یزد
صحبت حُکّام ظلمت شب یلداست!
به نام حضرت دوست
تنهایی و تاریکی و شرایط زمانه، هیچگاه برایم تا یه این اندازه وهم انگیز نبوده است؛ برای من که هزار آرزو در دل دارد و روزگاری شوقی داشته است و هنوز هم آرمانی در سر دارد؛ این مقدار تناقض، سردرگمی می آورد!
زمان خوبی برای یه چالش کشیدن نقشه راه است، چه کرده ایم و چه باید کرد؟
خانه سرد است؛ فِسُرده ام، کاش آتشی مرا گرم می کرد؛ دلم برای کرسی میان اتاق و بکی که حرارتش به من امیدی ببخشد به تنگ آمده است؛ دریغ از صاحبدلی!
به فالی یا تغییر حالی امید دارم، اما چه سود؟
کوچه ها خالی است؛ خاطرات رونق بازار، حسرت انگیز است؛ هوس لبوی داغ دارم، کجا رفتند مردمان؟
بیرون خانه را می نگرم، کسی نیست؛ چه وحشتناک است!
سیاهی، ارواح خبیث را حاکم می کند؛
کاش می توانستم حرکت و جنبشی داشته باشم، آنقدر تغییر هزینه داشته که دیگر مارگزیده شده ام.
هیولای درون و برون مرا به وادی شک می برد؛ نکند جهان خالی شده است؟!
چاره ای نیست؛ این قُرُق باید بشکند!
از بروز مطالباتم نمی ترسم، از مصادره حضورم، هراسانم.
خود را مدت هاست در خودم زندانی کرده ام، تارک دنیا نیستم اما از دیگران بریده ام؛ یه هر که دل می بندیم دل می شکند!
شب یلداست، باز خواهم نوشت؛ از حرکت، از حضور، از باهم بودن؛ شاید این واژگان، کلماتی شود و کسانی که احساس بی نیازی کاذب دارند را به خود آورد، باید با وجود همه دلخوری ها، دوستانم را بیابم تا یاد آورم تافته ای جدا از آن ها نیستم؛ باید ازهمه حکامی که خود را برتری داده اند تَبَرّی بجویم که تَفَرعُن و اِسِتِعلا؛ ظلمت است، چه تفاوت میان محمود و شاه شجاع در این حکایت؟
شبی دراز را گذرانده ام، صبح نزدیک است، وحدت، نور را می آورد و دور می کند ظلمتِ خودکامی و استبداد را؛ باید تلاش کنم برای زمینه سازی ظهور منجی، برای پاکی خود و یافتن خوبان؛ فرشته خواهد آمد وقتی دیوان فروهشته شوند و پاک شود دفتر ایام!
در میان مردم دعا می کنم برای گشایش، برای فرج؛
می خوانم:
نور ز خورشید جوی بو که بر آید!
#سیدصدرا
نقل نوشته با ذکر نام نویسنده و طلب آمرزش برای پدر و مادر مزید امتنان است.
بهار آمده لست اما خانه خالی است؛
چند روز تا بهار باقی است می خواه پیشاپیش تبریک بگویم
ودر تبریکم آن قدر محبت باشد که نه تا لحظه سال تحویل
که برای همیشه
مهربانی جاری باشد!
سال های گذشته و روزگار قبل که به تاریخ پیوسته است
غم دیروز غم دیروز است
و آینده هم که نیامده
من اکنون با گرمای لطف
با فروغ رحمت
در اوج هستم!
و امیدوارم
این شادابی در من ماندگار بماند
حال تا نوروز امسال یا تا هر روز نوی دیگر!