Admin Logo
themebox Logo



تاریخ:پنجشنبه 4 تیر 1394-11:46 ق.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

نردبان عشق

یزد 
مارکار
خانه ام نزدیک است 
خانه ام خشت و گلی است 
در کنار یک باغ
باغچه اش پر از گل
و حصارش از خار
نتیجه تصویری برای نردبان

کودکی هایم خوش
بادگیر:
خنکایش 
آب بازی در حوض
داربند انگور:
عصر تابستان 
من چه چابک بودم
نردبان را 
بالا رفتم
پشت دیوار
دختر همسایه خاله بازی می کرد 
چشم' خود کردم(دزدیدم)ودیگر'
نرفتم بالا 
نردبان
 سالها ماند آنجا
حسرت کندن انگور 
ماند در دل من
ونفهمیدم 
که چرا  بازی عروسک ها 
داماد نداشت

نتیجه تصویری برای نردبان
کوچه ی ما
 نوروز
عطر داشت
بوی بهار نارنج
پدر پیر 
خزان
نردبانی که، بالایش بود
بیامد پایین
و به دستم داد 
نارنج
در دلم ماند 
به امانت 
مهر پدر
نتیجه تصویری برای نردبان ستاره
نیم شب 
آسمان، باغ خداست
دست بردم که بچینم 
میوه ی باغ بهشت 
یادم آمد'
نردبان می خواهد
پله ی مهر و عطوفت
برساند'
 دست من را به سماء
نردبان، عشق 
به ما داد 
میوه ی باغ بهشت  
پسرم امیر حسین 
دخترم هستی را 
نتیجه تصویری برای نردبان عشق
نردبان ها خوبند
گاه' کودکی فاطی است
گاه' ذکر زندگانی است، نقل اوج است و فرود
گاه' هم دست افشانی است، رقص وسماع 
نردبانی هست که نمیبینی!
روی آن ایستادی
آن ؛
لطف خداست!




نظرات() 
دنبالک ها: رادیولوژی قشنگ است 

تاریخ:دوشنبه 22 بهمن 1397-02:54 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

گلدسته

گلدسته
به نام حضرت دوست
هر شهر و روستایی را ببینیم، نشانه ای وجود دارد که نماد آن جاست؛ برج، عمارت، کاخ، تندیس و حتی میدان می تواند سمبل نقطه ای جغرافیایی باشد!
اما گاهی دین، فرهنگ، رفتار و حتی شغل و لباس ساکنان مناطق گوناگون مشخصه آن واحدهاست!
در بیشتر جوامع اسلامی مسجد و معماری آن نمود فرهنگ و تمدن است؛ مناره ها چون فانوسی، راهنمای گمشگشتان طریق می باشند!
اما نشان مسلمانی تنها نمی تواند منحصر به ظواهر باشد؛ مگر می شود در جامعه ای بی ایمانی باشد و به اتکای ظاهر، آن را اسلامی نامید؛ مگر با کاخ های الحمراء و الخضراء، مدینه النبی احداث شد؛ درست است که پیامبر با فتح مکه، خانه خدا را از بت ها پاک کرد اما فتح مبین، خاطره تسخیر بدون خونریزی او و پذیرش دین از سوی ساکنان این شهر است!
کاش حاکمان و مردمان بتوانند ایمان را در جامعه رونق دهند آن وقت خداوند برکت را برایشان فرو می فرستد؛
شهر گل و بلبل تنها با گلدسته به وجود نمی آید، حتما که نباید بلال نام محمد را شهادت دهد؛ باید دلها گلستان باشد آن وقت حتی یک شاخه گل هم صلوات را بر می انگیزد و نامش گل محمدی می شود!

#سیدصدرا




نظرات() 

تاریخ:چهارشنبه 12 دی 1397-11:57 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

زمستان داغ

رمستان است؛ اما دارم می سوزم!

بگو که تو این جا بوده ای؛
در دلم،
خاطرم!
تب ندارم؛
شور داشتن تو مرا این چنین می سوزاند!
حتی اگر خواب باشد؛
آیا این حرارت تعبیر ندارد؟!


نظرات() 

تاریخ:سه شنبه 4 دی 1397-12:16 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

اکبر

اکبر

به نام حضرت دوست
یکی از محدودیت های بشر پرواز است
بر من که به گوشه نشینی عادت کرده ام، دیدن کسانی که به کارهای مخاطره آمیز مشغولند ؛ تعجب آور است اما علاوه بر دلبستگی به عزیزانم ونگرانی ها؛ جز صفت خطیر نامی بر اعمال آنان نمی دهم چرا که بیشتر حسرت کسی را می خورم که پرواز می کند و این موضوع البته تا زمانی است که ریسک به شانس بیرزد و البته می دانم هر کس باید خودش را قضاوت کند!
قطعا تجربه کردن کارهای پرخطر با عقل سودانگار، هم نمی سازد و بی باک را جز عشق، توجیه کننده رفتار متهورانه نمی باشد!
از عشق گفتم که خود تعریف دارد و "عشق هایی که از پی رنگی بود؛ عشق نبود عاقبت ننگی بود"
اما چرا من هم می خواهم تجربه پرواز داشته باشم
"آزمودم عقل دوراندیش را؛ عاقبت دیوانه ساختم خویش را"
نقطه آغاز برای شناخت پیرامون، سفر است با سیر و سفر است که سرزمین های دیگر را می شناسی و چون کوه ها و بیابان ها را ببینی به داشتن قطعه ای کوچک مغرور نمی شوی!
بالای کوه که می روی و کوهپایه را می نگری؛ خانه ها کوچک می شوند و آدم ها ریز؛ اما پرواز چیز دیگری است از آن بالا دنیا خیلی کوچکتر می شود و در عین کوچکی تو در دل خویش بزرگ می شوی!
باید حرکت کرد: "به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل؛ وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم"
اما هر چقدر هم بر گیتی اشراف داشته باشی تا در قالبی اسیر باشی؛نمی توانی به ملکوت دستیابی!
گویا باید عروج کرد به معراج رسید و هر کس این حقیقت را به ازای قیمتی در می یابد!
دَوَاؤُکَ فِیکَ وَ مَا تَشْعُرُ
وَ دَاؤُکَ مِنْکَ وَ مَا تَنْظُرُ
وَ تَحْسَبُ (تزعم) اَنَّکَ‌ جِرْمٌ‌ صَغِیرٌ
وَ فِیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الْاَکْبَرُ
وَ اَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی
بِاَحْرُفِهِ یَظْهَرُ الْمُضْمَر
‌ای انسان، داروی تو در درونت وجود دارد در حالی‌که تو نمی‌دانی و دردت هم از خودت می‌باشد اما نمی‌بینی.
آیا گمان می‌کنی که تو موجود کوچکی هستی در حالی‌که دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!
‌ای انسان، تو کتاب روشنی هستی که با حروفش هر پنهانی آشکار می‌شود.

این متن را به یاد همه عزیزانی که شجاعانه مرزهای توانایی را شکستند؛ نوشتم!
#اکبرخانجانخانی
#علی_صالحی

#سیدصدرا

ادامه مطلب

نظرات() 

تاریخ:شنبه 5 آبان 1397-11:26 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

پیوند


پیوند
به نام حضرت دوست

نشسته ام تنها؛ حتی اگر در جمع هم باشم؛ تنها هستم!
در مجالس خانوادگی، آن چیزی که بیشتر ازهمه تو را آزار می دهد؛ جدایی ها و شکاف بین افراد است؛
آخر گروهی که ازیک ریشه اند چرا باید این قدر از هم دور بیفتند!
نوروز بشود یا مراسم عروسی و یا خدای ناکرده عزای یکی از بزرگان خاندان، تا همه جمع شوند!
به فرض که همه جمع شوند هر کسی خود را در گوشه ای مشغول می کند یا در جمع گم می شود!
اما دیدن نوباوه ای تو را غرق تماشا می کند؛ کودکان آینه گذشته هستند؛ می توانی جلوه ای از خودت را ببینی!
کودکان ستاره هایی هستند که تو را حتی با کهکشان های دور پیوند می دهند؛ چگونه فضای غبارآلود نگذاشته است که اشتراک، حتی با هم نوع، دیده نشود؟!
دلم برای زمین می سوزد؛ برای جزایر دورافتاده از هم در زمین و آسمان!
دلم خوش است که در سرزمینی زندگی می کنم و شهروند شهری هستم و خانواده ای دارم؛ اما اگر دل کسی با تو نباشد؛ در جمع هم تنها هستی!
گاهی فکر می کنم که کشوری دارم دوست داشتنی اما مانده ام چه چیز اقوام و مردمان میهنم را در کنار هم نگاه داشته است؟
نژاد های گونه گون با زبان ها و لهجه ها و گویش های متفاوت! با آن که دین اکثریت یکی است اما مذاهب و فرقه ها بسیار است و هر کسی را هم طبع و طینت و عقیده ای است!
این ملت گذشته ای با قدمت دارد که در گستره بسیار وسیعی عرضه شده است؛ آریایی ها، اقوام مهاجر بوده اند که در عرصه قلمرویی که بخشی از آن ایران نام دارد؛ پراکنده شده اند!
اما بومیان ساکن چه شدند و چگونه این سرزمین را میزبانی نمودند؛ نامی که از نجابت برخاسته است؛ ریشه این میهمانی است!
خوشا اسطوره هایی که پایه های تمدنی را با مهر، بنیان گذاشته اند!
حقوق انسانی چون رعایت نشود؛ ملک را بقا نباشد و البته هزارها سال هم بگذرد؛ منشور کوروش ماندگار است و اگر او پیامبر هم نباشد؛ پدر تمدن است! کاری که او کرده هرگز تربیت ارسطو با اسکندر نکرده است؛ من هنوز هم نتوانسته ام؛ آن مقدونی را با لقب ذوالقرنین بخوانم اگر چه فرمانروایی او از بزرگترین امپراطوری ها باشد!  چگونه اسکندریه او را بر خرابه های تخت جمشید پذیرا باشم؟
سال ها بر سرزمینم حکومت کردند اما سلوک آنان را نمی خواهم!
زر و زور دوره ای می تواند حکومت کند و اگر با تزویر آغشته شود رنگ و لعاب می گیرد؛ اما آفتاب، روشنی بخش است و چون بتابد حقیقت نمایان می شود و اگر بتواند دل تاریک مردمانی بت پرست و جهالت زده را روشن کند؛ با قلب آماده دوستدار روشنایی چه می کند!
 آن قدر میراث نور محمدی ارزشمند است که ظلم ظالمان هم نتوانسته است؛ مهربانی حبیب خدا را از قلب مومنان خارج کند و وقتی فرزندانش مبشر دین باشند همه را گرد هم می آورد!
سالهاست این سرزمین مورد تاخت و تاز اقوام مهاجم بوده است اما جز مهربانی، هیچ سوغاتی ماندگار نبوده است و این مرز و بوم دارای فرهنگ والایی بوده است که سختی روزگار را با لطافت آمیخته است و متجاوزان متوحش را هضم کرده است و نه تنها داشته هایش را از دست نداده که دیگران را به ولایت خویش درآورده است؛ خواه چنگیز باشند یا تیمور؛ خواه هر اشرف و محمودی دیگر!
که این درخت تناور تا مهربانی و عشق دارد؛ پایدار است؛ اگر چه کاش صحنه هایی از ناملایمات را هم در کارنامه نداشت!
ایران محور عشق است و اگر چه ضربه خورده است اما هر کجا زمزمه محبت باشد؛ شورآفرین است!
چه کسی باور می کرد کشوری که هشت سال از سوی کشورهای عرب آزار دیده است؛ اکنون با همسایه اش، برادری را زمزمه کند!
همیشه غبطه کشورهایی را می خوردم که سابقه جنگ های جهانی را در کارنامه خود دارند اما برای منافعشان مرزهایشان را برداشته اند و با حفظ ملیت، با نام واحد، کشورهایشان را اداره می کنند؛ این کشورهای متحد بر مبنای منافع به هم آمیخته اند؛ ولی چیزی که ما را به هم نزدیک می کند؛ محور عشق به حسین است!
نه سابقه تاریخی تیسفون و بغداد و نه سرزمین مشترک که تا چند قرن پیش گاهی از آن ما بوده است؛ می توانست ما را آشتی دهد و نه منافع مشترک؛ که تعصب و غرور آنچنان آفت دارد که نگذارد ملت ها به یکدیگر گرایش یابند!
 کاش این محبت خالص بماند و اگر جز این شود پناه بر خدا؛ حسین هم وسیله می شود و آن گاه، باز خوبی قربانی می شود!
حسین وارث آدم است و آدم ریشه همه ما و میراث او  توبه ای است که با کلمات پذیرفته شده است؛ انسان اختیار را به عشق آمیخته است و کیست که نداند؛ حسین نور است و عشق او می تواند؛ آلایه ها را از دل بزداید و به راستی؛
#حب_ الحسین_یجمعنا!

#سیدصدرا

نقل مطلب با ذکر نام نویسنده و دعای خیر برای پدر و مادر؛ مزید امتنان است! 

@smjsadr


نظرات() 

تاریخ:دوشنبه 15 مرداد 1397-01:58 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

دولت بی گمان

همین اول کلام، دولت را معنا کنیم و چه بهتر از دهخدا باشد؛ 

"دولت. [ دَ / دُو ل َ ] (ع اِ) ثروت و مال. نقیض نکبت. مال اکتسابی و موروثی. (ناظم الاطباء). مال. مال و ظفر را دولت بدان سبب گویند که دست به دست میگردد. (از غیاث ). ثروت و مکنت و نعمت"
هرچند دولت در فرهنگ سیاسی، معادل حکومت و در معنای خاص برابر کابینه است اما
در این نوشتار دولت بهاقبال، بخت، طالع، نزدیک است!
"دولت بی گمان" را مادر برای اتفاقی که انتظارش را نداشت و یهویی پیش می آمد استفاده می کرد؛ خواه آمدن میهمان بود خواه خبر خوش دیگر؛ هر چه بود آن رویداد جنبه مثبت داشت و من آن را معادل"سوپرایز"  استفاده می کنم! 
مادر، بزرگ زاده بود و در این دولت آباد؛ قرار بود چه چیز او را شاد کند و شانس و بختش پیروز باشد؟!
خانزاده ام؛ از چهل سال بیش داشت که مرا از حضرت رضا طلب کرد تا خداوند به او فرزندی دنیایی، آخرتی عنایت کند؛ پس از چند پسر و دختر و نوه قرار بود چه تحفه ای باشم و چه تاجی بر سرش گذارم؟!
نمی دانم چقدر از انتظاراتش را برآورده کرده ام؟!
گاهی به خدا گاهی به رسول؛ گاهی به ادا گاهی به اصول؟!
اما هر چه بوده است؛ آمدنم؛ بهر امیدی بوده است که پدر و مادر خطر کردند!
ریسکی که در این روزگار جوانان کمتر انجام می دهند؛ بدیهی است که شرط اول فرزندآوری ابتدا ازدواج است!
دولتمردان ما در دوره های گذشته سیاست تنظیم خانواده را پیش گرفتند؛ و اکنون دچار بحران سالمندی شده ایم؛ هر چند با شرایط اقتصادی اگر شعار دوفرزند کافیست هم عنوان نشده بود؛ کسی توان سرآوری نداشت!
این سیاست مورد نقد است؛ حتی رهبری آن را یک رویکرد اشتباه عنوان می کنند!
اعتراف به اشتباه و اصلاح امور، پیروزی است هر چند هم کوچک باشد؛ غنیمت است!
کاش عذرخواهی یک فرهنگ می شد؛ هر چند جامعه نیز باید ظرفیت پذیرش داشته باشد؛ نباشد که اعتراف آنقدر دیر باشد که دیگر سودی نداشته باشد و از دیگر سو، پوزش طلبیدن مترادف رفتن باشد!
توقع بزرگی است؛ ما که توان ریسک کردن در موردی چون ازدواج را نداریم؛ انتظار داشته باشیم؛ بزرگان سیاستی را تغییر دهند؛ قبول دارم؛ فرهیختگان باید الگو باشند؛ اگر آنها فرهنگ عفو و آشتی را گسترش ندهند؛ چه کسی چنین کند؟!
 مگر آنها را چه کسی انتخاب می کند؟! البته می پذیریم که مردم نیز بر روش سیاستگزاران هستند!
از جوانان انتظار دارم؛ جوانانی که دنیا را تغییر می دهند؛ چگونه نمی توانند برای بخت خویش ترفندی بیندیشند؛ آیا خوشبختی ارزش خطرکردن ندارد؛ درست است که جامعه باید بستری را آماده کند و داربستی بسازد؛ اما جوان با روحیه تحول گرا چرا کاری نمی کند؟!
چرا دست کم در میان دانشجویان و روشنفکران که آرمان و عقل توأم است؛ پرداختن به ظواهر وجود دارد و آنها نیز نتوانسته اند برای رسیدن به هم، کاری انقلابی کنند؟!
دولتمندی با فرزانگی همراه است؛ می شود برای داشتن بخت خوش دست از برخی خواسته ها شست؛ سکه و مهریه خوشبختی نمی آورد؛ دوست داشتن است که سرمایه است!
زمانی که رونق نیست باید حرکت معکوس داشت؛
عشق مثل هل دادن ماشینی است که متوقف شده است؛ دینام را به حرکت می آورد و برق را به موتور می رساند و حالا باید سوخت و ساز انجام شود؛ با توقف، باتری هم دشارژ می شود!
کاش کارهای کوچک می کردیم و امید می پراکندیم؛ خنده های شاد جوانان مرا سوپرایز خواهد کرد؛  آنان دولت بی گمان من هستند و دولت به آن ها آباد است!
آرزو و امید در کنار هم قشنگ هستند!








نظرات() 

تاریخ:یکشنبه 14 مرداد 1397-03:50 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

مادرانه


در سریال پدر وقتی لعیا زنگنه گفت:
حامدم!
دلم ریخت؛
خدا رحمت کند محمدم را؛
حسن جوهرچی

نظرات() 

تاریخ:سه شنبه 9 مرداد 1397-05:30 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

امرداد زندگی

به نام حضرت دوست
✅این آرامش مرداد آدم را کلافه می کند؛ نگو که از آرامش بدم می آید؛ نه!
یک جور بلاتکلیفی به آدم دست می دهد!
ابرهای پنبه زده در آسمان در حرکتند؛ کم کم هُرم گرما تضعیف می شود اما هوا دم کرده است؛ آماس کرده است!
یک حالت نه جنگ و نه صلح است! 
✅شرایط سختی است؛ از یک دوره آرمان خواهی گذر کرده ایم؛ نه شکسته ایم که از نو شروع کنیم و نه برنده شده ایم اما هیچ کسی هم کاری نمی کند!
به نظر می آید؛ خبرهایی در راه است؛ مراحلی از صلح را پشت سر گذاشته ایم اما طرف مصالحه زیر قولش زده است!
در سپهر نظامی، جبهه مقاومت به نفع انحصارگرایی عمل کرده است؛ هشدار تنگه ها جدی است!
در صحنه حقوقی با دشمن در دادگاه لاهه هستیم!
ما در فشار اقتصادی هستیم و دشمن اگر شکست حقوقی بخورد باید جواب افکار عمومی را بدهد!
ما تجربه مرداد داشته ایم؛ قطعنامه پذیرفته ایم؛ دادگاه لاهه ندیده نیستیم اما نگران آنیم که برجام چگونه به فرجام خواهد رسید؛ ما زهر کودتای ۲۸ مرداد در خاطرات داشته ایم که چگونه مصدقمان به تبعید رفت!
✅این هوای دم کرده نفس کشیدن را مختل کرده است؛ باید مواظب بود؛ اتفاقی نیفتد تا سوخت وساز بیشترشود و تعریق را تشدید کند؛ باید به انتظار باد بود تا این جبهه ساکن را حرکت دهد و توموس را از بین ببرد!
✅دوره نقاهت است و شهریور در راه است؛ خدا کند تا آن زمان سرپناهی برای زلزله زده ساخته شده باشد؛ نکند نتوانیم به زندگی برگردیم؛ گرمازدگی ما را خفه نکند و آب آلوده بدن را تحلیل ندهد!
دوباره زندگی خواهد بود!
✅باید مواظب باشیم؛ شرجی هوا ناخدای کرجی را بیمار نکند؛ اختلاف کنیم قبل از رسیدن به ساحل از ترس بی آبی، دچار شورش می شویم؛ خبر قحطی، از خودش زودتر از پای درمی آورد؛ ترس برادر مرگ است!
 بادبانها افراشته باد؛ موجها درراهند؛
به چشمان ملوان جوان اعتماد باید کرد!
ساحل نزدیک است!

#سیدصدرا 



نظرات() 

تاریخ:شنبه 6 مرداد 1397-06:01 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

پانته آ؛ آئیش، اشکان، رامبد؛ ممنون خندوانه؛ که به فکر متین هستید!


پانته آ؛ آئیش، اشکان، رامبد؛
ممنون خندوانه؛
که به فکر متین هستید!
به نام حضرت دوست
در دوره ای که غم و اندوه، جنگ و استرس، همه جا را فرا گرفته است؛ نیاز به طنز و کمدی، بیشتر از هر موقع به چشم می آید!
صبح جمعه که می شود؛ احتیاجم به رادیو، افزون می شود؛ اما دیگر از نسل صداپیشگان خنداننده که خاک صحنه خورده اند؛ تنها خاطراتی باقی مانده است!
خدا روح منوچهر نوذزی و همه کسانی که دل مردم را شاد کرده اند؛ شاد کند!
دوره هایی بوده است که ممیزی اجازه نداد؛ به مرزهای نقد برسیم!
آن موقع که کیومرث با گل آقا بالاترین مجله انتقادی شد؛ همیشه نوشتار؛ فضای فکر را بیشتر گسترش می دهد!
فضا بازتر شد؛ اما ابتذال رشد کرد؛ شاید فضا همان فضای امنیتی بود و تنها روکش اصلاح به خود گرفته بود!
آقا ابراهیم در جواب نقد بنیادگرایان که چرا از روسری به جای حجاب برای نیکی کریمی در بوی پیراهن یوسف استفاده کرده است؛ گفت: گروهی با رعایت استاندارهای ممیزی بازیگران را بر تختخواب قل می دهند!
طبیعی است: ایرانی که تحریم را دور می زند؛ سانسور برایش، چیزی نیست؛ اما کاش این مبارزه منفی، مرزهای اخلاق را دور نمی زد!
خنداندن، راه هایی دارد و قرار دادن مخاطب در موقعیت های متضاد، یک راه است؛ اما هنر آن است که تضاد با فطرت نباشد!
هنر است؛ بدون توهین به قومیت ها و با احترام به تفاوت های انسان، آن ها را در مجموع آورد!
هنر است؛ بدون تحریک نیازهای جنسی؛ حرمت خانواده فزونی یابد!
هنر است؛ بدون حرف رکیک؛ از دایره واژگان درست استفاده شود!
ممنون پانته آ، که تذکر می دهی؛ که کودک پاک بتواند؛ خندوانه بیبند؛ به تئاتر بیاید و وقتی به سینما می رویم؛ کسی دست روی چشم بچه اش، نگذارد!
سپاس استاد آئیش؛ که اخلاق را گسترش می دهی!
آفرین اشکان؛ که تخصصی طنز را آموزش می دهی!
تشکر رامبد؛ از مدیریت خندوانه، تا در آن متین رشد کند!
خدا بیامرزد، خسروی شکیبا را؛
زنده باد فرید جینگل برد؛ 
خانه ات سبز!

#سیدصدرا 




نظرات() 

تاریخ:شنبه 6 مرداد 1397-05:57 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

خسوف



به نام حضرت دوست
ماه گرفت و خواندم نماز آیات را؛ هنوز چند ماه نگذشته است؛ رؤیت هلال ماه برایم مبشر نماز عید فطر بوده است!
خواندم نماز آیات را از آن جهت که نشانه ای از قدرت ‌خدا و پیش آگهی رستاخیز باشد!
اما خسوف ۱۳۹۷/۵/۵ یک ماه گرفتگی طولانی بود؛ فرصت بود تا گرفت ماه را به تماشا بنشینم و بنگرم که چگونه رخ ماه در نقاب می رود!
ماه خونین را ببینم؛ سرخ فام شدن آن قرص سیمین را بنگرم!
فرصتی شد تا من علاقه مند به جغرافیا از زمین فرا شوم و به آسمان بروم؛ راستی چه شد؛ که این عاشق گیتاشناسی در گِل بماند؛ کاش دست کم زمین شناس شده بودم؛ جهان شناس شدنم پیشکش!
از خود برون شدم و بر فطرت خویش نماز کردم!
اگر هلال عید را نتوانسته بودم ببینم؛ اکنون پس از گرفت ماه، هلال پس از خسوف، چشم مرا روشن کرد!
می خواهم دوباره نماز کنم اما نمی دانم این نماز را به چه نیت بگزارم؛  ماه برایم نشانه شده بود اما نه فقط آیت جلال که جلوه جمال و راهنما و روشنا؛ مَثَل نور است و طلوع دوباره و ظهور!
شاید این سپیدی نشانه پر شدن جهان از نور باشد پس از آنکه از سیاهی ظلم و جور پر شده است!
ممنون ای ماه که مرا از خود برون آوردی!

نظرات() 

تاریخ:سه شنبه 16 آذر 1395-09:13 ق.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

16آذر

Image result for ‫روز دانشجو مبارک‬‎
ادامه مطلب

نظرات() 

تاریخ:یکشنبه 11 مهر 1395-02:12 ق.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

آبانگان

مهر گذشت،

 آبان دریغ شد،

 در آذرم.

جگرم از تشنگی می سوزد؛

لبانم خشکیده است،

حال غریبی دارم!


من طلب دارم

یکی مرا سیراب کند

کجاست سقا؟

کجاست چشمه ؟

چرا باران نمی آید

تا مرا تغسیل کند

تعمید من به سوی ایمان باشد؛

چرا رود ها خشکیده اند

چرا آب را بسته اند

من در باتلاق فرو رفته ام!


کجاست پاک کننده ناپاکی

تا آهویی ازمن بزداید

آی ناهید!

آناهید!

از خرد دور مانده ام

کجاست آب حیات

تا مرا به پرورش برساند

به زایندگی


کو ساقی

تا من از

الهه آناهیتا به سوی او رهنمون شوم


آه خدای من

 مرا از معبدت مران


برسان باران هدایت را

تا بارور شوم

تا رویش را تجربه کنم


آه

عطش دارم

دلم می سوزد

در این بیابان

بزرگ

در این کویر سیاه

اگر ناجی به دستم جرعه ای بدهد

تا آخر بندگی اش خواهم کرد


آه

طلب، عطش می آورد

من پی صفایی خواهم دوید

من پای بر زمین خواهم زد

تا بجوشد زمزم

کاش بیاید آنکه عصایش را بر سنگ زند

تا بجوشد چشمه ها

تا 12 گروه سیراب شوند!

دل من هم که از سنگ نیست؛

آب مهریه عشق است

من دلبسته آبم،

ساقی بباید

تا مرا به کوثر رساند

من تشنه ام

در این کارزار

زینهار

آبشخورفرات به دست ناپاکان باشد

پس عباس علمدار موظف است سقا هم باشد

تا آب نیز نشانه ای باشد برای هدایت!

و تا این حرم، آسیابی قدرت شکن شود !

تا در این جام جم ببینی فلسفه تکامل را!

باید بنیوشم زیارت را

تا بنوشم

آه

تشنه ام

تشنه

ای وارثِ آدمِ توبه کننده ی بهرمندِ از کلمات!

 ای وارث موسی

کاش

 مرا هم  ازآب بگیرند و در کنار آب به محبوبم برسم  و دشمنانم در آب غرق شوند!

ای ذبیح الله

 ای وارث عیسی

مرا به طهارت برسان


نجاتم ده در این ظلمات 

ای وارث کوثر

بخواه

تا خدایت که مرا خلق کرد و زندگی بخشید

شفایم دهد

سیرابم کند

وهدایت

من

اسیر شده در دل ماهی ام

 

عاشقم

تشنه ام

عشق، عطش می آورد

وبارور می کند

تشنه ام

اشک عطش می آورد و باران می آورد

تشنه ام

خون عطش می آورد

وجاوید می کند

سیرابم کن

ای ساقی

ای شاهد

ای شهید

سید محمد جواد صدرالساداتی

یزد


می گویند عاشورای 61 هحری در مهرماه بوده است و

من درعاشورای 1394  در آبانگانی هنگامی که کودکانم در بیابان پویه می کردند بخشهایی از متن را با دهانی خشکیده واگویه می کردم و بر حال خویش اطرافیانم مویه می نمودم!

در اربعین امام حسین آن را تحریر نمودم!

نظرات() 

تاریخ:شنبه 10 مهر 1395-11:33 ق.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

جز زیبایی نمی بینم


شب است، سکوت هست، تاریکی هست ومن درظلمت هستم !

آن قدر تاریک است که با خود می پرسم : نکند !کورشده ام وتصور تاریکی مرا فرا گرفته است ؟

 در خود غوطه ور می شوم.

نکند ! چیزی جزتاریکی وجود ندارد؟

 این پرسش قبل از آن که پاسخ بیابد مرا به گذشته می برد . شاید بتوانم جوابی  بیابم ! اما گذشته ای...

برای خواندن مطلب ادامه را کلیک کنید!


ادامه مطلب

نظرات() 

تاریخ:شنبه 13 شهریور 1395-01:01 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

زنده باد زندگی



نظرات() 

تاریخ:شنبه 26 تیر 1395-02:09 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

تشکر و اعتذار

از اوییم و به سوی اوییم

سلام و سپاس و آرزوی سلامتی 

چندین روز از ارتحال پدرم، مرحوم حاج میرزا سید محمد رضا صدرالساداتی گذشت؛

 ایام سختی را گذراندم و پیام های همدردی شما آرامشی بر قلب شکسته ام بود

دلم را خوش کردم به خاطرات پرستاری از پدر و عروج ملکوتی ایشان

اما همچنان امید به طلب آمرزش دارم و

سپاس برای همدردی دوستان.

حالا می فهمم حال کسانی که داغ دیده اند اما نمی دانم زمانی که دوستانم نیاز به همدردی  داشته اند آیا بجا گفته ام یا...

پیام هایتان را برای روزهای دلتنگی نگه داشته ام،

روزهای که انسان در تنهایی اش غصه می خورد!

از همه عزیزانی که در مراسم تشییع، پرسه و ترحیم ، سوم وهفتم و چلم شرکت نموده اند

 سپاسگزارم؛

از همه ی دوستان، آشنایان، همشهریان، همکاران،همسایگان، اقوام و به ویژه علما و روحانیون، خوانین و بزرگان, دانشگاهیان و استادان ، دانشجویان، بازاریان، روزنامه نگاران، همکاران بیمارستان حضرت سیدالشهدا(ع)، همکاران دانشگاه علوم پزشکی یزد و همکاران بیمارستانهای استان،  همکاران رادیولوژی، همکلاسی های دانشگاه و مدرسه و دوستان مدارس جامعه تعلیمات اسلامی، اعضای گروه های مجازی و اهالی یزد و طزرجان و طزنج 


 

امیدوارم خبر سلامتی و خوشبختی و شادی هایتان غصه و غم را از دل هایمان بزداید و خداوند برای همه، با خوبی جبران نماید.

سید محمد جواد صدرالساداتی


ادامه مطلب

نظرات() 

تاریخ:جمعه 7 خرداد 1395-10:40 ب.ظ

نویسنده :سید محمدجواد صدرالساداتی

خواب

خواب
 
شیرین تر از خواب 
خواب شیرین است 
اما همین خواب که تجدید قوا و فراموشی درد ها است؛
می تواند رنج آفرین باشد!
آرامش روزگار تو را خواب می کند و این مدهوشی، سرمایه ات را به  تاراج می دهد!
رانندگانی هستند که مهارت خوابیدن حین سفر را دارند و مدت خوابیدن خود را کنترل می کنند اما اگر این خواب عمیق شود، فاجعه آمیز است.
در جاده های یکنواخت و طولانی آسفالت را موج دار می کنند تا اگر راننده ای ناخواسته چرت می زند هوشیار شود!

خدایا از تو سپاسگزارم که با هشدارهایت مرا به خود آورده ای!
تا دچار حجاب نشوم 
تا نخوت و غرور مرا نرباید
 من در بارگاه تو هیچم اما 
برای توهم و تکبر
 که نفس بهانه نمی خواهد!
خدای من سپاس
 که بی چیزیم را به من نمایانده ای 
اما رحم کن و خود را از من دریغ منما!

#سیدصدرا 



نظرات() 



  • تعداد صفحات :9
  • 1  
  • 2  
  • 3  
  • 4  
  • 5  
  • 6  
  • 7  
  • ...  
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات