من از پشت شب های بی خاطره
من از پشت زندان غم آمدم
من از آرزو های دور و دراز
من از خواب چشمان نم آمدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک آسمان بخشش بی طلب
تو بر خاک تردید باریده ای
روز نفس نفس زنان
روبه سراب میروم
خشک گلو و تشنه لب
به عشق آب میروم
شب که به خانه میرسم
شکسته بال و خسته جان
در غم فدای دگر
باز به خواب میروم
از مرد خشک شاخه گل
توقع جوانه نیست
اسب نفس بریده راه
طاقت تازیانه نیست
فرشته ی نجات من
دیر به من رسیدی
من دیگه مردم ...