محاکمه در خیابان
به نام خیانت
شاکی روزگار منم تموم این شهر متهم
یه حادثه چند ساعته با من میاد قدم قدم
زخما دهن وا می کنن وقتی دل از دشنه پره
دست منو بگیر که پام رو خون عشقم می سره
بگو که از کدوم طرف میشه به آرامش رسید
وقتی که تو چشم هر کسی برق فریب و میشه دید
راه ضیافت و به من دستای کی نشون میده
وقتی که حتی گل سرخ این روزا بوی خون میده
وقتی زندگی با چاقو قسمت میشه
وقتی رفاقتا خیانت میشه
محکمت رو تو خیابون برپا کن
وقتی که عشق هم رنگ مرگ میشه
تمرین مرگ میکنم تو گود این پیاده رو
یه چیزی انگار گم شده توی نگاه من و تو
دارم به داشتن یه زخم تو سینه عادت میکنم
دارم شب هامو با تن مرگ قسمت میکنم
[ چهارشنبه 2 مرداد 1392 ] [ 11:58 بعد از ظهر ] [ علی023 ]
[ یه قطره اشک() ]