کشتی گرفتن دو خانم در روستای چورس

تاریخ:یکشنبه 29 اسفند 1395-02:35 ب.ظ

                                                    بسم الله الرحمن الرحیم
داستان شماره 4 از سری داستان‌های " آنروزها "
 
در قدیم قدیم‌ها در روستا‌ها و هر جای دیگر کشتی گرفتن علاوه بر یک ورزش و کار پهلوانی، یک تفریح هم بوده واکنون نیز هست. درمناسبت‌هایی  که خانواده‌ها جمع می‌شدند برای سرگرمی‌؛ بچه‌ها را تشویق کرده و از آنها می‌خواستند که هرکس دررده سنی خود با دیگری کشتی بگیرد‌. همچنین درعروسی‌ها و یا در زمان فراغت در مدارس و میدان روستا هم جوانان را به کشتی گرفتن ترغیب می‌کردند .

آن دوره رسم این بود که وقتی از زیارت حج؛ کربلا و مشهد برمی‌گشتند یک روز در شهر خوی درخانه‌ی اقربا یا مهمانخانه توقف می‌نمودند و به وسیله مرسوم آن زمان به روستا خبر می‌دادند که فلانی از زیارت برگشته لذا خویشان‌؛ دوستان و نیز چاوشها آماده پیشواز شوند و نیز قربانی‌ها و سورسات پذیرایی از مهمان‌ها در روستا حاضرگردد‌.

 مثلا یک بار در این نوع پیشوازها که شخصی از روستای چورس به سفرحج رفته بود. صبح با اهالی به راه افتادیم و خودمان را به کهریز (‌قنات میرزا جلیل‌) رساندیم و درسه راهی جاده ورودی این روستا (‌جاده  قدیم خوی‌- ماکو همان جاده ابریشم‌)‌کنار گورستان روی چمن‌ها  به انتظار آمدن حاجی نشستیم اسامی حاجی ها مرحوم حاجی نوراله از چورس  و حاجی غلام  بایرام زاده از کهریز میرزا جلیل  بود  تا حاجی ها برسند خیلی وقت بود . می رفتیم کوشهایمان را به تیر های تلگراف می چسباندیم که مثلا آمدن ماشین را از سمت گردنه حمزیان حس کنیم . البته صدای  تیرها  همانند صدای ماشین و وز وز زنبور بود و بعد از گذشت ایام الان می فهمم که چرا در جنگلهایی که خرس زندگی می کند تیر های برق را از فلز می سازند (خرسها فکر می کردند که  داخل تیر برق زنبور و عسل هست).  

خلاصه فوری میدانداری شروع شد و خدا رحمت کند مشهدی عابدین را که همه را به کشتی گرفتن و مبارزه دعوت می‌کرد. او مردی تنومند با قدی متوسط بود و در کشتی حریف نداشت در همان روز او پشت چند نفر را به خاک رساند‌. بهرحال کشتی  برای بچه‌ها و جوانان یک کار ورزشی و تفریحی محسوب می شد اما این تفریح بیشتر  پسرانه و مردانه بود ‌.
اما در اتفاقی که ما می‌خواهیم تعریف کنیم قرارگذاشته می‌شود که دو تا بانو در چورس کشتی بگیرند. یکی از این بانوان که قرار بود کشتی بگیرد همسر مرحوم میرزا نصراله هست و دیگری همسر مرحوم مشهدی تیمور است  و حال بعد از مقدمه چینی خود واقعه را شرح دهیم ‌:   


در کنار مردم آن‌زمان روستای چورس‌؛ دو مرد هم به زندگی عادی خود مشغول بودند‌.  اسم یکی از این‌ها میرزا نصراله و دیگری مشهدی تیمور بود‌. این دو نفر با هم دوست بوده و با هم رفت و آمد خانوادگی داشتند . میرزا نصراله (متوفی سال 1329 ) که قاعدتا مشهدی تیمورهم باید تقریبا هم سن او بوده باشد. مشهدی تیمورمردی تمام مرد و با زبانی ناطق بود و برای خودش در زندگی سبک و سیاقی داشته است. وضع مالیش هم بد نبود و به قول معروف یک لقمه نانی داشت‌.  یک بار سر یک اختلاف ملکی با افراد دیگر پایش به دیوان خوی (‌عدلیه‌)  کشیده می‌شود (‌دادگستری آن دوره‌). با افراد طرف خودش وارد دفتر قاضی می‌شوند‌. بعد ازاحوال پرسی با قاضی محکمه جایی پیدا کرده و می‌نشیند چپق و کیسه توتون را از جیب آرخالیق خودش درآورده و بعد از چاق کردن آن، شروع به آتش زدن آن می‌کند یک دفعه دود و دومانی  در آسمان بلند می‌شود و قاضی سرش را بلند کرده و متوجه تیره شدن هوا می‌گردد با حرکت دستانش  دود را به کناری  زده و رویش را به مشهدی تیمور گرفته و با تعجب سئوال می‌کند‌: عمو همه افراد ده شما از این‌ها (‌چپق‌)  استفاده می‌کنند ؟

مشهدی تیمور با قاطعیت و لحن اعتراضی  جواب می‌دهد‌: آقای رییس را نگاه کن‌. نه این خوراک هر کس نیست این توتون را فقط معروفین می کشند  !  

داستان دیگری که از مشهدی تیمور قابل ذکر است این بوده که مشهدی تیمورعبارتهایی ادبی سنگینی بکار می‌برد که معنی آن برای مردم آنزمان شاید سخت بوده باشد‌. از این جملات خوب این بود: فلانی یَعرًفً ( وقتی از یک نفر تعریف می کرد برای اثبات گفته‌ی خود می گفت : حسن آقا یَعرًفً )

یکی از بانیان دیگر این داستان که  میرزا نصراله بود و دستش به سختی به دهانش می‌رسید ، زمین زیادی نداشت و امور زندگیش با پرسه زدن و کار در دستگاه خان های ماکو پیش می برد و با اندک سوادی که داشت که همین سواد جزیی ( کوت قلم یا قلم کند) و کمی زرنگی که لازمه به حرکت درآوردن امور زندگی درهر دور و زمانی است می‌گذرانید‌. او مباشر ارباب‌ها (‌ابوالحسن‌خان از نزدیکان سردارماکو  و نیز تعدادی ارباب دیگر) بود و با این ارباب یک بار به کربلا رفته‌بود و کربلایی نصراله شده بود. همین سواد هم به او لقب میرزا را هدیه داده بود.

طایفه سردار از سالها قبل کل منطقه ماکو- بازرگان و چورس و قره ضیاء الدین و کل محال چایپاره را به چنگ خود گرفته بودند....


لطفا برای خواندن بقیه داستان روی ادامه مطلب کلیک نمایید.

 



ادامه مطلب

نوع مطلب : چورس و چایپاره 

داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

استاد هنرور، هنر آموزش و رد پای ایشان در باغ های فرهنگ چورس

تاریخ:دوشنبه 18 آبان 1394-05:23 ب.ظ

مقدمه :  
            مدتها بود و اگر از ته دل حرف بزنیم از اول شروع بکار  وب بنده چنین شکاری به تورمان نخورده بود و  اگر به مثل توصیف نمایم (دور از جان عزیزان که سلامتی همه را آرزو دارم ) . بو دفعه دورنانین گوزونن وورموشوخ و اگر به زبان شاهنامه حرف بزنیم چشم اسفندیار را زده ایم.
اما خودمانیم دست حقیر بشکند که از این کارهای زدن  و شکار بکند.از ذوق این حرف ها را زدیم.  یک موقع دیدید که لحن این مقدمه  تغییر یابد چون نوشته های بنده تابع نظرات دوستان و بزرگانی است که دور این صفحه نشسته اند.  پس غیر از نوشته های دست نویس خود استاد بقیه مطالب قابل تغییر است تا مطالب این فصل که مربوط به استاد هنر ور است منعقد گردد.


این نوشته ها را استاد خیلی وقت بود (بهار 94) برایم فرستاده بودند اما گرفتاری ها که من آنها را گرفتاری بهانه ای نام می دهم مانع از انتشار  آنها گردید البته معتقدم که هر نوع گرفتاری هم که پیش آید نباید مانع تعطیلی وب و کار فرهنگی  گردد . برای گرفتاری بهانه ای یک بهانه دارم که  شاید مقبول خاطر دوستان و استاد گردد. و اصل قضیه این است  که در مدت کوتاهی که در  خدمت استاد بودیم فرصت طرح آنها نشد و بعدا بنده سئوالها را  خدمت استاد فرستادم   و ایشان جوابها را مرقوم و  ارسال نمودند در یک کار سلیقه ای گیر کردم و آن این که آیا خود این صفحات را منتشر کنم یا از روی  این صفحات یک مصاحبه ای را ترتیب داده و منتشر کنم و  از ذوق حتی نظر استاد را هم نپرسیدم که  و همین طوری بلا تکلیف ماندم و گفتم بگذارم پاییز که شد و گرفتاری های بهانه ای  تمام شدند مصاحبه را مطابق با سئوالات و پاسخ ها تایپ و آماده نمایم و اما حال که پاییز شد و وقت پیدا کردم  سر انجام به فکرم القا شد که خود دست خط مبارک استاد را منتشر نمایم . باز بر روی اعتقادم هستم که این دست نوشته های ایشان سنگین ترین و به اصطلاح ادبیاتی ها وزین ترین صفحات وب چورس می باشد .

چون حدیث روی شمس الدین رسید       شمس چارم* آسمان رو در کشید
                                                   

                                                                                             (مولانا)

شمس چهارم :   شمس مادی یا همان خورشید كه به عقیده قدما در فلك چهارم بوده است فراموش می شود-نقل از وب عرشیا سیامک مختاری .

** امید است انتشار این  مصاحبه با این سلیقه ( دست خط)  از طرف استاد هم مقبول افتد و  این مقدمه را به منزله کسب اجازه تلقی می نمایم و منتظر تاییدیه ایشان هستم تا خیالم راحت شود . از استاد عذر می خواهم که به مثابه یک دانش آموز بی انضباط صفحه دوم و هشتم  این مصاحبه را گم کرده ام و می خواهم اگر ممکن باشد دوباره برایم بفرستند.

                                                       
                                                                                       (مولانا)

توضیحاتی در خصوص بیت بالا از منابع:

*شمس چهارم : آفتاب که در تقسیمات هیأت قدیم آن را در آسمان چهارم قرار داده­ بودند.

اکنون که سخن از شمس تبریزی مطرح شد خورشید در آسمان چهارم روی درپوشید. «انّ لله عباداً قلوبهم انوَر من الشمس» [آفتاب و شمس، مولانا را به یاد شمس تبریزی انداخته است.]

از وب عرشیا سیامک مختاری            
------------------------------------------

پیامبر صلی الله علیه و آله چنین توصیف فرمودند که

  «ان لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبیا و هم عندالله بمنزلة الشهدا» (13)

یعنی: همانا برای خدا بندگانی است که دلهایشان نورانی تر از خورشید و اعمالشان اعمال انبیاست و آنان نزد خداوند جایگاه شهدا را دارند

  (نقل از وب دفتر استاد حسین انصاریان: آموزه های عرفانی، اخلاقی از مکتب امام حسین علیه السلام- مجله رواق اندیشه، شماره 27 ، خلیلی، مصطفی؛                                         


 

صخحه اول 


















نوع مطلب : چورس و چایپاره 

داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 

عکس دانش آموزان در چورس و آموزگاران آنها

تاریخ:چهارشنبه 27 خرداد 1394-10:31 ب.ظ

 

 
 
 
استادان و کادر مدرسه ردیف دوم  از سمت چپ به راست   : مرحوم استاد نادر اسحقی-   مرحوم استاد دادپرور - استاد هنر وز - مرحومه ملک خانم همسر میرزا محمد علی خان شاعر چورسی (حسام).   در کنار این خانم ، مصطفی طاهری نوه ایشان
دانش آموزان ردیف اول از سمب چب به راست : دکتر یوسف حسن زاده - عبادالله بشیری- حمید ایوبی - عباسعلی حسن پور یا برادر کوچکتر از ایشان   -    مرحوم محمد طالبی نیا -    ؟  -   ؟    -   خلیل شکورزاده- احتمالا جلیل شکورزاده - پشت سر خلیل آقا حیدر اسعدی
 
از افرادی  که حدس می زنیم ر عکس حضور داشته باشند مهندس حاجی شکوری : جمشید ایوبی - میر یحیی موسوی - غلام فکری-
رد یف عقب از سمت راست : محبوب رضا زاده - اسلام مظاهری - ؟    -  عباسلویی -    ؟ ---   ؟  -  میر مرتضی موسوی
 
در صورت شناسایی بیشتر اطلاعات تکمیل خواهد شد
-------------------------------------------------------------------------
 
 
در صورت تغییر و اشتباه قبلا عذرخواهی می نمایم
بنا به نظر آقای هنرور حدود 4 نفر از روستاهای دیگر هستند  

آقای هنرور - و مرحومین : ببر خان اسحقی و نادر اسحقی- دادپرور- حاج ابراهیمی ابوی شهید حاج ابراهیمی
 
 هنرور-  دادپرور - مقصود اسحقی
دادپرور - هنرور

کهریز حسن علی خان و نمایی از کوه آناقیزلی
در این عکس یک پدیده زمین شناسی هم بخوبی نشان داده شده است و آن ناپیوستگی زاویه دار است
لایه های زیری که مارنی و در اصطلاح محلی کپیر گفته می شود  اول در دریا تشکیل شده اند
بعد یک حرکت تکتونیکی لایه ها را بالا آورده
و بعد فرسایشی انجام شده   و بعد پیشروی دریا و رسوب گذاری مجدد و بعد تکتونیک لایه های تراورتن ( آهکی ) را باز بلند کرده است .
----------------------------------------------------------
Image result for ‫خرید ساعت شماطه دار‬‎
ساعت سه ستاره


این عکس پایینی استاد هنرور از  ردیف عکس های بدون شرح ها هست این  حرفها  تعریف  خشک و خالی  نیست بلکه  درک بنده است.
استادی چهار فصل  و در دل آن همیشه بهاری .
آن روزهایی که آهنگ ها و ملودی های  نرم و ملایم  گوشی های همراه موجود نبود این ساعت سه ستاره  داشت با جدیت تمام بر کار آموزگاران، کارمندان و دانش آموزان و دیگر شغل های شریف با زحمت  از قبیل نانوایی - رانندگان  اتوبوس های واحد و ....... خیلی های دیگر که نیاز به سحر خیزی داشتند نظارت می کرد .
   ساعت سه ستاره   گویای تاکید بر  وقت شناسی و مسئولیت هست.
 این ساعت شماطه دار  اگر چه در  دمادم صبح های  امتحان دل  بیخواب و کم خوابیده خیلی ها را با صدای بی بدیل خود کباب کرده بود . اما باز ممنون بودن همه ما را از خودش حفظ کرده و رضایت نامه گرفته  است و دلیل این امتنان را استاد دارد تایید می کند چه اگر تایید نمی کردند حاضر نمیشدند از این عکس و  ساعت مذکور با صدای جیغ گونه   و از خواب پرانش پرده برداری نمایند .
از ساعت که بگذریم در این ایام مبارک  رمضان دعایی برای کل ملت ایران و علی الخصوص برای بزرگان و ریش سفیدان  عزیز مان داریم .
امید است تمامی مادران و پدران بزرگوار ما و از جمله آقای هنرور در سلامتی و  بهروزی زندگی کنند و  ما نیز از نعمت حضور شان بهره مند گردیم و نصیحت ها راهنمایی هایشان چراغی برای راه ما   .
مرکب دواتشان همانطور که در عکس می بینیم همیشه همیشه تر باشد .
و خیلی افسوس که بنده نتوانسته ام که در کلاس درس ایشان شلوغی بکنم (از دوستان چه پنهان این شلوغی را در کلاس آقای حاج ابراهیمی کردیم )
 


نوع مطلب : چورس و چایپاره 

داغ کن - کلوب دات کام
نظرات() 




Admin Logo
themebox Logo



شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات