غزلخانه
باید از عشق بسازم غزلی قابل تو | غزلی ناب و صمیمانه به وزن دل تو
صفحه نخست         تماس با مدیر         پست الکترونیک        RSS         ATOM

چشـــم میگوید:

نیـــست

شعـــر میگوید:

هســـــت

 

 

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را
هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری
در من قفسی هست كه می خواهدم آزاد

ای باد تخیل ببر آنجا غزلم را
کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد
آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم
یك عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار كه دندانزده غم شود ای دوست
این سیب كه نا چیده به دامان تو افتاد


محمد علی بهمنی
 





نوع مطلب : محمد علی بهمنی، 
برچسب ها : اشعار محمد علی بهمنی،
لینک های مرتبط :
جمعه 23 اردیبهشت 1390 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

شده هرگز دلت مال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟
نگاهت سخت دنبال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

برایت اتفاق افتـاده در یک کافه ی ِ ابری
ته ِ فنجان ِ تو فال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

خوش و بش کرده ای با سایه ی ِ دیوار وقتی که
دلت جویای ِ احوال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

چه خواهی کرد اگر هربار گوشــــی را که برداری
نصیبت بوق ِ اشغال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

حواس ِ آسمانت پرت روی ِ شیشــه های ِ مه
سکوتت جار و جنجال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شب ِ سرد ِ زمستانی تو هم لرزیده ای هرچند
به دور ِ گردنت شال ِ کسی باشد که دیگر نیست؟

تصور کن برای ِ عیدهـــای ِ رفته دلتنگی
به دستت کارت پستال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شبیـه ِ ماهی ِ قرمز به روی ِ آب می مـانی
که سین ات هفتمین سال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شود هر خوشه اش روزی شرابی هفتصد ساله
اگر بغضت لگدمال ِ کسی باشد که دیگـر نیست

چه مشکل می شود عشقی که حافظ در هوای ِ آن
الا یا ایها الحال ِ کسی باشد که دیگر نیست

رسیدن سهم ِ سیب ِ آرزوهــایت نخواهد شد
اگر خوشبختی ات کال ِ کسی باشد که دیگر نیست

شهراد میدری





نوع مطلب : حسین میدری (شهراد)، 
برچسب ها : اشعار شهراد میدری،
لینک های مرتبط :
شنبه 18 مرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

به تو وابسته ام، مانند سربازی به سربندش
تو معروفی به دل بردن، مونالیزا به لبخندش

به تو تقدیم کردم از همان اول، دلت را زد
بهای شعرهایم را بپرس از آرزومندش!

تو تا وقتی مرا سربار می بینی،نمی بینی
درخت میوه را سرشار خواهد کرد پیوندش!

هنر، راه آمدن با مردمان دست و پا گیر است

همیشه کفش، تقدیرش گره خوردست با بندش

چه حالی داشتم با رفتنت؟ سر بسته می گویم
شبیه حال مردی لحظه ی اعدام فرزندش

حسین زحمتکش





نوع مطلب : محمد حسین نعمتی - حسین زحمتکش - محمود سنجری، 
برچسب ها : اشعار حسین زحمتکش،
لینک های مرتبط :
شنبه 18 مرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته

احیا نگرفتم تو بگو چند فرشته
صف از پی صف تا به اذان آمده رفته؟

پلکی زده ام خواب مرا آمده برده
پلکی زده ام نامه رسان آمده رفته

امسال نبرده ست مرا روزه، فقط گاه
بر لب عطشی مرثیه خوان آمده رفته

من در به در او به جهان آمده بودم
گفتند کجایی؟! به جهان آمده رفته

ترسم که به جایی نرسم این رمضان هم
آن قدر به عمرم رمضان آمده رفته ...

محمد مهدی سیار





نوع مطلب : محمدمهدی سیار - عبدالحسین انصاری - امیرعلی سلیمانی، 
برچسب ها : اشعار محمد مهدی سیار،
لینک های مرتبط :
چهارشنبه 1 مرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمی کنی ؟
خدای چاره ساز را چرا صدا نمی کنی ؟

به هر لب دعای تو فرشته بوسه می زند
برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی؟

ز پرنیان بسترت شبی جدا نبوده یی
پرند خواب را ز خود چرا جدا نمی کنی؟

به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی؟

سحر ز باغ ناله ها گل مراد می دمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی؟

دل تو مانده در قفس جدا ز آشیان خود
پرنده ی اسیر را چرا رها نمی کنی؟

ز اشک نقره فام خود به کیمیای نیمشب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمی کنی؟

به بند کبر و ناز خود از آن اسیر مانده ای
که روزی عجز و بندگی به کبریا نمی کنی؟

مهدی سهیلی





نوع مطلب : مهدی سهیلی، 
برچسب ها : اشعار مهدی سهیلی،
لینک های مرتبط :
شنبه 28 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

گذاشتم که بسوزم، بهار قسمت نیست
که هر که دود نشد زیرِ بارِ منّت نیست؟

منم که ساز ِ خودم را زدم ، اگر کفر است
نمازِ مردمِ دیوانه با جماعت نیست

اگر چه سجده نکردم، قبول کن بی شک
عبادت از سرِ اجبار هم عبادت نیست!

تمامِ عمر به بدنامی‌ام نفهمیدم
که آخرین ثمر دوستی خیانت نیست

سکوت می‌کنم اما نه از رضایت، نه!
که گاه سرزنشی جز قبول تهمت نیست

بهار رفت و زمستان زغالمان گل داد
بهار فصلِ درختان بی‌لیاقت نیست

مجیدعزیزی





نوع مطلب : یاسر قنبرلو - مجیدعزیزی، 
برچسب ها : اشعار مجیدعزیزی،
لینک های مرتبط :
دوشنبه 16 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

زمین شناس حقیری تو را رصد می کرد
به تو ستاره خوبم نگاه بد می کرد

کنارت ای گل زیبا، شکسته شد کمرم
کسی که محو تو می شد مرا لگد می کرد

تو ماه بودی و بوسیدنت  نمی دانی…
چه ساده داشت مرا هم بلند قد می کرد

بگو به ساحل چشم ات که من نرفته چطور
به سمت جاذبه ای تازه جزر و مد می کرد؟!

چه دیده ها که دلت را به وعده خوش کردند
چه وعده ها که دل من ندیده رد می کرد

کنون کشیده کنار و نشسته در حجله
کسی که را شما را همیشه سد می کرد

کاظم بهمنی





نوع مطلب : کاظم بهمنی ، 
برچسب ها : اشعار کاظم بهمنی،
لینک های مرتبط :
شنبه 14 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

ایزد که سینه های تو را سار کرده است
بیش از دو ماه روی لبت کار کرده است

با این هدف که روی من و ماه کم شود
در صورت تو دقت بسیار کرده است

آن کس که شیخ دشمن سازَش خطاب کرد
با چنگ خویش موی تو را تار کرده است

اعجاز کرده است که در ابروان تو
طی دو شب دو ماه پدیدار کرده است

یک لایه پنبه جان مرا حفظ می کند
از آتشی که در تنت انبار کرده است

آتش نهاده در تنت و پیش روی من
اخم تو را علامت هشدار کرده است

با این همه همیشه لب روزه دار من
از راه دور با لبت افطار کرده است

غلامرضا طریقی





نوع مطلب : غلامرضا طریقی - حامد بهاروند - محسن مظلومی ، 
برچسب ها : اشعار غلامرضا طریقی،
لینک های مرتبط :
یکشنبه 8 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

هر نسیمی كه نصیب از گل و باران ببرد
می تواند خبر از مصر به كنعان ببرد
 
آه از عشق كه یك مرتبه تصمیم گرفت:
یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد
 
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری
كه بخواهد دلی از دختر یك خان ببرد
 
ماهرویی دل من برده و ترسم این است
سرمه بر چشم كشد، زیره به كرمان ببرد
 
دودلم اینكه بیاید من معمولی را
سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد
 
مرد آنگاه كه از درد به خود میپیچد
ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد
 
شعر كوتاه ولی حرف به اندازه ی كوه
باید این قائله را "آه" به پایان ببرد
 
شب به شب قوچی ازین دهكده كم خواهد شد
ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد!
 
حامد عسکری





نوع مطلب : حامد عسکری، 
برچسب ها : اشعار حامد عسکری،
لینک های مرتبط :
جمعه 6 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

اتاقی بود و تختی بود و بازی با عروسک بود
تو از آغاز، دنیایت همین اندازه کوچک بود
 
تو معنای پریدن تا کجاها را ندانستی
تمام درکت  از پرواز اوج بادبادک بود
 
در آن سو هفت شهر عشق را عطار می گردید
در این سو بین رفتن تا نرفتن پا به پا شک بود
 
ندانستی نمی شد با عروسک ها عروسی کرد
که از آغاز این تصمیم امری نامبارک بود

نصیحت با تو؟! اما نه! خودم را خسته می کردم
نمی شد بیش از این دریافت با ذهنی که کودک بود
 
پشیمانی، پشیمانی، پشیمانی، پشیمانی
و پایان همان روزی که می گفتند اینک بود
 
 محمد سلمانی





نوع مطلب : محمد سلمانی، 
برچسب ها : اشعار محمد سلمانی،
لینک های مرتبط :
جمعه 6 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

باز کـن ! فــرق نـــدارد چـــه شــرابــی بـاشـــد
از در مــسجد و مـیـخـانـه نـبایــد تــرســیـد

راز بــد مـســت شــدن در خـُـم می پـنهان است
سر بکش ! از دو ســه پـیـمانــه نباید ترسـیـد

بگذر از مــردم ســجـّـاده نـشـیــنی کـه هــنـوز
نرسـیــدنــد بــه ایـــمـــان ِ "نـبـایـد ترســیـد"

عـاقــلان اهـل سکوت اند اگر حـرفی نـیـســت
از هــیاهــوی دو دیــوانـه نــبــایـد تــرســیــد

گاهــی از حــادثــه ای تــلــخ گـــذشــتــم امّــا
گـاهــی از هــیـچ تـریــن حادثه بـاید تــرسـیــد !

مـن از آن روز کـه قـومم به شب آلـوده شـود
و خــدا حــکــم به طــوفــان نـکــند می ترسم

مــن از آن مــســجــد و مــحراب فـراوانی که
برکــت ســفــره فـــراوان نــکــنــد مــی ترسم

نـه کـه از بـوسه ی معـشـوق بـتـرسم ! هرگز
از گـنـاهـی که پـشـیـمـان نـکــند مــی ترسـم !

مــن از این زنـدگی ِ ســـخـت اگــر آخرِ کـار
مــرگ را ســـاده و آســان نکــند می تـــرســـم

هــمــه از داشــتــنِ جـان گــران مـــی تــرســند
من ولی بـیـشـتـر از بـار گــران مـــی تـــرســم

افـتـخـارم هــمــه اش زخـمِ جـگر داشـتــن اسـت
چه کسی گـفــتـه که از زخــم زبان می ترسم !؟

دست نانوایی تان نیست خدا روزی ِ ماست
ای که پنداشته اید از غــم نــان می ترسم !

می رسد روز بزرگی کـه نمی دانم چیست ...
من از آن روز ... از آن روز ... از آن می ترسم ...

یاسر قنبرلو





نوع مطلب : یاسر قنبرلو - مجیدعزیزی، 
برچسب ها : اشعار یاسر قنبرلو،
لینک های مرتبط :
جمعه 6 تیر 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

صوتت - اگر چه حنجره ات ساز بادی است!-
یادآور صدای سه تار "عبادی" است!

اندام تـو میـان كمـربنـد كافـرت
چون شِعب، در محاصره ی اقتصادی است!

رنگین كمان به پیروی از ابروان تو
پیوسته در تصور من، نوك مدادی است

هر جمعه شب، به عشق تو تا مسجد آمدن
مثل نماز جمعه سیاسی - عبادی است!

آغوش من برای همیشه از آنِ توست
سلول تنگ سینه ی من، انفرادی است

با اینكه با تو زندگی نوح هم كم است
بی تو همین دو نصف نفس هم زیادی است

همراه من بمان كه به ناباوران عشق
ثابت كنیم شاكله‌ی عشق، شادی است

ثابت كنیم گسترش عشق در جهان
واجب تر از مبارزه با بی سوادی است

غلامرضا طریقی





نوع مطلب : غلامرضا طریقی - حامد بهاروند - محسن مظلومی ، 
برچسب ها : اشعار غلامرضا طریقی،
لینک های مرتبط :
دوشنبه 19 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

تورا از بین صدها گل من احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم

...شدی نزدیک وهی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را، من هم ولی نازو ادا کردم

شد آغاز ارتباط ما بدون فکر وبی منطق
لگد کردم غرورم را ووجدان را رها کردم

پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9
خودت را کشتی وآخر شمارا تو صدا کردم

وکم کم این پیامک ها عجیب ومهربان تر شد
ومن هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم

نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رۆیا دودستم را فرو توی حنا کردم!

به فکر مهریه بودم جهازم را چه می چیدم
من احمق ببین حتی که فکر شیر بها کردم

از آن شب ساعت 9 من پیامک می زد م هرشب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم

...شدی تو بی خیال ومن شدم هی بی قرار تو
تو هی برمن جفا کردی، من احمق وفا کردم

ولی رفتم به یک مسجد، بلاتکلیف ومستأصل
برای آن که برگردی فقط نذرودعا کردم

جواب آمد که: «واثق شو به الطاف خداوندی
مگرکوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم؟»

...من امشب بی خیال تو ردیف وقافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمی کردم !

معصومه پاکروان





نوع مطلب : هما میر افشار - زهرا غفاری - سارا جلوداریان - معصومه پاکروان، 
برچسب ها : اشعار معصومه پاکروان،
لینک های مرتبط :
دوشنبه 19 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

ای رهگذر کوچه احساس کجایی؟
محبوب ترین عابر شبهای رهایی

تا خال لبت نقطه حساس وجود است
حساس ترین منطقه در منطق مایی

ای ناب ترین حادثه عشق در این بزم
دور از نظرت میکده را نیست صفایی

ای خوب ترین منظره در چشم ملائک
برروی زمین ناب ترین عکس خدایی

دلتنگ تواینبار گل وباغ و بهارند
ای کاش گل نرگس من زود بیایی

مجید مسیحا





نوع مطلب :
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
جمعه 9 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

 

ای قافیه پرداز غزلخانه ی احساس
دستان تو معنای کریمانه ی احساس

ای ساده ترین معنی ایجاز مضامین
پرشور ترین نغمه ی مستانه ی احساس

دلسوخته ی شمع وجودت شده انگار ...
معصوم ترین دختر پروانه ی احساس

تنهاییم از هفته و از ماه گذشته ست
دستی بکش از لطف تو برشانه ی احساس

موزون تر از آواز قناریست نگاهت
تقدیم تو یک جرعه ز پیمانه ی احساس

چشمم همه فرش است مبارک قدمی نه
بر کلبه ی ناچیز و فقیرانه ی احساس

در پای قدمهای بلندت ، دل تنگم
بر خاک رهت ، سجده ی شکرانه ی احساس

روزی که بیایی پر از آوای نسیم است
ای راهبر زیرک و فرزانه ی احساس

طاهره تختی
اردیبهشت ۱۳۸۸





نوع مطلب : طاهره تختی، 
برچسب ها :
لینک های مرتبط :
پنجشنبه 8 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

واژه هایم زجر دارد ،پس غزل خوانی تمــام
لیقه در جوهر تلف شد شعر عرفانی تمــام

گرگ چشمی شب ربود آن گله ی آهوی من
بقچه ات را جمع کن ای دل که چوپانی تمــام

صاحب این خانه بر دل ها لحاف غم کشیــد
مُرد..بگذر چشم خیسم! شب،نگهبانی تمام

کوچـــه از اشـکت بریــده،سیل بالا مــی زند
گـــور ابـرَت را بکــن،آن فصـــل بارانی تمــام

تیغ مردن بیخ موی عشق و احساســم زدم
خالی از حسم شنیدی! مــو پریشانی تمام

سال سختی بود...نجوای من و کاغذ،قلــم...
بگذرد....پس این تو و این شعر پایانی....تمام

راضیه فولادوند





نوع مطلب : راضیه فولادوند، 
برچسب ها : اشعار راضیه فولادوند،
لینک های مرتبط :
شنبه 3 خرداد 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

من كه دائم پای خود دل را به دریا می زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم

كعبه ای در سینه ام دارم كه زایشگاه توست
از شكاف كعبه گاهی پرده بالا می زنم

این غبار روی لب هام از فراق بوسه نیست!
در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم!

از درِ مسجد به جُرم كفر هم بیرون شوم
در ركوعت می رسم، خود را گدا جا می زنم

اینكه روزی با تو می سنجند اعمال مرا
سخت می ترساندم، لبخند اما می‌زنم

من زنی را می شناسم در قیامت ... بگذریم!
حرف‌هایی هست كه روز مبادا می زنم

کاظم بهمنی





نوع مطلب : کاظم بهمنی ، 
برچسب ها : اشعار کاظم بهمنی،
لینک های مرتبط :
سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

شرمی‌ست در نگاه من؛ اما هراس نه
کم صحبتم میان شما، کم حواس نه

چیزی شنیده ام که مهم نیست رفتن‌ات!
درخواست میکنم نروی، التماس نه

از بی ستارگی‌ست دلم آسمانی است
من عابری «فلک» زده ام، آس و پاس نه

من می روم، تو باز می آیی، مسیر ما
با هم موازی است ولیکن مماس نه

پیچیده روزگار تو، از دور واضح است
از عشق خسته می شوی اما خلاص نه

کاظم بهمنی





نوع مطلب : کاظم بهمنی ، 
برچسب ها : اشعار کاظم بهمنی،
لینک های مرتبط :
سه شنبه 23 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

دچارواهمه ام ترس از جداشدنت
دچاردلهره ام اززبان طعنه زنت

اگرچه تلخ ولی سالهاست معتادم
به طعم زخم زبان های مانده در دهنت

نخواستی هیجانی که با تو در من بود
شبیه خون بدوددرسراسر بدنت

نخواستی که بمیریم باهم ازاین عشق
تن تو گور من و گیسوان من کفنت

نخواستم که نوازش کنی مرا کافیست
که ریشه کن کندم دستهای ریشه کنت

هنوزدلخوری ازشعله ای که سوزاندت
که جای بوسه ی من مانده بود روی تنت

اجازه نیست اگرمن صدای قلبت را.....
اجازه هست سرم را به روی پیرهنت....؟

حمیده رضائی




نوع مطلب : حمیده رضائی، 
برچسب ها : اشعار حمیده رضائی،
لینک های مرتبط :
جمعه 19 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 


می گویم اما درد دل سر بسته تر بهتر
بغض گلوی مردها نشکسته تر بهتر

وقتی که چای چشم پر رنگ تو دم باشد
مردی که پیشت می نشیند خسته تر بهتر

در مکتب چشمت گرفتم کاردانی را
ابروی تو هر قدر ناپیوسته تر بهتر

سخت است فتح کشوری که متحد باشد
موهای تو آشفته و صد دسته تر بهتر

از دور می آیی و شعرم بند می آید
موی تو وا باشد زبانم بسته تر بهتر
 
حسین زحمتکش





نوع مطلب : محمد حسین نعمتی - حسین زحمتکش - محمود سنجری، 
برچسب ها : اشعار حسین زحمتکش،
لینک های مرتبط :
سه شنبه 2 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد

 

 

دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند

آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمــام قرص ها جز تــو ضــرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند

«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!

ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!

بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم
چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند

می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند...

امید صباغ نو





نوع مطلب : امید صباغ نو ـ بهمن صباغزاده - ابراهیم بوالحسنی، 
برچسب ها : اشعار امید صباغ نو،
لینک های مرتبط :
سه شنبه 2 اردیبهشت 1393 :: نویسنده : محمد آل احمد


( کل صفحات : 61 )    1   2   3   4   5   6   7   ...   
درباره وبلاگ

کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم

خانه متروکم از اشباح سرگردان پر است
آسمانی در میان ابرهای عابرم

چون صدف در سینه مروارید پنهان کرده ام
در دل خود مومنم ، در چشم مردم کافرم

......

فقط دعا می کنم همانطور که
احساس می کنم فکر کنم
فقط دعا می کنم همانطور که
فکر می کنم بنویسم
فقط دعا می کنم همانطور که
می نویسم فهمیده شود

......

غزلخانه در فیسبوک:
http://www.facebook.com/ghazalkhane

کانال غزلخانه در تلگرام:
ghazalkhane_ch@


مدیر وبلاگ : محمد آل احمد
موضوعات
پیوندها
نویسندگان
نظرسنجی
غزل خانه از نگاه شما ؟







برچسبها
جستجو

آمار وبلاگ
کل بازدید :
بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید این ماه :
بازدید ماه قبل :
تعداد نویسندگان :
تعداد کل پست ها :
آخرین بازدید :
آخرین بروز رسانی :
موسیقی
قطعه اول : Slow Dance
اثر : Chris Spheeris
آلبوم : Adagio
قطعه دوم : Nothing Else Matters
کاری از : گروه Apocalyptica
آلبوم : Inquisition Symphony

                    
 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات