زهر خند
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:43 ب.ظ
بخند!
حتی اگر لبهایت انحنای خندیدن رابلد نیستند
بخند
حتی اگر لبخندت ژست خشک وتانخورده ی آدم بزرگ ها رابهم بزند
بخند
حتی اگر لبخندت را لای پوشالی ترین دلیل بپیچند
بخند
حتی اگر اناربه ماه جشمانت به انتظار ریزش باشد
بخند
حتی اگر سیب سرخ نگاهت دچارکرم های حسرت شده است
بخند
حتی اگربغض های آجری سقف کوتاه دلت را زیرآوار درد خرد کرده است
بخند
حتی اگر آخرین بهارت باشد
آخرین آرزوهایت
بخند
حتی اگر
سایه دیگر ازخورشید پیروی نکند
آسمان بوی دودبگیرد
عشق کپک بزند
شعربوی نا بدهد
بخند
حتی اگر لبخند،تنها نقاب روی صورتت باشد
بخند...
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
عاشقانه ای برای هیچ :
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:40 ب.ظ
دست من و بگیر و با خودت ببر !
به همون لذتی که یه فاحشه از جسم تو میبره
دست من و بگیر و با خودت ببر و
مهمونم کن به اون محبتی که اون فاحشه واسه یه شب از تو میگیره
که مطمئنم اون یه شب محبتت به اون بیشتر از محبته یه عمرت به منه
کاش فاحشه بودم
نه کاش به اندازه ی اون فاحشه تو دل تو جا داشتم
دست من و بگیر و یه شب با خودت ببر به خلوتت
که اگه پام به خلوتت باز شه
میارمت تو همه شب گریه هام
پا تو باز میکنم به خلوتی که هیچکس و توش راه ندادم
من و با خودت ببر لعنتی
دستم و بگیرو بزار با هات بیام
نه مثه حالا که من راهت باشم و تو رد بشی
که من و تو یه بارم شده با هم و کنار هم قدم برداریم
نه من تو رو لگد کنم نه تو منو
نه من راه تو باشم نه تو بیراهه ی من
بیا یه بارم که شده همراه هم باشیم
میدونم
نمیتونی /پس نشنیده بگیر
مثه همیشه ترجیح میدم تنها برم
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
خاطرات خونی
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:39 ب.ظ
تمام تنم داغ شده
دارم میسوزم
سرم گیج میره
چشام دو دو میزنه
واااای دارم خون بالا میارم ؟
نه خاطراتم و دارم بالا میارم
خاطراتی که بوی خون میده
خاطرات خونی ای با تو دارم......:
*خون خون وای همه جا رو خون برداشت
گم شو به من دست نزن *
نه بسه من هنوزم منتظر یه دستم
یه دستی که دستام و بگیره و بلندم کنه
و تموم کنه این همه حقارت و
حالم بهم میخوره
حالم از خودم بهم میخوره
هر موقع تو آینه نگاه میکنم از این چشای متورم حالم بهم میخوره
دارم خون بالا میارم
دارم خاطرات خونیم رو بالا میارم!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
ارگاسم مغزی
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:38 ب.ظ
جسمم گرچه بکر نیست اما قلبم هنوز باکره مانده است
روحم درد میکند
افکارم مدتهاست به ارگاسم نمیرسند
و من سالهاست در حال استمنا خوابم میبرد
وقتی که مغزم را میمالم و با تصوراتم به لذت انتقامم میرسم
وقتی که به لذت انتقامم میرسم
وقتی که میرسم
تو مرده ای
مثل همیشه
مرده
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
هم خواب
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:38 ب.ظ
دستانم را میگیری؟
چشمانم را میبوسی؟
با من میگریی یا من با تو بگریم؟
به حال من ؟ یا بحالمان ؟
هم آغوش هم شویم ؟
نه
نه
من دلم آغوش نمیخواهد
گریه و بغض نمی خواهد
من دلم س/ک/س میخواهد
من دلم میخواهد با عزرائیل بخواااابم
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
دستانم میلرزد
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:31 ب.ظ
دستانم میلرزد
هنوز هم میترسم اندامی را لمس کنم که متعلق به من نباشد
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
سهراب...... مهربانی و صفا رو با خود بردی ........
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:30 ب.ظ
مثل کبریت کشیدن در باد
زندگی دشوار است
من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم.
آخرین دانه ی کبریتم را
میکشم در این باد
هر چه بادا بادا!!!!!!!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
مترسک
دوشنبه 10 مرداد 1390 09:23 ب.ظ
مترسک گفت:ای گندم تو گواه باش مرا برای ترساندن آفریده اند
اما من،
عاشق پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد....
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
زعمل کار برآید . . .
یکشنبه 9 مرداد 1390 12:05 ق.ظ
روزی مردی داخل چاله ای افتادوبسیاردردش آمد ...
یک روحانی اورادیدوگفت :حتماگناهی انجام داده ای!
یک دانشمندعمق چاله و رطوبت خاک
آنرااندازه گرفت!
یک روزنامه نگاردرمورددردهایش
بااومصاحبه کرد!
یک یوگیست به اوگفت : این چاله وهمچنین دردت فقط درذهن
توهستنددرواقعیت وجودندارند!!!
یک پزشک برای اودوقرص آسپرین پایین
انداخت!
یک پرستارکنارچاله ایستادوبااوگریه
کرد!
یک روانشناس اوراتحریک کردتادلایلی
راکه پدرومادرش اوراآماده افتادن به داخل چاله کرده بودندپیداکند!
یک تقویت کننده فکر اورانصیحت کردکه : خواستن توانستن است!
یک فردخوشبین به اوگفت : ممکن بودیکی ازپاهات روبشکنی!!!
سپس فرد بیسوادی گذشت ودست اوراگرفت واوراازچاله بیرون آورد
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
پیوند با تمام آبی ها
یکشنبه 9 مرداد 1390 12:03 ق.ظ
مدادها را یکی یکی نگاه کرد،
مداد رنگی زرد یادآور اشعه های طلایی خورشید بود.
مداد سبز،سبزی ها و طراوت
زندگی را برایش خاطر نشان میکردند،
مداد رنگی سفید،به رنگ
ابرها بود و تمام پاکی ها.
دست هایش در تردید بودند.
چه رنگی را باید انتخاب میکرد.
چشمهایش را بست
در سیاهی بار دیگر
مداد رنگی ها را مرور کرد.
هر چه بود با همین انتخاب بود که
باید زندگی اش را رنگ وصفا می بخشید.
دلش پر میزد برای پرواز
کبوترهای سفید بال،دلش
پر از شادمانی میشد وقتی
ماهی های قرمز در میان آب
حوض دنبال هم میکردند.
لبخندی بر روی لبهایش نشست.
باور کرده بود که اگر
آسمان زندگی اش آبی نباشد
و عمق خواسته هایش و قلب
تنهایش به اندازه اقیانوس
نشود،هرگز کبوتری و ماهی
قرمزی را نمیتواند نقاشی کند.
و اینگونه بود که دستهایش
را با تمام آبی ها گره زد.
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
مثل تمامت...
شنبه 8 مرداد 1390 11:59 ب.ظ
این تاریخ هم تمام شد.
مثل تمامت این تاریخ مجلل لجن آلود،
مگر یادمان می رود؟
می شود كه یادمان برود...
همان قصه های همیشه ی عطار و مولوی
چیز و كدو و
شیخ ابودمبل گیزگیزی
دانشجویان سینیور دانشگاه های مفخم.
نه یادمان میرود!
نه من یادم می ماند
نه تو كه پدر و مادر عزیزت هم با حفظ سمت یك حراست را می چرخانند
هم فضای مسموم را فوری ریكوگنایز می كنند.
مانتوی قرمز و
تمام این صحیفه ی بیچاره ی سجادیه را
یك هورتی فوت آبیم،
قضیه ی ماست دیگر...
دوست پسر ساعت چهار،
كلاس زبان پنج،
درس و كنكور شش،
تبریك به استاد دولول زاده هفت،
فارسی وان هشت،
فال حافظ نه،
گوشت كوبیده ی ظهری ده،
پیتزا و اسپرسو یازده،
ریست اپلای كردنِ سل فون اپلم آخر شب؛
اینست زندگی مفخمم.
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
نه بــــابــــا؟!
پنجشنبه 30 تیر 1390 08:53 ب.ظ
گارسون ؟! دو تا خاكشیر یخمال لطفا!
مرسی!
اینجا یكی از بهترین رستوران هاس عزیزم! برای استارتل چی میخوری؟ سالاد سوشی؟ موافقم خیلی انتخاب خوبیه! چقدر خوشگل شدی عزیزم.سایه سبز با لنز شكلاتی خیلی بهت میاد! منم كت و شلوارم كیوین كلانته! از سفر اخرم به ونیز خریدم! ایشالله یه بار با خودم میبرمت.
میدونی ونیز یه جوبه كه كنارش خونه ساختن! خیلی جای قشنگیه!
ساعتم؟ ساعتم رولسكه! یه روز داشتم تنها توی هایپر استاره نیویورك قدم میزدم كه این ساعت رو دیدم. یه كیلو و نیم الماس در ساختش به كار رفته!
نیویورك رفتی؟ نرفتی؟ وای پس نیویورك هم باید ببرمت. از دوبی هم قشنگ تره! تو اگه با من ازدواج كنی میتونی سیتیزنته امریكا بشی. بله پس چی؟ من پاسپورت امریكایی دارم! توی تمام فرودگاه های دنیا تا پاسپورتمو نشون میدم همه میگن اوكی!!
راستی شام چی میخوری؟ پاستا؟ باشه عزیزم اما من بهت پیشنهاد میكنم پیتزای بزباش اینجارو حتما امتحان كنی! ادم رو یاد رستورانهای مادرید میندازه!
گارسون پس این خاكشیر یخمال ما چی شد؟ یه كم سریعتر عزیزم.
خوب عزیزم با من ازدواج میكنی؟
نه؟ خاك تو سرت كنن! پاشو برو گم شو بابا! گلوم خشك شد انقدر خالی بستم اونوقت تو میگی نه؟ به یه ورم كه نه!! اصلا تو لیاقت نداری كه من با خودم ببرمت ونیز! تورو باس برد چشمه علی به جای ونیز! دختره خر ! بزغاله بی لیاقت! حیف من كه میخواستم تورو بگیرم. میرم همون فاطی سیاه رو میگیرم! پاشو برو از جلوی چشمم گمشو تا نزدم با لگد تو پُروتزت!! اینهمه خالی رو اگه واسه انجلینا جلو بسته بودم از برد پیت جدا میشد میومد با من ازدواج میكرد.
والا ...!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
همه چی آرومه/من چقدر خوشحالم!
پنجشنبه 30 تیر 1390 08:50 ب.ظ
امروز براتون چندتا سخن گرانبها رو اوردم تا باهاش یه کم حال کنیم(از سر بیکاریه دیگه ،باور کنید از سر نداریه سوژس!!!)
- واقعــــــــــــــاً؟! ( لطفاً به شیوه ی اون منشیه توی برنامه ی ساختمان پزشکان بخونین!)
- یعنی الآن فقط چهره ی 10 درصد خانه ها از ماهواره پاک نشده؟!
- حالا شما هم سخت نگیرین! یه شصت هفتاد درصد اینور اونور! حالا پاکه پاک هم نه، ولی یکم کمرنگ تر که شده!
علی آبادی از ریاستش بر اوپک می گوید: "هر كس می خواست صحبت كند از من وقت می گرفت/من رئیس بودم."
- ایول! چه باحال! پس حسابی خوش گذشته!
- تازه معلم خصوصی داشتن! خیلی وارد بود! یه شبه مسلط به زبان انگلیسی شدم!
- چی بود این تربیت بدنی! اون همه سال رییسش بودم یکبار یه نفر نیومد واسه صحبت کردن با من ازم وقت بگیره!
- آخ جون! من رییس بودم! دلت بسوزه! من رییس بودم!!
- الآن این تعریف بود یا تخریب؟!
- طبق باقی نظریات چطور؟!
- از هر چند میلیارد نفر یکی احمدی نژاد می شود؟!
- مشایی چطور؟! چون طبق تمام نظریاتی که ما مطالعه کردیم کلاً از ابتدای خلقت بشریت تا الآن، ایشان یکی یکدانه هستند!
- الآن این خبر خوش بود یا خبر بد؟!
- منو این همه خوشبختی محاله، محاله!
- " معجزه هزاره سوم - جلد 2 " در راهه؟
- به فکر سلامتی ما هم باشین! خبرهای خوب رو اینطوری یکهو ندین!
- یعنی رییس جمهور آینده هم یازده روز، یازده روز می ره خونشون استراحت!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
پ نه پ ...
پنجشنبه 30 تیر 1390 08:03 ب.ظ
رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده سید ریچارد !!!
رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم دختر عمم میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم !!!
یارو عکسمو دیده میگه:دماغ خودته این؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!
با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـََـــ دوتا زنبوریم اومدیم واسه استخدام!
تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه!!!
زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخوای بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخوام ببینم اف ف سالمه یا نه!!!
صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی !!!
ماشین بنزین تموم کرد وسط جاده, وایسادیم دم جاده یکی 2 لیتر بنزین از ماشینش بهمون بده که فقط خودمونو برسونیم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت بنزین برای ماشین می خواید؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم !!!
رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!
ساعت 5-4 صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته ی مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته !!!
خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم...!
برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ
اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم..!
تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک شه!
طرف به خواهرم میگه امتحانِ چی داری؟؟؟اونم میگه وصایا,,,میپرسه وصایای امام؟؟؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ... وصایای الیزابت تیلور ...
داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم!!!
به مامانم میگم قوری کجاست ؟ میگه میخوای چای بخوری ؟!
پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!!!!!
رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟
میگه برا کباب؟
پ ن پ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می خوام ...
کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . .پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه!!!
مرغ عشقم مرده و درحالی كه پاهاش روبه بالاس افتاده كف قفس. دوستم اومده می گه : اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ كمر درد داشته دكتر گفته باید طاق باز دراز بكشه كف قفس ...
ماشین رو بردم سرویس ، میگم فـــیلترش هم بذار ، میگه فـــلتر هوا؟
پ نه پ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیسبوک !!!
یارو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه نون پنیر آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی چسبید گفتم بیای باهم بخوریم ...!
به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم !!!
تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن.مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه ی نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین !!!
بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اوردیم خون بده بریم ...!
کله صبحی دوستم میخواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار
گفت واسه صبونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون !!!
خواهرم از بیرون میاد خونه..میبینه پشت سیستمم...میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...!
تو لباس فرم یارو رو دیده میگه سربازی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ عضو سیاه لشگر سریال مختاره محل فیلم برداری رو گم کرده بنده خدا !!!
ساعت 7 صبح رفته برا امتحان دانشگاه نگهبانه میپرسه امتحان داری؟ میگم پــَ نه پــَ اومده خمیر بگیره بده دست نونوا...!
در پارکینگ و باز کردم برم تو یارو اومده جلوش پارک کرده میگه می خوای بری تو؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ درو باز کردم هوای کوچه عوض شه !!!
تو هواپیما نشستم دارم دعا می خونم بغل دستیم می گه دعا می کنی سالم برسی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می کنم سقوط کنیم ...!
از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم آمادگی جسمانیمو تست میکنم امشب میخوایم بریم سرقت!!!
یکی زنگ زده میگه شما سانازین؟ میگم نه میگه پس اشتباه گرفتم؟ پـَـَـ نــه پـَـَـــ من سانازم صدای تورو شنیدم الزایمرگرفتم یادم نیست !!!
زنه شیکمش اومده جلو ، دوست ما میپرسه این حامله اس؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَـ این زن آقا گرگه اس، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده شوهرش ...!
تا کمر رفتم تو موتور ماشین که ببینم چه مرگشه ، یارو اومده میگه
داری تعمیرش میکنی ؟
پــــ نه پـــــ دارم با گِیج روغن درد و دل میکنم !!
اومده از خواب بیدارم کرده میگه خوابی ؟
پـــــ نه پــــ دوستم چشم گذاشته منم رفتم زیر پتو قایم شدم نصف شبی !!!
حسینی بای دست پسره رو گرفته میگه با یاد چی میری کنکور بدی؟پسره میگه با یاد خدا.....پـَـَـ نــه پـَـَــــ بگه به یاد دوست دخترم میرم سر جلسه ...!
با دوستم رفتیم دکتر واسه عمل بینیش دکتر میگه میخوای بینیتو کوچیک کنی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدیم بکوبیمش 3 طبقه بسازی!!!
کامپیوترم یه ویروس گرفته بود رفتم کلی پول آنتی ویروس اورجینال دادم بعد سه ساعت اسکن ویروسه رو پیدا کرده پیغام داده:
آیا مطمئن هستید که می خواهید این ویروس را حذف کنید؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام ازش نگهداری کنم بزرگ بشه، بشه عصای دستم نور چشام !!!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
عجب !!
پنجشنبه 30 تیر 1390 07:23 ب.ظ
یارو زده روح الله داداشی رو کشته، حالا گرفتنش میگه : حالا چی میشه اعدامم میکنن؟؟ میگن : پ نه پ میری مرحله بعد باید محراب فاطمی روهم بکشی
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
مینی!!!!!
پنجشنبه 30 تیر 1390 07:22 ب.ظ
برو بابا
یه جوری میگه " واقعا تو فیس بوک اکانت نداری ؟" انگار آیه نازل شده همه تو فیس بوک عضو باشن !!
می خواهمت ، می خواهی ام ، نمیرسیم به هم !
پس قدرتی فراتر از خواستن ِ ما در جهان وجود دارد!!!
بنگر که چگونه وجود خدا را ثابت کرده ایم ...
کابوس
خدایا این خوابای ِ تکراری چیه من میبینم ؟
نکنه تو هم مثل صدا و سیمای ِ ایران فیلمات تموم شده !
واقعا!!
این جمله " گورباباش " رو کی اختراع کرده ؟؟ دَمش گرم جمله مفیدیه!
اس ام اس اشتباهی!!!
اس ام اس زده ، مهسا اون لباس زردت رو هم واسم بیار برای فردا لباس ندارم ...
جواب دادم:اون لباس زردم نیست ولی یه شلوار کردی گشاد و دل باز دارم،بدم خدمتتون؟!
مرد!ه!
خدایا به هر آنکس که دوست میداری بفهمان داشتن ریش و پشم نشانه مردانگی نیست که اگر جز این بود "گوریل"از همه مردتر بود !!!
هدفمندی!!!!!!
ویتامین D را با شیر خوردن جذب نکن
لخت شو و زیر آفتاب برو
ارزانتر تمام میشود،ضمنا یکمم کار سولاریومو واست انجام میده!!
فرهنگ فشاری
وقتی میخوای سوار شی ،هل میدی!مث یه گاو وحشی تنه میزنی.دلیلش اینه:
میخوای یه صندلی پیدا کنی بتمرگی ...
وقتی میخوای پیاده شی ،همون غلط ها رو تکرار میکنی !اما ایندفه معلوم نیس چرا ...؟!!
میشه بگی چه مرگته؟!!
اشکال
به یارو گفتن با اشکال جمله بساز!
گفت:خواهرتو بیار ماچ کنم ...!
گفت:اینکه اشکال نداشت!!!
گفت:پس ننتم بیار ماچ کنم ...!
شده مملکت ما،30 ساله دارن با اشکال جمله میسازن و ما هی میگیم اینکه اشکال نداشت!!
سوتی
میگه هفت پیکر ِ نظامی از کیه ؟
میگم از فردوسی !!!
میگه ، مگه فردوسی مال ِ شاهنامه نیست ؟!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
عادل شوید !
پنجشنبه 30 تیر 1390 06:52 ب.ظ
1- فرفری: فردوسیپور شدن بدون موهای فرفری تقریبا محال است. اگر موهای فرفری ندارید همین جا این متن را رها كنید و سراغ یك شغل دیگر بگردید! ( به به این شرط رو من خوشبختانه یا متاسفانه دارم !)
2- صحبت كردن با سرعت سی كلمه در ثانیه: جوری كه نه خودتان متوجه شوید نه كس دیگر! چون سرعت صحبت كردن مردم عادی بسیار پائینتر از ركورد شماست، با این ویژگی میتونید هر بلائی كه خواستید بر سر مخاطب خود بیاورید. در این روش مخاطب باید بعد از ضبط برنامه، چند بار آن را به صورت حركت آهسته ببیند تا بفهمد چه تیكهها و متلكهائی را نوش جان كرده است.
3- عكس: برای فردوسی پور شدن باید شما قادر باشید بین دو عكس روی دیوار دعوا بیاندازید؛ جوری كه بزنند شیشه قاب عكس همدیگر را خرد كنند. نقش شما حین دعوا بسیار تعیین كننده است، باید آرام بنشینید و لبخند بزنید! برای شروع میتوانید از دو قاب خالی عكس شروع كنید.
4- كت چرم: كت چرم از نان شب برای این سبك واجبتر است. به خاطر داشته باشید كه تحت هیچ شرایطی نباید این كت را از تنتان بیرون بیآورید، حتی موقع خواب یا استحمام، تابستان و زمستان هم فرقی ندارد. كت چرم، ضامن امنیت شغلی شماست.
5- اطلاعات: برتری شما نسبت به بقیه مجریان و گزارشگران فوتبال در این زمینه نمود میكند. باید بدانید كه مسی پارسال قبل از كلاسیكو شام چه خورده است یا چرا برادرزن كریستیانو رونالدو بادمجان دوست ندارد. هرچه اطلاعات شما عجیب غریبتر باشد، توفیق شما بیشتر خواهد بود.
6- مخابرات: عادل شدن بدون مخابرات تقریبا محال است؛ شما تقریبا به تمامی شماره تلفنهای ایران نیاز دارید. این بانك اطلاعاتی شما باید این قدر كامل باشد كه بتوانید برای پیدا كردن مسئولان فدراسیون پای مادرزن و كل فك و فامیل را به برنامه بكشانید. دیگر فایده مخابرات برای شما پیامك است، برای یك برنامه 90 باید بتوانید هر دقیقه تعدا پیامكها را اعلام كنید و قربون صدقه مخاطب بروید.
7- دكور: هر سال دكور برنامه را عوض كنید، سایز تلویزیون توی استودیو را دوبرابر كنید، یك پیچ گوشتی و انبردست را برای افزایش طنز برنامه در دكور جا بگذارید.
8- لغتسازی: آمار میگوید تعداد واژگانی كه در طول این سالها فردوسیپور به ادبیات فارسی اضافه كرده است از پیشنهادهای فرهنگستان ادب پارسی بیشتر بوده مانند بازیكن گلنزن، كاپیتان همیشه معترض، ...
9- نامگذاری: از ابتدا روی تمامی فوتبالیها نام بگذارید: اف سی استیل بالیوود، آقای امیركبیر، آقای خاص، اون آقاهه...
10- مونولوگ نویسی: در این سبك باید قادر باشید به شیوه مسعود كیمیائی مونولوگ بنویسید؛ مثلا بگوئید: خداحافظ جامجهانی! خداحافظ برانكو! یا بگوئید :چه پایان تراژیكی داشت این بازی یا بگوئید: كریمی همه رو فریب میده، حالا خودشم فریب میده و توپ رو جا میذاره یا پیروز قربانی با این گل تیم پیروزی رو قربانی میكنه تا استقلال پیروز این میدان باشه، عبداله قوسی ضربه كرنر رو میزنه؛ ضربه كرنر رو اتفاقا قوسی هم میزنه
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
بهونه !!
پنجشنبه 30 تیر 1390 06:36 ب.ظ
حتما برنامه اموزش اشپزی شبکه سه رو دیدید !؟
ماهیتابه تفلون ' دسینی 'رو می گذارید روی گاز پنج شعله فردار' سینجر '،که با ضمانت 'سام الکتریک' عرضه میشه، بعد گاز رو با کبریت 'توکلی' روشن کنید، کمی روغن' لادن' دوست تو و من رو بریزید توش، دو تا هم' تلاونگ 'بندازید داخلش، اگر در حین کار خسته شدید از ماساژور' شاندرمن 'استفاده کنید.پیججوکفا و غذا حاضر میشه
.
......همتون رو می سپرم به خدای بزرگ و بیمه سینا و ایران و دانا
اخرش هم یه نمیرو درست میکنه میگه نمیرو اسپانیایی !!
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
گذری بر اندیشه های ویکتور هوگو
پنجشنبه 16 تیر 1390 11:36 ب.ظ
همه جا شادمانی قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیده اند.
ویکتور هوگو شاعر و درام نویس و داستان نویس فرانسوی در 26 فوریه 1802 در شهر بزانسون متولد شد. پدرش از ژنرال های زمان ناپلئون بود. هوگو چون به دنیا آمد طفلی بی اندازه ضعیف بود و کمتر امید می رفت که زنده بماند.
در کودکی او را به ایتالیا و اسپانیا بردند و هنوز چندان سنی از او نگذشته بود که نخستین کتاب شعر خود را منتشر کرد.
آثار عمده شعر او عبارتند از: شرقیات، برگ های پاییز، سرودهای سپیده دم و بزرگترین داستان های او عبارتند از: نوتردام دوپاری، بینوایان و کارگران دریا.
هوگو در 22 می 1885 وفات کرد و در آن لحظه چنان حالت ملکوتی و آرام به خود گرفته بود که هر بیننده را مجذوب خود می ساخت.
- جوان، خدای حاضر در انسان است.
- آنچه ملتی متمدن را از ملتی دور از تمدن تمیز می دهد چند عامل است که فرهنگ و دانش در رأس آنها قرار دارد.
- امید در زندگانی بشر آنقدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان.
- یک زن کامل کسی است که بداند چگونه فرمانروایی کند.
- در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور امید می دهد و آن معلم است.
- یک پرنده کوچک که زیر برگ ها نغمه سرایی می کند، برای اثبات خدا کافی است.
- نمی دانید تا چه حد اعتماد به نفس باعث اعتماد به هر چیز دیگر می شود.
- آینده کودکان بستگی به تربیت کودکان دارد.
- وقتی که کیسه خالی شد، دل پر می شود.
- آنان که نمی توانند خود را اداره کنند، ناچار از اطاعت دیگرانند.
- از کوچکی میل داشتم بزرگ باشم.
- مردم فاقد نیرو نیستند، فقط فاقد اراده اند.
- الماس را جز در قعر زمین نمی توان پیدا کرد و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان یافت.
- بدبختی، مربی استعداد است.
- مرگ مهم نیست، خوشبخت نبودن مهم ترین چیزهاست.
- کینه و تنفر را به کسانی واگذار کنید که نمی توانند دوست بدارند.
- هدف هنر امروز، زندگی است نه زیبایی.
- دانشمند کسی است که بکوشد درد و رنج خود را بکاهد.
- بوسه دزدانه، شیرین ترین بوسه هاست.
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
8اشتباه احمقانه که آدم های باهوش مرتکب میشوند!
پنجشنبه 16 تیر 1390 11:36 ب.ظ
حتماً آدم های بسیار باهوش و توانمندی را می شناسید که هیچ کار مفیدی انجام نمی دهند. آنها ساعت های طولانی کار می کنند، به خودشان استرس وارد می کنند اما هیچ پیشرفت خوبی نمی کنند.
همه ما در طول زندگی عادت های غیر مفیدی پیدا می کنیم که ما را از رسیدن به هدف اصلی زندگیمان دور می کند و معمولاً در این دنیا که با سرعت شگرفی پیش می رود، حتی متوجه نمی شویم که همان اشتباهات را دوباره و دوباره مرتکب می شویم. برای اینکه زندگی متوازن و مفید داشته باشید باید طولانی مدت در کاری که راضیتان می کند تلاش نموده و از اشتباهاتی که در زیر عنوان می گردد دوری کنید.
این 8 اشتباه انسان های باهوش است و نشانتان می دهیم که چطور از این اشتباهات در امان بمانید:
1. آنها مشغول بودن را با مفید بودن اشتباه می گیرند.
سرعتتان را کندتر کنید و این را به یاد بیاورید: بیشتر چیزها هیچ اهمیت خاصی ندارند. مشغول بودن معمولاً یک شکل تنبلی ذهنی است - با تنبلی فکر کردن و با تنبلی عمل کردن. بخاطر همین است که می گویند عاقلانه تر کار کنید نه سخت تر.
فقط کافی است که یک نگاه به اطرافتان بیندازید. آنها که از همه مشغول ترند بازده کمتری دارند.
افراد پرمشغله همیشه وقت کم می آورند. همیشه در تلاش برای رسیدن به سر کار، کنفرانس، میتینگ، جلسات کاری و از این قبیل هستند. معمولاً کم پیش می آید که وقت کافی برای خانواده و دور هم بودن داشته باشند، حتی برای خوابیدن هم وقت ندارند.
برنامه پرمشغله شان باعث می شود احساس مهم بودن کنند اما این فقط یک توهم است.
راه حل:
سرعتتان را کم تر کنید. نفس بکشید. تعهداتتان را مرور کنید. کارهای مهم را اول برنامه بیاورید. هر زمان فقط یک کار را انجام دهید. از همین حالا شروع کنید. هر دو ساعت یکبار یک وقفه کوتاه برای استراحت داشته باشید. بعد تکرار کنید.
2. وقتشان را صرف دنبال کردن یک دستاورد ساختگی می کنند.
رشد شخصی مسئله ای سالم است. رشد شخصی یک دستاورد است. اما تا زمانیکه واقعی باشد. مشکل اینجاست که فشار برای رشد کردن به همراه خود، انگیزه برای راحت تر کردن آن رشد می آورد. یا اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم، برای ساده تر به نظر رسیدن رشد.
بازی های رشد که دستاوردهای ساختگی دارند را در اینترنت بارها می بینید. خیلی از آنها حاوی محصولات و خدماتی هستند که توسط اسامی معروفی مثل Facebook و Twitter فراهم می شوند. هرکدام یک زیربنای روانی دارند که از یک بازی رشد پر از دستاوردهای ساختگی حمایت می کنند - جمع آوری امتیازهایی که به فایده مورد نظر آن محصول یا خدمات نزدیک باشد.
در Facebook لیست دوستان و در Twitter دنبال کنندگان آن.
بله، هرکدام از آنها اگر به تعادل و باهدف استفاده شوند، یک هدف منطقی به دنبال دارد. اما بیشتر افراد اینقدر خود را درگیر سیستم امتیازهای آن بازی می کنند که آن دلیل اصلی و قانونی که بخاطر آن شروع به استفاده از آن محصول یا خدمات کردند را به کلی فراموش می کنند.
اگر این بازی را فقط برای سرگرمی انجام می دهید و از آن آگاهید، عالی است و هیچ اشکالی ندارد. اما اگر هدفتان به دست آوردن دوستان بیشتر و بیشتر و بالا بردن تعداد دوستان و دنباله روهایتان فقط برای دست یافتن به آن است، دستاوردهایتان کاملاً ساختگی است.
به همین دلیل خیلی مهم است که ذهنتان را روی کاری که می کنید و دلیل انجام آن، تمرکز دهید.
راه حل:
از خودتان بپرسید: آیا این فعالیت یک تغییر مثبت و محسوس در زندگی من یا فردی دیگر ایجاد می کند؟ آیا لازمه یک هدف واقعی است؟ آیا به نظرم اشکالی ندارد که اینکار را فقط به خاطر اینکه از انجام آن لذت می برم انجام می دهم، فارغ از اینکه فکر کنم برای خودم یا دیگری فایده دارد یا نه؟
3. یاد می گیرند یک کار را چطور انجام دهند اما هیچوقت انجامش نمی دهند.
متاسفانه تعداد کمی از آدم ها طوری زندگی می کنند که به آن موفقیتی که همیشه در رویاهایشان بوده دست پیدا کنند. و این یک دلیل ساده دارد:
هیچوقت وارد عمل نمی شوند!
علم آموزی به این معنا نیست که رشد می کنید. رشد زمانی اتفاق می افتد که چیزهایی که می دانید، زندگیتان را تغییر دهند. بیشتر آدم ها در سردرگمی کاملند. در واقع آنها زندگی نمی کنند. فقط روزها را می گذرانند و هیچوقت کاری که لازم است را انجام نمی دهند - یعنی دنبال کردن آرزوهایشان.
مهم نیست که نابغه باشید یا دکترای فیزیک کوانتوم داشته باشید، اگر عمل نکنید نمی توانید کوچکترین تغییری در زندگیتان ایجاد کنید. بین دانستن خالی و دانستن و عمل کردن تفاوت زیادی وجود دارد. دانش و هوش بدون عمل هر دو بی ارزش هستند. به همین سادگی!
راه حل:
موفقیت در تصمیم به زندگی کردن—جذب خودتان در فرایند دنبال کردن اهدافتان— نهفته است. پس تصمیم بگیرید و وارد عمل شوید.
4. برای بررسی پیشرفتشان معیار سنجش درستی ندارند.
نمی توانید چیزی که به درستی آن را نسنجیده اید را کنترل کنید و چیزی که می سنجید آینده شما را تعیین می کند. اگر چیزهای درستی را بررسی نکنید نسبت به فرصت هایی که برایتان پدیدار می شود کور می شوید.
تصور کنید که در کار تجاری کوچکی که انجام می دهید، مقرر کنید که میزان مدادها و گیره های کاغذ که مصرف کردید را حساب کنید. آیا این منطقی است؟ خیر! چون مدادها و گیره های کاغذ معیار خوبی از چیزهای مهم برای یک تجارت نیستند. مدادها و گیره های کاغذ هیچ تاثیری در درآمد، رضایت مشتری، رشد بازار و از این قبیل ندارند.
اجازه بدهید بعنوان یک مثال عینی از فروشگاه اینترنتی اسم ببریم. بیشتر صاحبین این سایتها که از آن راه زندگی خود را می گذرانند، تعداد مشترکین RSS خود را اولین معیار موفقیت سایتشان قلمداد کرده و به دقت آن را بررسی می کنند اما نمی دانند که تعداد مشترکین RSS یک معیار حیاتی نیست زیرا بیشتر این مشترکین درصد فعالیت بسیار پایینی در سایت میزبان و تولید کننده درآمد آن دارند.
اینکه چه چیز را بسنجید آینده شما را پیش بینی می کند. باید چیزهایی را بسنجید که مستقیماً به هدف اولیه شما مرتبط باشد.
راه حل:
رویکرد مناسب این است که بفهمید هدف اصلیتان چیست و بعد چیزهایی که مستقیماً در رسیدن به آن هدف دخیل هستند را بسنجید. در مورد مثال سایت تجاری، هدف باید "اخذ درآمد از طریق سایت" باشد و چیزهای کمی که ارزش بررسی را دارند تعداد کلیک هایی است که روی تبلیغات، نرخ های تبدیل مرتبط، نرخ های تبدیل محصولات داخل و فیدبک مشتری/خواننده و از این قبیل می باشد.
توصیه ما این است که برای تعیین هدف اصلیتان وقت بگذارید، بعد مهمترین موارد برای بررسی کردن را تعیین کرده و بعد بلافاصله شروع به بررسی کنید. به طور هفتگی اعداد را یادداشت کرده و از آن اطلاعات برای ایجاد یک نمودار روند رشد هفتگی یا ماهانه استفاده کنید تا پیشرفتتان را ارزیابی کنید. بعد عملکردهایتان را بنا به پیشرفت بیشتر توسعه دهید.
5. درگیر ایدآل سازی همه چیز می شوند.
خیلی از ما ایدآل گرا هستیم. معیارهای بالایی برای خودمان در نظر می گیریم و بیشترین تلاشمان را می کنیم. زمان و توجه زیادی را صرف کار/علاقه مان می کنیم تا استانداردهای شخصیمان را بالا نگه داریم. عشق ما به بهترین ها باعث می شود دست به تلاش های بیشتر بزنیم، هیچ وقت دست از کار نکشیم و هیچ وقت از پا ننشینیم و این اختصاص دادن کامل خود به ایدآل ها به ما کمک می کند به نتیجه دلخواهمان برسیم. البته تا زمانی که این روش ما را اسیر خود نکند.
اما وقتی اسیر ایدآل گرایی شدیم چه اتفاقی می افتد؟
وقتی نتوانیم به استانداردهایی که برای خودمان تعیین کرده ایم برسیم، ناامید و دلسرد می شویم و نمی توانیم با چالش های جدید رو به رو شویم و یا حتی کاری که شروع کرده ایم را تمام کنیم. اصرار ما برای رساندن همه چیز به منتهای درجه عالی بودن باعث تاخیرهای زیاد در کارها، استرش شدید و نتیجه نامطلوب می شود.
ایده آل گراهای واقعی کارها را سخت شروع می کنند و برای اتمام آنها هم بسیار سختی می کشند.
راه حل:
دنیای واقعی هیچ پاداشی به ایدآل گراها نمی دهد. دنیا به کسانی پاداش می دهد که کارها را انجام می دهند و تنها راه برای انجام کارها این است که 99% مواقع ایده آل انجام ندهیم. فقط با سالها تمرین و غیرایده آل انجام دادن کارهاست که می توانیم به بارقه هایی از ایده آل دست پیدا کنیم. پس تصمیم بگیرید. وارد عمل شوید. از نتیجه کار درس بگیرید و این روش را بارها و بارها انجام دهید. این بهترین راه برای دست یافتن به ایده آل هاست.
6. قبل از اینکه برای یک فرصت وارد عمل شوند صبر می کنند تا 100% برای آن آماده گردند.
این مورد تا حدودی به مورد بالا مرتبط است اما نکاتی دارد که باید جداگانه در مورد آن بحث شود.
یکی از مهمترین چیزهایی که می بینیم افراد باهوش را عقب می اندازد بی میلی خودشان برای قبول کردن فرصت ها فقط به این دلیل است که تصور می کنند برای آن آمادگی ندارند. به عبارت دیگر، تصور می کنند که به دانش، مهارت و تجربه بیشتری نیاز دارند تا بتوانند برای آن فرصت اقدام کنند. متاسفانه، این طرز فکر جلوی پیشرفت را می گیرد.
واقعیت این است که وقتی موقعیت و فرصتی پیش می آید هیچکس هیچوقت 100% آماده نیست. چون بیشتر فرصت های زندگی ما را مجبور می کند از نظر احساسی و عقلی رشد کنیم. این فرصت ها باعث می شود از منطقه امنمان پا را فراتر بگذاریم و این یعنی اول کار احساس راحتی چندانی نخواهیم داشت و وقتی احساس راحتی نکنیم، احساس آمادگی هم نمی کنیم.
راه حل:
یادتان باشد که فرصت های استثنایی برای رشد و پیشرفت فردی بارها و بارها در طول زندگی اتفاق می افتد. اگر می خواهید در زندگیتان تغییر مثبت ایجاد کنید، باید از این موقعیت ها استفاده کنید، حتی اگر 100% احساس آمادگی برای آن نکنید.
7. خود را با انتخاب های زیاد اشباع می کنند.
اینجا در قرن 21 که اطلاعات با سرعت نور حرکت می کند و فرصت های تغییر و پبشرفت به نظر بی انتها می رسد، برای انتخاب روند زندگی و کار با موقعیت های مختلفی رو به رو هستیم. اما متاسفانه، زیاد بودن گزینه های انتخاب معمولاً موجب بی تصمیمی، سردرگمی و بی حرکتی می شود.
تحقیقات مختلفی در مورد کار و بازاریابی نشان داده است که وقتی مشتری با انتخاب های مختلفی از محصولات رو به رو باشد، خرید کمتری می کند. مطمئناً انتخاب از بین سه گزینه بسیار راحت تر از بین سیصد گزینه است. اگر تصمیم برای خرید کردن سخت باشد، بیشتر افراد خسته شده و دست از خرید می کشند.
به همین ترتیب اگر شما هم خودتان را در معرض تعداد گزینه های انتخاب زیادی قرار دهید، ذهن ناخودآگاهتان خسته می شود.
راه حل:
اگر یک خط تولید را می فروشید، سعی کنید ساده باشد و اگر سعی دارید در مورد چیزی در زندگیتان تصمیم بگیرید، وقتتان را صرف ارزیابی آخرین جزئیات هر انتخاب نکنید. چیزی را انتخاب کنید که فکر می کنید برایتان مناسب است و آن را امتحان کنید. اگر موثر نبود، چیز دیگری را انتخاب کنید و پیش بروید.
8. در زندگی خود تعادل ندارند.
اگر از آدم ها بخواهید آنچه که از زندگی می خواهند را برایتان خلاصه کنند، آن را در کلماتی مثل "عشق"، "موفقیت"، "خانواده"، "شناخت"، "آرامش"، "خوشبختی" و امثال آن خلاصه می کنند. اما همه اینها چیزهایی کاملاً متفاوت هستند و بیشتر آدم ها همه آن را در زندگیشان می خواهند. متاسفانه، تعداد زیادی از آدم ها برای رسیدن به این اهداف زندگیشان را درست متعادل نمی کنند.
کسی را می شناسم که سال گذشته یکصد میلیون تومان از تجارت خود درآمد کسب کرد اما وقتی با من درد دل می کرد می گفت که افسرده است. وقتی از او دلیلش را پرسیدم گفت چون تنها و خسته است و وقت کافی برای خودش اختصاص نداده است.
یک نفر دیگر را هم می شناسم که همیشه و تقریباً همه روز را در ساحل مشغول موج سواری است. او از آن دسته آدم های مثبت اندیش بسیار شاد است که همیشه نیشش تا بناگوشش باز است. اما در یک ون می خوابد و واقعاً محتاج نان شبش است. نمی توانم با اینکه این مرد همیشه شاد به نظر می رسد داستان زندگیش را یک زندگی موفق بدانم.
اینها دو سبک زندگی تقریباً نامتعادل هستند. میلیون ها زندگی دیگر هم مثل اینها وجود دارد.
راه حل:
وقتی زندگی کاریتان (یا زندگی اجتماعیتان، خانوادگیتان و از این قبیل) پرمشغله باشد و همه انرژیتان در آن نقطه متمرکز شده باشد، خیلی راحت تعادل زندگیتان برهم می خورد. با اینکه انگیزه اهمیت زیادی دارد اما اگر می خواهید کارها درست انجام شود، باید ابعاد مختلف زندگیتان را متعادل کنید. اینکه یک بعد زندگی را فراموش کرده و بیشتر وقتتان را صرف یک بعد زندگی کنید، فقط برایتان خستگی و استرس به همراه خواهد داشت.
دیدگاه ها : نظرات
آخرین ویرایش: - -
تعداد کل صفحات : 26 ... 3 4 5 6 7 8 9 ...