تقریبا بعد از دو سال
نا غافل یادم افتاد که
ای بابااااااااا
نا سلامتی ما یه زمانی وبلاگی داشتیم
حقیقتا انقدر درگیر درس و دانشگاه و گرفتاری های
روزمره زندگی بودیم که فراموش کردم
یه روزی لحظه لحظه های زندگیمو اینجا سر کردم
خب آدمیزاده دیگه
تو هر وهله زندگیش خودشو با چیزی مشغول میکنه
خلاصه کنم
فقط اومدم بگم
بعد از 5 سال دوری و دربه دری و غم و غصه
بالاخره من و آقاییم علی آقا
در تاریخ 1395/9/11 نامزد شدیم و مراسم بله برونمونو انجام دادیم
و در تاریخ 1395/12/29 عقد کردیم
خدایا شکرت
تنها آرزوم دیگه سلامتی همسرمه
فقط میخواستم به دوستان بگم
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
البته همراه با وفاداری
من که نتیجه صبرمو ذیدم
انشاالله همه جوونا خوشبختا بشن
بر خنده این زمانه خواهم خندید
من بر سر عشق پاک خود خواهم ماند
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
توی دلم جز عشق تو علاقه ای رواج نیست
انقدر هوامو داری که اکسیژن احتیاج نیست
کنار تو من فاتح تقدیر این زندگیم
بعد از یه عمر تازه دارم با تو میفهمم که کیم
این پای هم موندنمون فراتر از تعهده
قلمرو احساس ما بیشتر از عشق شده
وقتی که آرامش تو جهانمو تسخیر کرد
تمام رویاهامو این حضور تو تعبیر کرد
تو بهترین شرایطم حالمو بهتر می کنی
تجربه ی بهشت رو واسم میسر می کنی
کنار تو هر یه نگاه مثل یه شعر فاخره
نگاه من نگاه تو چه خوبه این مشاعره
کنار تو انگار جهان منو رعایت می کنه
برای آرامشم این حضور کفایت می کنه
حضور تو مصوب نفیس ترین خاطرهاست
روزی که بی تو سر بشه
برای من بی محتواس
سال نو مبارک
این از سبزه خوجل من و آقایی
اینم از هفت سین زیبامون
منتظر نظراتتون هستم
فدا مداتون
بای بای
برای دوستان من عطا فرما :
هزار و سیصد امید
هزار و سیصد و نود بهروزی
هزار و سیصد و نود و سه لبخند زیبا
سال نو بر شما و خانواده محترمتان مبارک باد
تو
را به من عیدی میدادند
...
هیزم و نفت و آتیش، دوست دارم خداییش
سیب زمینی به سیخه، عکس گلت به میخه
غماتو بیار فوتش کن، کینه داری شوتش کن
هوا بهاری میشه، سرما فراری میشه
زردی ازت دور بشه، هر چی میخوای جور بشه
چهارشنبه سوریتون مبارررررررررررررک
کــه تــــا آخــــریــــن لـــبــخـنـد مــــن کـــش مــــی آیــــد ؛
تـــو لــب بـــــرمــیــچــیـنــــی
و مـــن ..
جـــایی مـــیـــان آســـمـــان و زمـــیـــن ..
مـعـلق می شــــوم ..
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
اینا رو نمیتونم به خودت بگم
پس اینجا مینویسم
تو کلبه تنهاییامون منویسم
الان که میدونم درگیر عروسی پسر خاله ت هستی و سرت حسابی شلوغه
علی
خدا میدونه چقد از اینکه سفرمون به هم خورد ناراحتم
تمام این دو سه ماه با رویای اینکه دستام تو دستای گرمت قرار بگیره
چقد ذوق میکردم
اینکه قلبم کنار قلب آروم میگیره چقد خوشحال بودم
اینکه بتونم تو آغوشت یه دل سیر گریه کنم
اما نشد
یه بغض گنده تو گلومه که داره خفه م میکنه
میدونم این حال منو تو هم داری
بهت گفتم هیچی برام مهم نیست
مهم اینه که قلبت مال منه و غیر این هیچی نمیخوام
دروغم نگفتم
اما از اینکه هیشکی حالمو نفهمید و درک نکرد
غصه م گرفته
چرا کسی نمیفهمه من از دوری تو روز و شب مینالم
چرا این دوری داره بیشتر و بیشتر میشه
چرا ؟ ...
بازم خداروشکر که دوسم داری
خدایا شکرت که دارمش
پشت این پنجره ها دلم گرفته
از همه فاصله ها دلم گرفته
گاهی با صدای دریا توی فکرت غرق میشم
چشم به راه تو یه عمره که همینجا پشت شیشم
بعد از مدت ها اومدم بگم آپ نمیکنم
ای دوستان
ای همکاران
ای آشنایانننن
من دولت تعیین میکنم
من این وبلاگو آپ نمیکنم
من تو دهن آمریکا میزنم
من پستامو احتکار میکنم
من تا زمانی که علی بیشوووول نیاد آپ نکنه آپ نمیکنم
ببینید گریه مو در آورد
بدجنسه دیگه
کتکش بزنید
ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ !
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﯾﻢ …
هعی
عجب روزگاری شده
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
چون می روی بیمن مرو ای جان جان بیتن مرو
وز چشم من بیرون مشو ای مشعله تابان من
هفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرم
چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
بی پا و سر کردی مرا بیخواب و خور کردی مرا
در پیش یعقوب اندرآ ای یوسف کنعان من
از لطف تو چون جان شدم وز خویشتن پنهان شدم
ای هست تو پنهان شده در هستی پنهان من
یک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشی
پیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان من
ای جان پیش از جانها وی کان پیش از کانها
ای آن بیش از آنها ای آن من ای آن من
چون منزل ما خاک نیست گر تن بریزد باک نیست
اندیشهام افلاک نیست ای وصل تو کیوان من
بر یاد روی ماه من باشد فغان و آه من
بر بوی شاهنشاه من هر لحظهای حیران من
ای جان چو ذره در هوا تا شد ز خورشیدت جدا
بی تو چرا باشد چرا ای اصل چارارکان من
ای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
و هر لحظه نام زیبای تو را زیر لب زمزمه می کنم
قلب عاشق من فقط تو را می خواهد
و فقط به خاطر وجود توست که میتپد
روزی که بخواهند مرا از تو جدا کنند
قلب من نیز برای همیشه از تپش باز می ایستد
همیشه در قلب منی
علی