصر باستان سینوهه افتادم که سه هزار سال قبل گفته است: جهالت و حماقت انسانها پایانی ندارد و واقعا هم خوب فهمیده هر چه قدر علم و دانش انسان بیشتر می شود بیشتر به جهل روی می آورد و بیشتر خون می ریزد.
اگر ناپلئون و اسکندر و سلطان سلیم عثمانی قداره می بستند و لشکر کشی می کردند بگوییم شرایط و فهم آنها ایجاب می کرد اما  امروز اینقدر دانشگاه  های نیویورک و برکلی امریکا و پاتریس لومومبای مسکو و هزاران پژوهشکده دیگر در دنیا و این همه قتل و غارت؟ ؟ ؟چرا این همه خونخواری هست؟
بدرود تا روزی دیگر
خالچا قیراغی:  در فرهنگ ما به منزله گوشه دنج و جایی که فراغ بال فراهم باشد. جایی که آدم در سایه و فراغت بنشیند و روی یک تکه قالی آذربایجان لم بدهد.




داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 




Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات