سلام
تقریبا بعد از دو سال
نا غافل یادم افتاد که
ای بابااااااااا
نا سلامتی ما یه زمانی وبلاگی داشتیم
حقیقتا انقدر درگیر درس و دانشگاه و گرفتاری های
روزمره زندگی بودیم که فراموش کردم
یه روزی لحظه لحظه های زندگیمو اینجا سر کردم
خب آدمیزاده دیگه
تو هر وهله زندگیش خودشو با چیزی مشغول میکنه
خلاصه کنم
فقط اومدم بگم
بعد از 5 سال دوری و دربه دری و غم و غصه
بالاخره من و آقاییم علی آقا
در تاریخ 1395/9/11 نامزد شدیم و مراسم بله برونمونو انجام دادیم
و در تاریخ 1395/12/29 عقد کردیم
خدایا شکرت
تنها آرزوم دیگه سلامتی همسرمه
فقط میخواستم به دوستان بگم
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
البته همراه با وفاداری
من که نتیجه صبرمو ذیدم
انشاالله همه جوونا خوشبختا بشن
تقریبا بعد از دو سال
نا غافل یادم افتاد که
ای بابااااااااا
نا سلامتی ما یه زمانی وبلاگی داشتیم
حقیقتا انقدر درگیر درس و دانشگاه و گرفتاری های
روزمره زندگی بودیم که فراموش کردم
یه روزی لحظه لحظه های زندگیمو اینجا سر کردم
خب آدمیزاده دیگه
تو هر وهله زندگیش خودشو با چیزی مشغول میکنه
خلاصه کنم
فقط اومدم بگم
بعد از 5 سال دوری و دربه دری و غم و غصه
بالاخره من و آقاییم علی آقا
در تاریخ 1395/9/11 نامزد شدیم و مراسم بله برونمونو انجام دادیم
و در تاریخ 1395/12/29 عقد کردیم
خدایا شکرت
تنها آرزوم دیگه سلامتی همسرمه
فقط میخواستم به دوستان بگم
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی
البته همراه با وفاداری
من که نتیجه صبرمو ذیدم
انشاالله همه جوونا خوشبختا بشن
تاریخ : دوشنبه 4 اردیبهشت 1396 | 03:50 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
این روزها عجیب احساس دلتنگی میکنم
نمیدانم از دوستانم جدا مانده ام یا از خــــــدا . . ..
خـــدایا
تو پـناهِ منی
وقتی راهها با همه ی وسعتشان
تنگ می شوند
نمیدانم از دوستانم جدا مانده ام یا از خــــــدا . . ..
خـــدایا
تو پـناهِ منی
وقتی راهها با همه ی وسعتشان
تنگ می شوند
تاریخ : جمعه 20 دی 1392 | 02:33 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
تاریخ : پنجشنبه 19 دی 1392 | 03:07 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
زحمت داداش رسوله
دستش مرسی
دلنما همراه لحظه های شما
Delnama.net
به جمع ما بپیوندید
دستش مرسی
دلنما همراه لحظه های شما
Delnama.net
به جمع ما بپیوندید
تاریخ : سه شنبه 17 دی 1392 | 09:08 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
آماده ام که با همه عالم و آدم ، غریبه و آشنا برای به دست آوردنت بجنگم
تا آخربن نفسم
فقط اگه آخراش از ضعف روحی یه چیزیم شد
ببخش
یه عالمه سه نقطه و حرفای نگفته
...
فقط اگه آخراش از ضعف روحی یه چیزیم شد
ببخش
یه عالمه سه نقطه و حرفای نگفته
...
تاریخ : سه شنبه 17 دی 1392 | 08:59 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
پادشاه کشور دلم
علی
علی
تاریخ : دوشنبه 16 دی 1392 | 08:50 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
گفتی كه : می بوسم تو را گفتم تمنا می كنم
گفتی كه : گر بیند كسی ؟ گفتم كه : حاشا می كنم
گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟
گفتم كه : با افسونگری ، او را ز سر وا می كنم
گفتی كه : تلخی های من گر ناگوار افتد مرا
گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا می كنم
گفتی : چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام ؟
گفتم كه : من خود را در او عریان تماشا می كنم
گفتی كه : از بی طاقتی ،دل قصد یغما می كند
گفتم كه : با یغماگران ، باری مدارا می كنم
گفتی كه : پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم كه : ارزان تر از این من با تو سودا می كنم
گفتی : اگر از كوی خود ، روزی تو را گویم برو؟
گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا میكنم
گفتی : گر از پای خود، زنجیر عشقت وا كنم
گفتم : ز تو دیوانه تر ، دانی كه پیدا می كنم
سیمین بهبهانی
گفتی كه : گر بیند كسی ؟ گفتم كه : حاشا می كنم
گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در ؟
گفتم كه : با افسونگری ، او را ز سر وا می كنم
گفتی كه : تلخی های من گر ناگوار افتد مرا
گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا می كنم
گفتی : چه می بینی بگو در چشم چون آیینه ام ؟
گفتم كه : من خود را در او عریان تماشا می كنم
گفتی كه : از بی طاقتی ،دل قصد یغما می كند
گفتم كه : با یغماگران ، باری مدارا می كنم
گفتی كه : پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم كه : ارزان تر از این من با تو سودا می كنم
گفتی : اگر از كوی خود ، روزی تو را گویم برو؟
گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا میكنم
گفتی : گر از پای خود، زنجیر عشقت وا كنم
گفتم : ز تو دیوانه تر ، دانی كه پیدا می كنم
سیمین بهبهانی
تاریخ : دوشنبه 16 دی 1392 | 05:56 ب.ظ | نویسنده : علی آقایی جونم | نظرات
ای کـــه گفتی مـــرو انــدر پی خوبان زمانـه
مـــا کجاییم در ایــن بــحر تفکر تـــو کــجایی
حلقه بــر در نــــتوانم زدن از دست رقیـبــان
این تـــوانـم که بیــایم بــه محلت بـه گـدایی
عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت
هـــمه سهلست تـحمل نــکنم بـــار جــدایی
گفته بـــودم چو بیایی غــم دل بـــا تو بگویم
چه بـگویم کــه غـم از دل برود چون تو بیایی
شمع را بـاید از این خانه به دربردن و کشتن
تــا که همسایه نـگوید که تو در خـانه مایـی
سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بـگریزد
که بدانست که دربند تـو خوشتر ز رهــایی
تاریخ : دوشنبه 16 دی 1392 | 05:17 ب.ظ | نویسنده : علی آقایی جونم | نظرات
سلام دوستای نازنینم
ممنون که به ما لطف دارید و سر میزنید بهمون
راستش چند روزیه که مشغول کار شدم
تایم کاریمم وقتمو گرفته
ببخشید اگه کم بهتون سر میزنم
دیگه شرمنده به بزرگی خودتون ببخشین
علی آقا هم که کار و درس داره
طبق معمول نمیرسه بیاد
مهم نیست دیگه بازم طبق معمول همه بار زندگی رو دوش منه
تازه فرستادتم سرکار ازم بیگاری بکشن
هر ماه حقوقمو بذاره تو جیبش
الکی
ببینید گیر چه آدمی افتادم
به قول همکارم مادر فولاد زره خخخخ
نه ببخشید شوهر مادر فولاد زره
دوستتون دارررررررررم
فداتون
بای
اینجانب فاطمه
تاریخ : یکشنبه 15 دی 1392 | 08:49 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
دیشب اتفاقاتی افتاد
که من بفهمم یه رگه بدجنسی و سنگدلی هم دارم
دیشب به علی گفتم
میخوام بشم ملکه یخیی بی احساس
اما حقیقتش اینه که من نمیتونم ملکه یخی بی احساس باشم
دیشب علی گفت
آرزوم اینه که باور کنی عاشقتم
چون اگه باور کنی میفهمی که نمیذارم ازم بگیرنت
دیشبو تا صبح درد کشیدم
گردنم دوباره گرفت
یه وری شدم
میدونم از اعصابمه
اما مهم نیست
من عشق علی رو باور دارم
یه خدا که باور دارم عاشقمه
اما از اطرافیان میترسم
بقیه مثل مارهای سمی چنان به آدم نیش میزنن
که دردش تا زمانی ک زنده هستی
فراموشت نمیشه
علی همیشه میگه
چه با بقیه
چه بی بقیه
ما با هم زندگی میکنیم
در هر صورت ما زیر یه سقف با هم خواهیم بود
منم به حرف علی شکی ندارم
اما این ترس باهامه
که قدرتشو نداشته باشیم
در مقابل بقیه بایستیم
خدایا عاشقی درد نیست
عاشقی زندگیه
این زندگی رو از من نگیر
طعم شیرینه این زندگی رو بیشتر به من بچشون
خدایا فقط تو رو دارم کمک بخوام
خدایا غلط کردم دیشب اونطوری حرف زدم
به حق صاحب این روز
که دیروز واسه دلتنگی حرمش زار زدم
نذار تنها بمونیم
که من بفهمم یه رگه بدجنسی و سنگدلی هم دارم
دیشب به علی گفتم
میخوام بشم ملکه یخیی بی احساس
اما حقیقتش اینه که من نمیتونم ملکه یخی بی احساس باشم
دیشب علی گفت
آرزوم اینه که باور کنی عاشقتم
چون اگه باور کنی میفهمی که نمیذارم ازم بگیرنت
دیشبو تا صبح درد کشیدم
گردنم دوباره گرفت
یه وری شدم
میدونم از اعصابمه
اما مهم نیست
من عشق علی رو باور دارم
یه خدا که باور دارم عاشقمه
اما از اطرافیان میترسم
بقیه مثل مارهای سمی چنان به آدم نیش میزنن
که دردش تا زمانی ک زنده هستی
فراموشت نمیشه
علی همیشه میگه
چه با بقیه
چه بی بقیه
ما با هم زندگی میکنیم
در هر صورت ما زیر یه سقف با هم خواهیم بود
منم به حرف علی شکی ندارم
اما این ترس باهامه
که قدرتشو نداشته باشیم
در مقابل بقیه بایستیم
خدایا عاشقی درد نیست
عاشقی زندگیه
این زندگی رو از من نگیر
طعم شیرینه این زندگی رو بیشتر به من بچشون
خدایا فقط تو رو دارم کمک بخوام
خدایا غلط کردم دیشب اونطوری حرف زدم
به حق صاحب این روز
که دیروز واسه دلتنگی حرمش زار زدم
نذار تنها بمونیم
تاریخ : پنجشنبه 12 دی 1392 | 09:01 ق.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
آقا جان
خوش به حال خادمای حرمت
خوش به حال کبوترای حرمت
آقا جان دلم برای دیدن گنبد حرمت
دلم برای ضریح حرمت
دلم برای حال و هوای معنویه حرمت
دلم برای پنجره فولادت
دلم برای سقا خونه حرمت
یه دنیا تنگه
آقا جان لیاقت زیارتتو به ما عطا کن
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی
دوستای گلم شهادت امام رضا رو تسلیت میگم
التماس دعا
خوش به حال خادمای حرمت
خوش به حال کبوترای حرمت
آقا جان دلم برای دیدن گنبد حرمت
دلم برای ضریح حرمت
دلم برای حال و هوای معنویه حرمت
دلم برای پنجره فولادت
دلم برای سقا خونه حرمت
یه دنیا تنگه
آقا جان لیاقت زیارتتو به ما عطا کن
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی
دوستای گلم شهادت امام رضا رو تسلیت میگم
التماس دعا
تاریخ : چهارشنبه 11 دی 1392 | 04:30 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
تا با منی هیچ کی نمیتونه
قلب تو رو از غم بلرزونه
تا با منی پشت سرت کوهه
روزای بی تو درد و اندوهه
هر چی که تو دستامه می بخشم
دنیای من شعرامه می بخشم
میبخشم از عمرم به تو حتی
وقتی نباشی میرم از دنیا
ترکم نکننننننن
من بی تو بیمارمممممممممم
دیوونه وار دوستت دارممممممممممم
من پیشتم
تنهات نمیذارممممممممممممم
عاشقتم علیم
قلب تو رو از غم بلرزونه
تا با منی پشت سرت کوهه
روزای بی تو درد و اندوهه
هر چی که تو دستامه می بخشم
دنیای من شعرامه می بخشم
میبخشم از عمرم به تو حتی
وقتی نباشی میرم از دنیا
ترکم نکننننننن
من بی تو بیمارمممممممممم
دیوونه وار دوستت دارممممممممممم
من پیشتم
تنهات نمیذارممممممممممممم
عاشقتم علیم
تاریخ : چهارشنبه 11 دی 1392 | 04:10 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
داداشم یکی از همکارای شرکتشونو دوس داره
دختره هم داداشمو دوس داره
دیشب من گفتم
مطمئنم مهسا کنکور قبول نمیشه
چون همه فکرش پیش هادی بوده
مامانم گفت
کسی فکرش پیش یکیه که ازش دور باشه
اینا که به هم نزدیکن
من دلم شکست
بغضم گرفت
مامانم تغییر حالتمو فهمید
آره خب
من از علی دورم
فکرم پیششه
بعضی وقتا به یه نقطه خیره میشم
نمیفهمم کی صدام میکنه
آره دوری سخته
خدایا
چرا آخه ؟
دختره هم داداشمو دوس داره
دیشب من گفتم
مطمئنم مهسا کنکور قبول نمیشه
چون همه فکرش پیش هادی بوده
مامانم گفت
کسی فکرش پیش یکیه که ازش دور باشه
اینا که به هم نزدیکن
من دلم شکست
بغضم گرفت
مامانم تغییر حالتمو فهمید
آره خب
من از علی دورم
فکرم پیششه
بعضی وقتا به یه نقطه خیره میشم
نمیفهمم کی صدام میکنه
آره دوری سخته
خدایا
چرا آخه ؟
تاریخ : یکشنبه 8 دی 1392 | 12:29 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
تاریخ : شنبه 7 دی 1392 | 01:17 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
امروز و دیروز و هر روز
مامان حرفایی بهم میزنه که واقعا قلبم میلرزه
علی نمیدونم این وضعیت تا کی میخواد ادامه پیدا کنه
اما من بازم صبر میکنم
حتی اگه قرار باشه یه نفس با تو باشم
دور بودن و ندیدن خیلی سخته
چیزی که هیچ کسی نه تو واقعیت نه تو این دنیای مجازی
نمیتونه درد عمیق قلب منو بفهمه و احساسش کنه
علی من اصلا آدم صبوری نبودم
همیشه رُل آدمای صبورو بازی میکردم
اما الان به معنای واقعی دارم صبر میکنم
عشق خیلی شیرینه
انتظار و صبرم چاشنی عشقه
که شیرینیش دلتو نزنه
اما من که هنوز مزه عشقو کامل نچشیدم
پس چاشنیش چه حکمتی داره ؟
خدایا
هیچی ...
مامان حرفایی بهم میزنه که واقعا قلبم میلرزه
علی نمیدونم این وضعیت تا کی میخواد ادامه پیدا کنه
اما من بازم صبر میکنم
حتی اگه قرار باشه یه نفس با تو باشم
دور بودن و ندیدن خیلی سخته
چیزی که هیچ کسی نه تو واقعیت نه تو این دنیای مجازی
نمیتونه درد عمیق قلب منو بفهمه و احساسش کنه
علی من اصلا آدم صبوری نبودم
همیشه رُل آدمای صبورو بازی میکردم
اما الان به معنای واقعی دارم صبر میکنم
عشق خیلی شیرینه
انتظار و صبرم چاشنی عشقه
که شیرینیش دلتو نزنه
اما من که هنوز مزه عشقو کامل نچشیدم
پس چاشنیش چه حکمتی داره ؟
خدایا
هیچی ...
تاریخ : شنبه 7 دی 1392 | 12:15 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات
چشمان تو حروف را بی استفاده می کنند ،
کافی ست نگاه کنی . . .
کافی ست نگاه کنی . . .
تاریخ : جمعه 6 دی 1392 | 06:48 ب.ظ | نویسنده : فاطمه خانمی | نظرات